ورق زدن صفحات کتاب تاریخ همیشه می تواند عبرت آموز همه باشد. نوشته حاضر نیز نمونه ای این این ادعا را اثبات می کند
گروه تاریخ جهان نیوز: در تاریخ معاصر کشور حوادث و شخصیت هایی دیده می شوند که بررسی حالات آنها نشانگر تشابهاتی در بین صاحب منصبان است و این می تواند درسی برای همه طالبان قدرت باشد که با بار کج و با انحراف از فرهنگ دینی – ایرانی کشور سرنوشت مشابهی را تجربه خواهند کرد.
دو نمونه حاضر در این نوشتار مویدی بر این ادعاست.
* اولین نمونه «عبدالحسین تیمورتاش» وزیر مقتدر دربار و یکی از مرموزترین و تاثیرگذارترین رجال دوران پهلوی اول است که عملاً پس از رضاخان دومین مقام حکومت قلمداد میشد. تیمورتاش ملقب به «سردار معززالملک» و یا «سردار معظم خراسانی» از جمله کسانی بود که پس از فراز و نشیب های سیاسی و مسئولیت های مهمی که در دوران مشروطه و پس از آن بر عهده داشت، به همراه افرادی چون داور و فروغی تلاش فراوانی در تغییر سلطنت از قاجار به پهلوی انجام داد، با به سلطنت رسیدن سردار سپه، در 28 آذر 1304 به عنوان وزیر دربار برگزیده شد و از این تاریخ مهمترین وآخرین تجربة حیات سیاسی خود را آغاز کرد. تقریباً در شش سال اول دوره سلطنت رضاشاه، تیمورتاش در اوج اقتدار و از نظر سیاسی دومین شخص مملکت به شمار میرفت. وی با انجام تغییرات ساختاری در وزارت دربار، آن را به یک مرجع تصمیمگیرنده و مجری اراده رضاشاه تبدیل کرد و از این پایگاه سیاستهای مورد نظر رضاشاه را در راستای تحقق برنامههای وی و تثبیت دولت مرکزی به اجرا درآورد. او به استثنای وزارت جنگ که شاه رأساً به آن میپرداخت بر تمامی وزارتخانهها و دوائر دولتی نظارت داشت. او صاحب اقتداری افسانهای بود که همین امر هم پاشنه آشیلی شد که مرگش را در کنج فراموشی زندان رقم زد و در نهایت با سعایت دشمنانش مورد غضب رضاشاه قرار گرفت و در ۱۳۱۲ در زندان قصر و توسط پزشک احمدی و با تزریق آمپول هوا و خفه کردن با بالش کشته شد.
* دومین نمونه یک نظامی شناخته شده و معروف به نام «تیمور بختیار» از معروف ترین نظامیان و نیروهای امنیتی دوران پهلوی دوم( محمدرضا) است.
او نیز مانند سلف هم نام خود تیمور تاش از قدرتمندان دربار محمدرضا بود. شرایط حاکم بر جامعه ایران و مقتضیات سلطنت پهلوی مسبب برکشیدن افرادی همچون بختیار که متخصص در حوزهی امور نظامی و امنیتی بودند، گردید. اما گسترش قدرت بختیار و شخصیت جاهطلب وی، موجبات سقوط وی را در همان نظام پدید آوردند. تیمور بختیار نیز به دلیل وابستگی های خانوادگی و قبیله ای پله های ترقی و آموزش نظامی در خارج از کشور را سریعا طی کرد و درغائله آذرباریجان و همچنین سرکوب غائلهی ابوالقاسم خان بختیاری اورا به فرماندهی یکی از تیپهای تهران رساند .با ازدواج محمدرضاشاه و ثریا اسفندیاری که دختر عموی تیمور بود، مقام و رتبه او افزایش یافت. رویداد مهم دیگری که میتوان رد پای بختیار را در آن مشاهده نمود، کودتای 28 مرداد 1332 بود. از این زمان ببعد او یکی از نظامیان قدرتمند پابتخت بود که نزدیکی او به دربار نیز مزید برعلت شد. بختیار تواناییهایش را در جنگ با فرقهی دمکرات آذربایجان، کودتای 28 مرداد 1332 و سپس مقام فرمانداری نظامی تهران و قلع و قمع تودهایها و سایر مخالفان رژیم به اثبات رساند. بدین ترتیب به عنوان نخستین رئیس سازمان تازه تأسیس ساواک در سال 1336 انتخاب شد و به یکی از عناصر بسیار قدرتمند حکومت شاه تبدیل گشت. اما این وضعیت چهار سال بیشتر دوام نیاورد .وی پس از برکناری از ریاست ساواک در بهمن 1340 ومصادره امولش، با فراز و نشیب هالی سیاسی زیادی در داخل و خارج کشور،نقش یک اپوزیسیون فعال بر علیه سلطنت را بخود گرفت و تلاش کرد تا موافقت کشورهای غربی و منطقه ای مخالف شاه را به خود جلب کند اما این امر اتفاق نیافتاد و در نهایت وی در عراق و توسط همان سازمانی که خود در تاسیسش دخالت داشت در 16 شهریور 1349 ترور شد.