چند دقیقه ای باهم بحث کردیم. نهایتاً استفتائات رهبری را نشانش دادم و به او اثبات کردم که این کار اشتباه است.
گروه فرهنگی جهان نیوز: خیلی سریع پاسخ سؤالهای امتحان نقشه خوانی را نوشتم و برگه را تحویل دادم. هنگامی که از کلاس رفتم بیرون، ابراهیم را دیدم که خیلی خوشحال نشسته و کتاب نقشه خوانی را تورق می کند. به او گفتم: «ابراهیم، پاسخ سؤالات رو درست نوشتی؟»
«آره، ولی سؤالها یه مقدار دو پهلو بود. اگه دقت نمی کردم همه رو اشتباه می نوشتم.»
هنگامی که کلمه «دوپهلو» را به کار برد دلم آشوب شد. بی درنگ گفتم: «مثلاً کدوم سؤال؟»
هنگامی که پاسخ سؤال را نشانم داد، فهمیدم که گند زده ام. سرم را پایین انداختم و به ابراهیم گفتم: «ابراهیم، گمونم همه سؤالات رو اشتباه نوشتم.»
ابراهیم بی درنگ به داخل کلاس بازگشت و بعد از بیست دقیقه بیرون آمد، به او گفتم: «ابراهیم، برای چی دوباره رفتی سر کلاس؟»
«رفتم برگه تو رو درست کردم!»
«چرا این کار رو کردی؟ این کار از نظر آقا اشتباهه»
«نه؛ فکر نکنم. با این کار که حق کسی ضایع نمیشه. تو هم که جواب ها رو بلدی، فقط اشتباه نوشتی.»
چند دقیقه ای باهم بحث کردیم. نهایتاً استفتائات رهبری را نشانش دادم و به او اثبات کردم که این کار اشتباه است. ابراهیم این کار را برای کمک به من انجام داده بود، ولی هنگامی که متوجه اشتباهش شد بی درنگ شروع کرد به مطرح کردن این بحث میان بچه ها و همه را از وجود این مسئله شرعی مطلع کرد.
ابراهیم به لحاظ علم دینی از بچه های گردان یک سروگردن بالاتر بود، ولی هیچگاه ادعای همه چیزدانی نمی کرد و همیشه تشنه یادگیری بود و اگر از حکم شرعی چیزی اطلاع پیدا می کرد به آن عمل می کرد.
خاطرهای از هم دوره شهید
برگرفته از کتاب «اسمی از تبار ابراهیم»؛ روایت هایی از زندگانی شهید مدافع حرم ابراهیم اسمی