دوشنبه ۷ خرداد ۱۴۰۳ - 27 May 2024
 
۰

یک دستخط از امام براي استعفا كافيست

سه شنبه ۱۴ خرداد ۱۳۹۲ ساعت ۱۰:۲۵
کد مطلب: 290779
لاجوردی به تأکید می‌پرسد که این حرف و نظر امام است؟! آنها جواب می‌دهند حاج سید‌احمد آقا چنین گفته است. لاجوردی هم مهر دادستانی را تحویل می‌دهد و می‌گوید: پس خداحافظ!
به گزارش جهان به نقل از فارس، تاکنون ده برش از کتاب گران سنگ "خاطرات عزت شاهی" را تقدیم حضورتان کردیم. اکنون برش پایانی کتاب را با هم می خوانیم که ماجرای استعفای شهید لاجوردی را بازگو می کند.

آقای مهدوی کنی از وزارت کشور رفت و به جای او آقای ناطق نوری وزیر کشور شد. آقای ناطق به ادامه همکاری من با کمیته اصرار کرد و وعده داد که تغییرات زیادی را در کمیته بدهد و تیپ های قبلی را کنار

بگذارد و برای آن مسئول دیگری انتخاب کند. من هم قبول کردم اما بعد از سه چهار ماه او کمیته را تحویل آقای فلاحیان داد، دیگر نور علی نور شد! مشکلات ما تازه شد. آقای فلاحیان پیش از این در دادسرای انقلاب (واقع در چهارراه قصر) با آقای سید حسین موسوی تبریزی (دادستان کل انقلاب) همکاری می کرد. موسوی با لاجوردی خیلی مخالف بود، می خواست به هر نحوی که شده لاجوردی را از دادستانی اوین بردارد و فلاحیان را جایگزینش کند. آنها به لطایف الحیلی در صدد برکناری لاجوردی بودند، اما هر چه کردند که او استعفا بدهد، گفته بود: من استعفا بده نیستم، اخراجم کنید، بگویید مرا بیرون کنند، اما استعفا، نه! چرا که من دارم کارم را می کنم و تا زمانی که آقای خمینی راضی است ما کار خود را انجام می دهیم.

آقای بهشتی هم به لاجوردی گفته بود که گوش به حرف هیچ کس نده، سفت و محکم سر جایت باش و کارت را بکن.

وقتی اینها دیدند که به هیچ طریقی نمی توانند لاجوردی را کنار بگذارند، ترفند دیگری به کار بستند. از آنجا که لاجوردی کمی خشن بود و چهره تندی داشت، گفتند که آقای خمینی به حاج سید احمد آقا گفته اند که دیگر شرایط تغییر کرده و الآن اوضاع سرو سامان یافته، باید ملایم تر بود و ایشان (آقای لاجوردی) را باید از دادستانی

برداشت. لاجوردی به تأکید می پرسد که این حرف و نظر امام است؟! آنها جواب می دهند حاج سید احمد آقا چنین گفته است. لاجوردی هم مهر دادستانی را تحویل می دهد و می گوید: پس خداحافظ! می روم! نه چیزی آورده بودم و نه چیزی دارم که ببرم… از دادستانی بیرون می آید. رفقای او آقایان عسگراولادی، سعید امانی و … متوجه قضیه شده به او اعتراض می کنند که مرد حسابی، چرا این کار را کردی؟ حداقل می گفتی یک دستخط از آقای خمینی نشانت می دادند.

فردا یا پس فردای این واقعه آنها با آقای خمینی ملاقات می کنند. در این دیدار آنها موضوع را گزارش می دهند که بله، مسائل دادستانی چنین است و از قول شما به آقای لاجوردی گفته اند که باید برود که او هم بیرون آمده است. آقای خمینی خیلی ناراحت می شوند و آنها را سرزنش می کنند که نه! آنها بیخود کرده اند، حالا ایشان تازه جا افتاده است… .

پس از این ملاقات، لاجوردی بدون اینکه با آنها مشورت کند و یا خبر دهد رفت در اتاقش نشست، گفت: مهری را که از من گرفته اید پس بدهید. گفتند: شما استعفا داده اید. گفت: شما گفتید امام این طور نظر دارند، شما بروید یک دستخط از امام بیاورید تا من استعفا بدهم. به این ترتیب نقشه آنها نگرفت و لاجوردی سر جایش ماند و قضیه دادستانی آقای فلاحیان منتفی شد. حال که او مسئول کمیته شده بود مرا جزء باند لاجوردی می دانست و حاضر نبود که به من میدان دهد. از طرفی هم آقای ناطق نوری اصرار داشت که من در کمیته بمانم. وضعیت برزخی درست شده بود.
نام شما

آدرس ايميل شما
برای ارتقای فرهنگ نقد و انتقاد و کمک به پیشرفت فرهنگ و اخلاق جامعه، تلاش کنیم به جای توهین و تمسخر دیگران، نظرات و استدلال هایمان را در رد یا قبول مطالب عنوان کنیم.
نظر شما *