سه شنبه ۱۱ ارديبهشت ۱۴۰۳ - 30 Apr 2024
 
۳
۱

روح ناآرام این شهید در کنار شاه نجف آرام گرفت

پنجشنبه ۲۶ مرداد ۱۴۰۲ ساعت ۰۹:۰۲
کد مطلب: 847491
من بعدها با هادی بسیار رفیق شدیم. او خدمات بسیار زیادی در حق من انجام داد که گفتنی نیست. اما به این حقیقت رسیدم که هادی به دنبال گمشده خودش می گردد.
روح ناآرام این شهید در کنار شاه نجف آرام گرفت
گروه فرهنگی جهان نيوز: سال 84  بود که کادر بسیج مسجد موسی ابن جعفر(ع) تغییر کرد. من به عنوان جانشین پایگاه انتخاب شدم و قرار شد پایگاه را به سمت یک مرکز فرهنگی سوق دهیم.

 در این راه سیدعلی مصطفوی (همسفر شهدا) با راه اندازی کانون فرهنگی نوجوانان شهید آوینی کمک بزرگی به ما نمود.

مدتی از راه اندازی کانون فرهنگی گذشت. یک روز با سید علی به سمت مسجد حرکت کردیم. به جلوی فلافل فروشی جوادین رسیدیم. سیدعلی با جوانی که داخل مغازه بود سلام و علیک کرد.

این پسرک حدود شانزده سال سریع بیرون آمد و حسابی با ما سلام و احوال پرسی کرد. حجب و حیای خاصی داشت. متوجه شدم با سیدعلی خیلی رفیق شده.

وقتی رسیدیم مسجد از سیدعلی پرسیدم: از کجا این پسر را می شناسی؟

گفت: چند روز بیشتر نیست، تازگی با او آشنا شدم. به خاطر خرید فلافل زیاد به مغازه اش می رفتیم.

گفتم: به نظر پسر خوبی می یاد.

چند روز بعد، این پسر همراه با ما به اردوی قم و جمکران آمد. در آن سفر بود که احساس کردم این پسر، روح بسیار پاکی دارد. اما کالاً مشخص بود که در درون خودش به دنبال یک گمشده می گردد!

این حس را سالها بعد که حسابی با او رفیق شدم بیشتر لمس کردم. او مسیرهای مختلفی را در زندگیش تجربه کرد تا به مقصد خودش برسد.

من بعدها با هادی بسیار رفیق شدیم. او خدمات بسیار زیادی در حق من انجام داد که گفتنی نیست. اما به این حقیقت رسیدم که هادی به دنبال گمشده خودش می گردد.

برای این حرف هم دلیل دارم:

او در دوران نوجوانی فوتبالیست خوبی بود، به او می گفتند: «هادی دِل پیه رو» هادی هم دوست داشت خودش را بروز دهد.

کمی بعد درس را رها کرد و می خواست با کار کردن، گمشده خودش را پیدا کند.


بعد در جمع بچه های بسیج و مسجد مشغول فعالیت شد. هادی در هر عرصه ای که وارد می شد بهتر از بقیه کارها را انجام می داد. در مسجد هم گوی سبقت را از بقیه ربود.

بعد با بچه های هیئتی رفیق شد. از این هیئت به آن هیئت رفت. این دوران، خیلی از لحاظ معنوی رشد کرد، اما حس می کردم که هنوز گمشده خودش را نیافته.

بعد در اردوهای جهادی و اردوهای راهیان نور و مشهد او را می دیدم. بیش از همه فعالیت می کرد، اما هنوز ...

با بچه های قدیمی جنگ رفیق شد. با آنها به این جلسه و آن جلسه می رفت. دنبال خاطرات شهدا بود. موتور تریل خرید و اینطرف و آن طرف می رفت. اما باز هم ...

تا اینکه پایش به حوزه باز شد. کمتر از یک سال در حوزه بود. اما گویی هنوز ...

بعد هم راهی نجف شد. روح ناآرام هادی، گمشده اش را در کنار مولایش امیرالمومنین(ع) پیدا کرد. او در آنجا آرام گرفت و برای همیشه مستقر شد.

خاطره ای از حجت الاسلام سمیعی
برگرفته از کتاب «پسرک فلافل فروش؛ روایت هایی از زندگانی شهید مدافع حرم محمد هادی ذوالفقاری»


بیشتر بخوانید:
شوخی‌های بامزه یک شهید مدافع حرم
روش جالب یک شهید مدافع حرم برای مخارج زندگی
درس ادبی که شهید مدافع حرم به یک آخوند انگلیسی داد
برای جوش‌های صورتم فقط یک انفجار لازم است!
ماجرای زیارت عجیب شهید ذوالفقاری با دوستان
شهید مدافع حرمی که با ۱۰۰ میلیون به ایران برگشت
ماجرای احتیاط شهید ذوالفقاری در سهم امام زمان(عج)
ماجرای چند ثانيه فاصله تا شهادت هادی ذوالفقاری
حرکت بزرگی که شهید مدافع حرم برای شهدای محل کرد
ماجرای اشک زن غریبه در مراسم شهید ذوالفقاری
کتابی که اخلاق و رفتار شهید مدافع حرم را تغییر داد
https://jahannews.com/vdcao0na649nyy1.k5k4.html
jahannews.com/vdcao0na649nyy1.k5k4.html
نام شما

آدرس ايميل شما
برای ارتقای فرهنگ نقد و انتقاد و کمک به پیشرفت فرهنگ و اخلاق جامعه، تلاش کنیم به جای توهین و تمسخر دیگران، نظرات و استدلال هایمان را در رد یا قبول مطالب عنوان کنیم.
نظر شما *


صلواتی هدیه کنیم به روح پاک شهدای سادات
Iran, Islamic Republic of
السلام علیک یا امام المتقین
السلام علیک یا امیر المومنین

...رحمه الله و رضوان الله تعالی علیه ...‌
دلخوش به دعایتان هستیم
یادتان می کنیم یادمان کنید

شادی ارواح پاکشان صلوات