انشاالله جنگ تموم میشه و به سلامتی می رویم کربلا. گفت: من میرم کربلا ولی شما نمی تونید.
گروه فرهنگی جهان نيوز: بعد از آماده سازی که برای عملیات خیبر داشتیم همه ی فرماندهان را برای زیارت امام رضا(ع)به مشهد بردند.
قسمت نشد که من در آن سفر با آقا مهدی باشم.
بعد از اینکه ایشان برگشت. برای اولین بار یک جانماز برایم سوغاتی آورد و مقداری نمک و قند هم از آشپزخانه امام رضا آورده بود و گفت: این رو برای شما آوردم داخل غذا بریز.
توی پد ۵ بودیم. نزدیک غروب بود. به آقا مهدی گفتم: آقا مهدی زیارت قبول. چرا منو خجالت دادین؟ دست شما درد نکنه.
گفت:قابل شما رو نداشت.
پرسیدم: می تونم یه سوال ازتون بکنم؟
گفت:بفرمایین.
پرسیدم: وقتی به زیارت امام رضا رفتین از آقا چی خواستین؟