دوشنبه ۱۰ ارديبهشت ۱۴۰۳ - 29 Apr 2024
 
۲

غیبت که هیچ حرف بیهوده هم نمی‌زد/ خاطره از شهید برونسی

پنجشنبه ۲۱ دی ۱۴۰۲ ساعت ۰۷:۰۸
کد مطلب: 865841
از حرفهاي بیهوده عجیب پرهیز داشت، تا چه برسد به غیبت و دروغ و این طور گناهان.
غیبت که هیچ حرف بیهوده هم نمی‌زد/ خاطره از شهید برونسی
گروه فرهنگی جهان نيوز: تو خانه که بود، اصلاً و ابداً نمی شد مثلاً بگوییم: امروز این همسایه رفت خانه آن همسایه. تا می خواستیم حرف کسی را بزنیم، زود می گفت: «به ما مربوط نیست، ما براي خودمون کار و زندگی داریم، چکار داریم به این حرفها؟»

خودش حتی از حرفهاي بیهوده عجیب پرهیز داشت، تا چه برسد به غیبت و دروغ و این طور گناهان.

یک بار با هم رفته بودیم روستا. چند وقت پیش ظاهراً به مادرش آب و ملکی رسیده بود. آمد کنار عبدالحسین نشست. با لحن شکایت آمیزي گفت: «نمی دونم تو دیگه چطور پسري هستی مادر جان!»

عبدالحسین لبخندي زد و پرسید: «براي چی؟»

گفت: «هی میآي روستا خبر می گیري و میري، ولی یکدفعه نشد که به من بگی: «ننه این آب و ملک تو کجاست؟»

تا این را گفت: عبدالحسین اخمهاش را کشید به هم. ناراحت جواب داد: «منو با ملک و املاك شما کاري نیست!»

مادرش جا خورد، درست مثل من. ادامه داد: «فکر کردم کنار من نشستی که بگی: چقدر نماز قضا خوندم، یا چقدر نماز شب خوندم؛ حرف ملک و املاك چیه که شما می زنی؟»

انتظار این طور برخوردها را همیشه از او داشتم، ولی نه دیگر با مادرش. معترض گفتم: «یعنی همین جوري درسته؟ ایشون ناسلامتی مادر شماست!»

زود در جوابم گفت: «یعنی همین درسته که مادر من با این سن و سال بالا، بیاد بشینه صحبت دنیا رو بکنه؟»

لحنش آرام شده بود. مکثی کرد و ادامه داد: «رزق و روزي رو که خدا می رسونه، مادر ما حالا دیگه باید بیشتر از هر وقتی فکر آخرتش باشه.»

خاطره ای از معصومه سبک خیز
برگرفته از کتاب «خاک های نرم کوشک»؛ روایت هایی از زندگانی شهید برونسی

بیشتر بخوانید:
ماجرای کمک حضرت زینب(س) به شهید برونسی در جبهه
ماجرای عکس شهید برونسی و دو بچه چوپان کُرد
ماجرای فرار شهید برونسی از خانه سرهنگ
اتفاق عجیب در تولد فرزند اول شهید برونسی
زرنگی فرمانده مشهدی جلوی تیزبازی یک رزمنده
ماجرای حساسیت زیاد شهید برونسی نسبت به بیت المال
ماجرای عجیب در تولد فرزند اول شهید برونسی
فرمانده برجسته‌ای که از کولر بیت‌المال هم استفاده نکرد
ماجرای لطف امام هشتم(ع) به شهید عبدالحسین برونسی
ماجرای عنایت حضرت زهرا(س) در لحظه سخت عملیات
خانواده‌ای که با توصیه شهید برونسی به آرامش رسید
پدر شهیدی که جهیزیه دخترش را کامل کرد
فرمانده‌ای که همسرش را به حضرت زهرا(س) سپرد
شهیدی که برای خیلی‌ها کفن خرید جز خودش
ماجرای تیری که حضرت ابوالفضل(ع) از بازوی یک فرمانده بیرون کشید
عنایت یک شهید برای قبولی فرزندانش در کنکور
فرمانده شهیدی که حاضر نبود پشت فرمان بنشیند
شهیدی که در خواب تمام مشکلات را حل می‌کرد
ماجرای قرض‌های یک شهید که به کمک رهبر‌انقلاب حل شد
ماجرای شهیدی که امام زمان(عج) به آن پست داد
شهیدی که با خون گلویش اسم حضرت زهرا(س) را نوشت
https://jahannews.com/vdcjxieovuqemoz.fsfu.html
jahannews.com/vdcjxieovuqemoz.fsfu.html
نام شما

آدرس ايميل شما
برای ارتقای فرهنگ نقد و انتقاد و کمک به پیشرفت فرهنگ و اخلاق جامعه، تلاش کنیم به جای توهین و تمسخر دیگران، نظرات و استدلال هایمان را در رد یا قبول مطالب عنوان کنیم.
نظر شما *