سه شنبه ۲۵ ارديبهشت ۱۴۰۳ - 14 May 2024
 
۲
۲

ماجرای اشک زن غریبه در مراسم شهید ذوالفقاری

سه شنبه ۶ تير ۱۴۰۲ ساعت ۱۳:۵۳
کد مطلب: 841948
هادی در مورد کارهایی که انجام می داد خیلی‌ تودار بود. از کارهایش حرفی نمی زد. بیشتر این مطالب را بعد از شهادت هادی فهمیدیم.
ماجرای اشک زن غریبه در مراسم شهید ذوالفقاری
گروه فرهنگی جهان نيوز: یادم هست در خاطرات ابراهیم هادی خواندم که همیشه به دنبال گره گشایی از مشکلات مردم بود. این شهید والامقام به دوستانش گفته بود: از خدا خواسته ام همیشه جیبم پر پول باشد تا گره از مشکلات مردم بگشایم.

من دقیقاً چنین شخصیتی را در هادی ذوالفقاری دیدم. او ابراهیم هادی را الگوی خودش قرار داده بود. دقیقاً پا جای پای ابراهیم می گذاشت.

هادی صبح ها تا عصر در بازار آهن کار می کرد و عصرها نیز اگر وقت داشت با موتور کار می کرد. اما چیزی برای خودش خرج نمی کرد. وقتی می فهمید که مثلاً هیئت نوجوانان مسجد، احتیاج به کمک مالی دارد دریغ نمی کرد.

یا اگر می فهمید که شخصی احتیاج به پول دارد، حتی اگر شده قرض می کرد و کار او را راه می انداخت. هادی چنین انسان بزرگی بود.

من یکبار احتیاج به پول پیدا کردم. به کسی هم نگفتم، اما هادی احساس کرد که من احتیاج به پول دارم، سریع مبلغی را آماده کرد و به من داد.

زمانی که می خواستم عروسی کنم نیز هفتصد هزار تومان به من داد. ظاهراً این مبلغ تمام پس اندازش بود. من هم به مرور آن مبلغ را برگرداندم.

اما یکبار برادری را در حق من تمام کرد. زمانی که برای تحصیل در قم مستقر شده بودم، یک روز به هادی زنگ زدم و گفتم: فاصله حجره تا محل تحصیل من زیاد است و احتیاج به موتور دارم، اما نه پول دارم و نه موتورشناس هستم.

هنوز چند ساعتی از صحبت ما نگذشته بود که هادی زنگ زد. گوشی را برداشتم. هادی گفت: کجایی؟

گفتم: توی حجره در قم.

گفت: برات موتور خریدم و با وانت آوردم قم، کجا بیارم؟

تعجب کردم. کمتر از چند ساعت مشکل من را حل کرد. نمی دانید آن موتور چقدر کار من را راه انداخت.

بعدها فهمیدم که هادی برای بسیاری از اطرافیان همینگونه است. او راه درست را انتخاب کرده بود. هادی این توفیق را داشت که اینگونه اعمالش مورد قبول واقع شود.

کارهای او مرا یاد حدیث امام کاظم(ع) انداخت که فرمودند: همانا مُهر قبول اعمال شما، برآوردن نیازهای برادرانتان و نیکی کردن به آنان در حد توانتان است و الا (اگر چنین نکنید)، هیچ عملی از شما پذیرفته نمی شود.  

هادی در مورد کارهایی که انجام می داد خیلی‌ تودار بود. از کارهایش حرفی نمی زد. بیشتر این مطالب را بعد از شهادت هادی فهمیدیم.

وقتی هادی شهید شد و برای هادی مراسم گرفتیم اتفاق عجیبی افتاد. من در کنار برادر آقا هادی در مسجد بودم.

یک خانمی آمد و همینطور به تصویر شهید نگاه می کرد و اشک می ریخت. کسی هم او را نمی شناخت. بعد جلو آمد و گفت: با خانواده شهید کار دارم.  

برادر شهید جلو رفت. من فکر کردم از بستگان هادی است، اما برادر شهید هم او را نمی شناخت.

این خانم رو به برادر هادی کرد و گفت: چند سال قبل، ما اوضاع مالی خوبی نداشتیم. خیلی گرفتار بودیم. برادر شما خیلی به ما کمک کرد.

برای ما عجیب بود. همه جور از هادی شنیده بودیم اما نمی دانستیم مخفیانه این خانواده را تحت پوشش داشته.

برگرفته از کتاب «پسرک فلافل فروش»؛ روایت هایی از زندگانی شهید مدافع حرم محمد هادی ذوالفقاری

راوی: حجت الاسلام سمیعی

بیشتر بخوانید:
شوخی‌های بامزه یک شهید مدافع حرم
روش جالب یک شهید مدافع حرم برای مخارج زندگی
درس ادبی که شهید مدافع حرم به یک آخوند انگلیسی داد
برای جوش‌های صورتم فقط یک انفجار لازم است!
ماجرای زیارت عجیب شهید ذوالفقاری با دوستان
شهید مدافع حرمی که با ۱۰۰ میلیون به ایران برگشت
ماجرای احتیاط شهید ذوالفقاری در سهم امام زمان(عج)
ماجرای چند ثانيه فاصله تا شهادت هادی ذوالفقاری
حرکت بزرگی که شهید مدافع حرم برای شهدای محل کرد
https://jahannews.com/vdcba8bwwrhba9p.uiur.html
jahannews.com/vdcba8bwwrhba9p.uiur.html
نام شما

آدرس ايميل شما
برای ارتقای فرهنگ نقد و انتقاد و کمک به پیشرفت فرهنگ و اخلاق جامعه، تلاش کنیم به جای توهین و تمسخر دیگران، نظرات و استدلال هایمان را در رد یا قبول مطالب عنوان کنیم.
نظر شما *


Iran, Islamic Republic of
آقا هادی تو رو به امام حسین (ع)خیلی التماس دعا دارم.دعا کن
غیرت
Iran, Islamic Republic of
دست ما رو هم بگیر