پنجشنبه ۲۰ ارديبهشت ۱۴۰۳ - 9 May 2024
 
۲

ماجرای معرفت شهید مدافع حرم در دوره آموزشی

پنجشنبه ۷ دی ۱۴۰۲ ساعت ۰۷:۱۶
کد مطلب: 864101
هنگامی که سوار ماشین شدیم، بچه هایی که مقصدشان فردیس بود زیاد بودند، ولی من یک جا را برای ابراهیم خالی گذاشتم.
ماجرای معرفت شهید مدافع حرم در دوره آموزشی
گروه فرهنگی جهان نيوز: «الو، سلام، خوبی ابراهیم؟ سلام بر برادر عزیزم. خدا رو شکر تو چطوری؟»

«الحمدلله. ابراهيم، من ماشین دارم. غروب میرم به سمت دانشگاه امام حسین(ع). اگه افتخار میدی جا دارم.»

«حتماً میآم داداش، خدا خیرت بده.»

«پس قرارمون پل فردیس، ساعت ۷ غروب.»

ساعت هفت راهی دانشگاه شدیم. هفته بعد، هنگام بازگشت، ابراهیم به اتاقم آمد و گفت: «داداش، جا داری باهات بیام؟»

«بله، حتماً. همیشه برای تو جا دارم.»

هنگامی که سوار ماشین شدیم، بچه هایی که مقصدشان فردیس بود زیاد بودند، ولی من یک جا را برای ابراهیم خالی گذاشتم.

طولی نکشید ابراهیم از راه رسید، ولی سوار ماشین نشد و گفت: «داداش، من جایی کار دارم، شما برید.»

آن روز فکر کردم ابراهیم واقعاً جایی می خواهد برود، ولی چند مرتبه دیگر هم این موضوع تکرار شد.

ابراهیم برای اینکه بچه های دیگر سوار ماشین شوند، با مترو باز می گشت، مسیری که بیش از دو ساعت راه بود.

خاطره‌ای از هم دوره شهید
برگرفته از کتاب «اسمی از تبار ابراهیم»؛ روایت هایی از زندگانی شهید مدافع حرم ابراهیم اسمی
 
بیشتر بخوانید:
ماجرای شهیدی که بانی مخفیانه یک هیئت بود
مدافع حرمی که از آبدارخانه هیئت به بهشت رسید
شرط شهید مدافع حرم برای همراهی کاری با پدرش عملکرد فوق العاده شهید مدافع حرم در یک پایگاه بسیج
ماجرای روزه‌های یواشکی شهید مدافع حرم
ماجرای هدیه مادر شهید به همسر بهشتی پسرش
فرمانده‌ای که دوست داشت مسئول آبدارخانه شود
شهید مدافع حرمی که نماز جماعت نمی‌خواند!
شیوه‌ای که یک شهید در امر به معروف داشت
https://jahannews.com/vdchvkn6z23n-zd.tft2.html
jahannews.com/vdchvkn6z23n-zd.tft2.html
نام شما

آدرس ايميل شما
برای ارتقای فرهنگ نقد و انتقاد و کمک به پیشرفت فرهنگ و اخلاق جامعه، تلاش کنیم به جای توهین و تمسخر دیگران، نظرات و استدلال هایمان را در رد یا قبول مطالب عنوان کنیم.
نظر شما *