ما در قانون مشتیگری، با بچههای حضرت زهرا(س) درنمیافتیم. من این سید را نمیشناسم؛ اما با او در نمیافتم.
گروه تاریخ جهان نیوز: لوطی بود و لوطیگری داشت. اهل دعوا کردن هم بود. حرفش را باید همه میخواندند و از لوطیهای مشهور هم هیچ کم نداشت و البته خصلتهای اضافهای هم داشت که شاید همانها نجاتش داد.
میگفت: «من زندگیام و پولی را که بهدست میآورم دو قسمت میکنم؛ یک قسمت آن را خرج خودم میکنم و قسمت دیگر را خرج امام حسین(ع). حالا یا برای او عزاداری میکنم یا به راه او خرج میدهم».
در دادگاه نظامی که به تیرباران شدنش انجامید گفت: «ما در قانون مشتیگری، با بچههای حضرت زهرا (س) درنمیافتیم. من این سید را نمیشناسم؛ اما با او در نمیافتم».
او کسی نیست جز طیب حاج رضایی. متولد محله صابون پزخانه تهران که به مرور شخصیتش در محلات تهران قدیم شکل گرفت.
در جوانی سابقه خوبی نداشت، از جمله اینکه در سال ۱۳۱۶ به اتهام درگیری و زد و خورد با پاسبان شهربانی به دو سال زندان انفرادی محکوم شده بود.
در سال ۱۳۱۹ نیز به اتهام نزاع، تحت تعقیب بوده که به قید کفیل آزاد شد.
در سال ۱۳۲۲ به ۵ سال حبس با اعمال شاقه محکوم گردید و در سال ۱۳۲۳ به بندرعباس تبعید شد.
در مراسم جشن تولد پسر محمدرضا پهلوی، تمام چهار راه مولوی تا شوش را فرش پوش کرد و طاق نصرت بست.
از جوانی به ورزشهای باستانی و زوردخانهای علاقه زیادی داشت. به همین دلیل بدنی ورزیده داشت. بزن بهادر و اهل دعوا بود. حضور مستمر او در زورخانههای جنوب شهر از جمله زورخانه اصغر شاطر در خیابان انبار گندم نزدیکی میدان شوش تهران، زورخانه رضا کاشفی در بازارچه سعادت حوالی باغ فردوس محله مولوی، زورخانههایی در محلههای پاچنار بازار بزرگ و محله نظامآباد تهران و زورخانه شعبان جعفری معروف به شعبان بی مخ در محله سنگلج تهران کمکم آوازه اش را بر سر زبانها انداخت.
و بالاخره در سال ۱۳۳۲ از کودتاچیان ۲۸ مرداد شد که «تاجبخش شاه» نیز نام گرفت. او را باید یکی از کارگردانان حوادث دهه 1330 و سقوط دکتر مصدق دانست. همواره مورد توجه محمدرضا پهلوی بود و حتی یک طپانچه از شاه هدیه گرفته بود.
خشونت و اعمال زور از ویژگی های زبانزد شخصیتی و دلیل معروفیت طیب بود.
اما طیب در دل عشق امام حسین(ع) را داشت. در اواخر سال ۱۳۴۱ و اوایل ۴۲، دچار تحول درونی شد، بطوری که بارها دوستان و آشنایان از دهانش "خدایا پاکم کن، خاکم کن" را شنیده بودند.
در دادگاه نظامی گفت:«ما در قانون مشتیگری، با بچههای حضرت زهرا(س) درنمیافتیم. من این سید را نمیشناسم؛ اما با او در نمیافتم».منظورش از این سید، امام خمینی(ره) بود.
سرانجام در ۱۱ آبان ۴۲ اینگونه شد و او که مادر سادات را احترام کرده و با فرزندانش در نمی افتاد، «حُر انقلاب» لقب گرفت و به حکم دادگاه نظامی و با لبخند در برابر جوخه آتش قرار گرفت و تیرباران شد و طبق وصیت خودش در حرم عبدالعظیم حسنی(ع) به خاک سپرده شد.
پی نوشت: شهیدان طیب حاج رضایی و حاج اسماعیل رضایی در ۱۱ آبان سال ۱۳۴۲ در پادگان عشرت آباد تهران به جرم شرکت در قیام ۱۵ خرداد و حمایت از نهضت حضرت امام خمینی(ره) توسط رژیم جنایتکار پهلوی به شهادت رسیدند.
تصویری از حضور رهبر انقلاب بر مزار شهید طیب حاج رضایی
رهبر انقلاب: «خیلی خوب است که یاد کنم از چهرهی دو نفر از شهدای عزیزی که حالا کمتر از ایشان یاد میشود: مرحوم طیّب و مرحوم رضائی که این دو نفر عزیزانی بودند که مبارزه کردند در این مبارزات نقش داشتند بعد هم شدیدترین انتقام را از اینها دستگاه گرفت و آنها را به شهادت رساند.» ۱۳۶۳/۰۳/۱۸
با سلام
ضمن تشکر از توضیحات شما، لازم بذکر در توضیحات خود، شاید بهتر بود شخصیت شعبان جعفری و مرحوم طیب را جداگانه توضیح می دادید، مخلوط شرح داده اید.
بنده که موضوع تا حدی میدانستم، تفکیک آن مشکل بود. موفق باشید.