گروه فرهنگی جهان نيوز: ابراهیم، یه مقدار به خودت استراحت بده. چطور از ذکر گفتن خسته نمی شی؟
این جمله را که گفتم، جا خورد. خودش را جمع کرد، گویی که متوجه چیزی شده باشد. دیگر تسبیح را دست نگرفت.
بعد از چند وقت، احمد، برادر بزرگ ترم برایش ذکر شماری خرید تا لااقل به جای تسبیحش از ذکرشمار استفاده کند.
مدت کوتاهی از ذکر شمار استفاده کرد، ولی آن را هم کنار گذاشت. گاهی زیر چشمی زیر نظر می گرفتمش. دائم الذکر بود، حتی هنگام تماشای تلویزیون؛ اما مراقب بود که جلب توجه نکند.
دوازده ساله که بود، عبادت ها و ذکر گفتن هایش علنی و آشکار بود، ولی هر چقدر سنش بالاتر رفت به مانند غواصی که هر لحظه در عمق آب پایین تر می رود و مخفی تر می شود، عبادت ها و اعمال دینی اش مخفی تر می شد.
خاطرهای از مجید اسمی، برادر شهید