سه شنبه ۱۸ ارديبهشت ۱۴۰۳ - 7 May 2024
 
۴
۵

ماجرای تفحص پیکر بی سر شهید ابراهیم همت

پنجشنبه ۱۶ آذر ۱۴۰۲ ساعت ۰۸:۲۸
کد مطلب: 861496
برگشتیم قرارگاه. مانده بودیم چه کنیم، کسی هم نبود تا از او خبری بگیریم یا کسب تکلیف کنیم. یک روز تمام بلاتکلیف بودیم. روز دوم بود که خبر دادند: حاجی شهید شده، ولی جناره اش را پیدا نمی کنیم.
ماجرای تفحص پیکر بی سر شهید ابراهیم همت
گروه فرهنگی جهان نيوز: حاجی کاری را به من سپرده بود تا انجام دهم. با رضا پناهنده رفتیم و پس از اجرای دستور حاجی، به سمت مقر خودمان حرکت کردیم. در راه برگشت، جنازه ی دو شهید را در جاده دیدیم که یکی از آنها سر نداشت.

آن ها وسط جاده بودند، به پناهنده گفتم: «بیا اینا رو بذاریم کنار، یه وقت ماشینی، چیزی از روشون رد میشه.» شهیدی که سر نداشت، بادگیر آبی تنش بود. آنها را کنار جاده گذاشتیم و برگشتیم قرارگاه.

دنبال همت گشتم تا گزارش کارم را به او بدهم. توی سنگر نبود. یکی از بچه ها آمد و گفت: «حاجی رو ندیدی؟» گفتم: «منم دنبالشم، ولی پیداش نیست.» گفت: «بین خودمون باشه ها، ولی می‌گن مثل این که حاجی شهید شده؟» برق از سرم پرید.

ناخودآگاه یاد شهیدی که وسط جاده بود، افتادم. هم بادگیرش شبیه حاجی بود، هم شلوار پلنگی اش. به رضا پناهنده گفتم: «رضا بیا بریم ببینیم، نکنه اون شهیدی که وسط جاده بود، حاجی باشه.»

سوار موتور شدیم و رفتیم به همان محل، اما اثری از آن دو شهید نبود. آنها را برده بودند.

برگشتیم قرارگاه. مانده بودیم چه کنیم، کسی هم نبود تا از او خبری بگیریم یا کسب تکلیف کنیم. یک روز تمام بلاتکلیف بودیم. روز دوم بود که خبر دادند: «حاجی شهید شده، ولی جناره اش را پیدا نمی کنیم.»

من و حاجی عبادیان مأمور پیدا کردن جنازه ی حاجی شدیم. به ستاد معراج شهدا در اهواز رفتیم و شروع کردیم به گشتن. من دو تا نشانی در ذهنم بود، یکی زیر پیراهنی قهوه ای حاجی و دیگری جراغ قوه ی قلمی که به پیراهنش آویران بود.

در حال جست وجو رسیدیم به همان شهیدی که سر نداشت و در جاده دیده بودم. سریع دکمه ی پیراهنش را باز کردم، هم زیر پیراهنی اش قهوه ای بود و هم چراغ قوه به گردنش آویزان.

راوی: محسن پرویز
برگرفته از کتاب «برای خدا مخلص بود»؛ روایت هایی از زندگانی شهید محمد ابراهیم همت

بیشتر بخوانید:
به خدا قسم فردا تن ماهی می خورم
روایتی خواندنی از نحوه شهادت سردار خیبر
بلایی که شهید همت سر فرمانده روزه خوار آورد
هم ما امتحان می‌شویم هم صدام
خاطره کمتر شنیده شده از عصبانیت طوفانی حاج همت
ماجرای امداد غیبی که اشک شهید همت را در آورد
ماجرای کفش‌های ۳۰ کیلویی شهید همت چه بود؟
شهید همت راضی نشد امام خطبه عقدش را بخواند!
https://jahannews.com/vdcb98bw0rhb0ap.uiur.html
jahannews.com/vdcb98bw0rhb0ap.uiur.html
نام شما

آدرس ايميل شما
برای ارتقای فرهنگ نقد و انتقاد و کمک به پیشرفت فرهنگ و اخلاق جامعه، تلاش کنیم به جای توهین و تمسخر دیگران، نظرات و استدلال هایمان را در رد یا قبول مطالب عنوان کنیم.
نظر شما *


Iran, Islamic Republic of
امیدوارم اون نگاه چشمان زیبا و مردانه اش لحظه شهادت به رخساره زیباتر از ماه امام زمان (جان من فدای خاک قدمش) افتاده باشد
Iran, Islamic Republic of
همت بلندشان شهادت در راه خدا نصیبشان کرد عاشا سعیدا
United States
کاش دعایمان کند اللهم عجل لولیک الفرج اللهم صل علی محمد و ال محمد و عجل فرجهم
تارا
Iran, Islamic Republic of
مرد ترین مردان تاریخ بهشت گوارای وجودتان
Iran, Islamic Republic of
قلبم آتش گرفت. شهدا شرمنده ایم.
روحشان شاد و یادشان گرامی باد.