يکشنبه ۱۳ خرداد ۱۴۰۳ - 2 Jun 2024
 
۳
۴

ماجرای اورکتی که شهید برونسی از تن پدرش در آورد

يکشنبه ۳۰ ارديبهشت ۱۴۰۳ ساعت ۱۵:۲۱
کد مطلب: 881071
کنجکاو شده بودیم از اخلاق و طرز برخورد عبدالحسین هم چیزهایی بدانم. وقتی در این باره سؤال کردم، گفت: «عمو، نمی دانی شوهرت چقدر دقیق و حساسه.»
اورکتی که شهید برونسی از تن پدرش در آورد
گروه فرهنگی جهان نيوز: پدرش گاه گاهی از روستا می آمد خانه ی ما خبرگیری. یک بار که عبدالحسین آمد مرخصی، اتفّاقاً او از گرد راه رسید. هنوز خستگی راه توی تنشان بود که عبدالحسین باز صحبت جبهه را پیش کشید. همیشه می گفت: «من خیلی دوست دارم بابام رو ببرم جبهه که آنجا شهید بشه.»

این بار دیگر حسابی پاپیچ پدرش شد. آخرش هم هر طور بود، راضی اش کرد که ببردش جبهه. همه ی کارها را خودش روبراه کرد و بعد از اتمام شدن مرخصی، دوتایی با هم راهی شدند.

سه، چهارماه بعد، خدا بیامرز پدرش برگشت. یکراست آمد مشهد و بعد هم خانه ی ما. از خوبی های جبهه، گفتنی زیاد داشت. او می گفت و ما می شنیدیم.

در این بین کنجکاو شده بودیم از اخلاق و طرز برخورد عبدالحسین هم چیزهایی بدانم. وقتی در این باره سؤال کردم، گفت: «عمو، نمی دانی شوهرت چقدر دقیق و حساسه.»

پرسیدم: «چطور؟»

گفت: «وقتی رسیدیم جبهه، یک اورکت به ما داد، دیروز که می خواستم بیام مرخصی، همان اورکت را گرفت و داد به بسیجی های دیگر!»

چشمهایم گرد شد. معمولاً لباسی را که به رزمنده ها می دادند، بعد از مدّتی استفاده کردن، مال خودشان می شد. تعجّبم از این بود که چرا اورکت را از پدرش گرفته!

چند روز بعد، خود عبدالحسین آمد مرخصی. بعد از سلام و احوالپرسی گفتم: «آخر اورکت هم چیزی هست که بدی به پیرمرد و بعد از او بگیری؟»

خندید و گفت: «معلوم نیست بابام برایت چی گفت.»

از او خواستم که جریان را بگوید. گفت:

جبهه که رسیدیم هوا سرد بود. ملاحظه ی سن و سال بابا را کردم، یک اورکت نو به او دادم که بپوشد. من توی اتاقم یک اورکت کهنه داشتم که چند جایش هم وصله خورده بود. دیدم اورکت خودش را گذاشت توی ساک و همان یکی را که مال من بود، برداشت. سه چهار ماهی را که جبهه بود، با همان اورکت سر کرد.

وقتی می خواست بیاید مرخصی، اورکت نو را از توی ساکش درآورد و پوشید که سر و وضعش به اصطلاح، نونوار شود. به او گفتم: «بابا، کجا ان شاء الله؟»

گفت: «می روم روستا دیگر، مرخصی دادند.»

گفتم: «خب! اگر می خواهید بروید روستا، چرا همان اورکت کهنه را نپوشیدید؟»

منظورم را نگرفت. خیره ام شده بود و لام تا کام حرف نمی زد. من هم رک و راست گفتم: «این اورکت نو را در بیاورید و همان قبلی را بپوشید.»

اولش اعتراض کرد که: «مگر مال خودم نیست؟»

گفتم: «اگر مال خودتون هست، باید از روز اول می پوشیدید.»

بالاخره هم راضی اش کردم که هوای بیت المال را داشته باشد و اجر خودش را ضایع نکند.

عبدالحسین آخر حرفش، با خنده گفت: «خودم هم کمکش کردم تا اورکت را دربیاورد.»

خاطره ای از معصومه سبک خیز
برگرفته از کتاب «خاک های نرم کوشک»؛ روایت هایی از زندگانی شهید برونسی

بیشتر بخوانید:
ماجرای کمک حضرت زینب(س) به شهید برونسی در جبهه
ماجرای عکس شهید برونسی و دو بچه چوپان کُرد
ماجرای فرار شهید برونسی از خانه سرهنگ
اتفاق عجیب در تولد فرزند اول شهید برونسی
زرنگی فرمانده مشهدی جلوی تیزبازی یک رزمنده
ماجرای حساسیت زیاد شهید برونسی نسبت به بیت المال
ماجرای عجیب در تولد فرزند اول شهید برونسی
فرمانده برجسته‌ای که از کولر بیت‌المال هم استفاده نکرد
ماجرای لطف امام هشتم(ع) به شهید عبدالحسین برونسی
ماجرای عنایت حضرت زهرا(س) در لحظه سخت عملیات
خانواده‌ای که با توصیه شهید برونسی به آرامش رسید
پدر شهیدی که جهیزیه دخترش را کامل کرد
فرمانده‌ای که همسرش را به حضرت زهرا(س) سپرد
شهیدی که برای خیلی‌ها کفن خرید جز خودش
ماجرای تیری که حضرت ابوالفضل(ع) از بازوی یک فرمانده بیرون کشید
عنایت یک شهید برای قبولی فرزندانش در کنکور
فرمانده شهیدی که حاضر نبود پشت فرمان بنشیند
شهیدی که در خواب تمام مشکلات را حل می‌کرد
ماجرای قرض‌های یک شهید که به کمک رهبر‌انقلاب حل شد
ماجرای شهیدی که امام زمان(عج) به آن پست داد
شهیدی که با خون گلویش اسم حضرت زهرا(س) را نوشت
غیبت که هیچ حرف بیهوده هم نمی‌زد/ خاطره از شهید برونسی
ماجرای وفاداری شهید برونسی به همسرش
ماجرای آخرین تلفن شهید برونسی با خانواده‌اش
ماجرای دستگیری دو زن جاسوس که فارسی بلد بودند
ماجرای نمازخانه‌ای که به دست شهید برونسی روشن شد
https://jahannews.com/vdccmsq4s2bq4x8.ala2.html
jahannews.com/vdccmsq4s2bq4x8.ala2.html
نام شما

آدرس ايميل شما
برای ارتقای فرهنگ نقد و انتقاد و کمک به پیشرفت فرهنگ و اخلاق جامعه، تلاش کنیم به جای توهین و تمسخر دیگران، نظرات و استدلال هایمان را در رد یا قبول مطالب عنوان کنیم.
نظر شما *


Iran, Islamic Republic of
شادی ارواح طیبه شهدا صلوات
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
Iran, Islamic Republic of
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
Iran, Islamic Republic of
یا لیتنا کنا معکم (و مثلکم) فافوز فوزا عظیما
Iran, Islamic Republic of
چقدر غبطه میخورم