می شه اون خانواده ای که شهید دادن، اون مادر شهیدی که جگرش داغ داره، توی گرما باشه و بچه های من زیر کولر؟! کولر سهم مادر شهیده.
گروه فرهنگی جهان نیوز: یک روز با دو تا از همرزمهایش آمده بودند خانه. آن وقتها هنوز کوی طلاب می نشستیم. خانه کوچک بود و تا دلت بخواهد، گرم. فصل تابستان بود و عرق، همین طور شر و شر از سر و رومان می ریخت.
رفتم آشپزخانه، یک پارچ آب یخ درست کردم و براشان بردم، در همین حال، یکی از دوستهای عبدالحسین، سینه ای صاف کرد و گفت: ببخشین حاج آقا.
عبدالحسین صورتش را تمام رخ برگرداند طرف او. گفت: اگر جسارت نباشه، می خواستم بگم کولری رو که دادین به اون بنده خدا، برای خونه خودتون که خیلی واجبتر بود.
یکی دیگر به تایید حرف او گفت: آره بابا، بچه های شما این جا خیلی بیشتر گرما می خورن.
کنجکاو شدم، با خودم گفتم: پس شوهر ما کولر هم تقسیم می کنه!
منتظر بودم ببینم عبدالحسین چه می گوید. خنده ای کرد و گفت: این حرفها چیه شما می زنین؟
رفیقش گفت: جدی می گیم حاج آقا.
باز خندید و گفت: شوخی نکن بابا جلو این زنها، الان خانم ما باورش می شه و فکر میکنه اجازه تقسیم تمام کولرهای دنیا، دست ماست.
انگار فهمیدند عبدالحسین دوست ندارد راجع به این موضوع صحبت شود، دیگر چیزی نگفتند. من هم خیال کولر را از سرم بیرون کردم. می دانستم کاری که نباید بکند، نمی کند. از اتاق آمدم بیرون.
بعد از شهادتش، همان رفیقش میگفت: اون روز، وقتی شما از اتاق رفتین بیرون، حاج آقا گفت: میشه اون خانواده ای که شهید دادن، اون مادر شهیدی که جگرش داغ داره، توی گرما باشه و بچه های من زیر کولر؟! کولر سهم مادر شهیده، خانواده من گرما رو می تونن تحمل کنن. از این گذشته، خانواده من توی انقلاب سهمی ندارن که بخوان کولر بیت المال رو بگیرن.
خاطره ای از «معصومه سبک خیز»؛ همسر شهید
برگرفته از کتاب «خاک های نرم کوشک»؛ روایت هایی از زندگانی شهید عبدالحسین برونسی
از محله ما چند صد میلیون پول جمع کردند رفتن کاشان فرش و بازار تهران کولر خریدن برای مسجد که حدود دویست خانوار هستند ولی مسجد دوطبقه با گنجایش 10 هزار نفر