جمعه ۲۱ ارديبهشت ۱۴۰۳ - 10 May 2024
 
۳
۲

ماجرای دعای همسر شهید در بهترین روز زندگی‌

پنجشنبه ۴ آبان ۱۴۰۲ ساعت ۰۹:۱۴
کد مطلب: 855960
نگاهم را به نگاهش دوختم به آرامی دستم را از دستش کشیدم و گفتم: حمید خیلی سخته، من بدون تو روزم شب نمیشه، ولی نمی خوام یاریگر شیطان باشم.
ماجرای دعای همسر شهید در بهترین روز زندگی‌
گروه فرهنگی جهان نيوز: هیچ مرهمی برای دل عاشقم پیدا نمی کردم. چند دقیقه که گذشت حمید به آشپزخانه آمد و روی چهار پایه نشست.

با این که مشغول آشپزی بودم سنگینی نگاهش را حس می کردم، بغض کرده بودم، سعی می کردم گریه نکنم و خودم را عادی جلوه بدهم.

 تا کنارم ایستاد و نگاهش به نگاهم گره خورد دیگر نتوانستم جلوی اشک هایم را بگیرم، با گریه من اشک حمید هم جاری شد.

 دستم را گرفت و با صدای لرزان پر از حزن و دل تنگی در حالی که اشک هایم را پاک می کرد گفت: فرزانه، دلم رو لرزوندی ولی ایمانمو نمی تونی بلرزونیا!

تا این جمله را گفت تکانی خوردم، با خودم گفتم: «چکار داری می کنی فرزانه؟ تو که نمی خواستی از زنهای نفرین شده روزگار باشی پس چرا حالا داری دل همسرتو می لرزونی؟

 نگاهم را به نگاهش دوختم به آرامی دستم را از دستش کشیدم و گفتم: حمید خیلی سخته، من بدون تو روزم شب نمیشه، ولی نمی خوام یاریگر شیطان باشم.

 تو رو به امام زمان (عج) می سپارم، دعا می کنم همه عاقبت بخیر بشیم».

لبخند روی لبهایش نشست، لبخندی که مرهم دل زخمی ام بود، کاش می توانستم این لبخند را قاب کنم و به دیوار بزنم و تا همیشه نگاهش کنم تا ایمانم از سختی روزگار متزلزل نشود.

 این حرفها هم حمید را آرام کرد و هم وجود متلاطم مرا به ساحل آرامش رساند، گفت: «یادت رفته تو بهترین روز زندگیمون برای شهادتم دعا کردی؟»

پرسیدم: «چطور؟ روزهایی که پیش تو بودم همه قشنگ بوده، کدوم روز منظورته؟».

گفت: «یادته سر سفره عقد بهت گفتم دعا کن آرزوی من بر آورده بشه، من همون جا از خدا خواستم زودتر شهید بشم، تو هم از خدا خواستی دعای من هر چی که هست مستجاب بشه».

شبیه کسی که سوار ماشین زمان شده باشد ذهنم به لحظات عقدمان پر کشید، روزی که حمید شناسنامه اش را جا گذاشته بود، خیلی دیر رسید ولی حالا خیلی زود میخواست برود!

 باید خوشحال می بودم یا ناراحت؟ برای نبودنش پیش خودم دعا کرده بودم یا برای جدایی و آسمانی شدنش؟

به روایت فرزانه سیاهکالی مرادی؛ همسر شهید
برگرفته از کتاب «یادت باشد»؛ خاطرات شهید مدافع حرم حمید سیاهکالی مرادی

بیشتر بخوانید:
گریه‌ای که دل شهید مدافع حرم را لرزاند!
خاطرات جالب از تقید شهید مدافع حرم به مستحبات
رفتار یک شهید در برابر بی‌حوصلگی همسرش
ماجرای شهیدی که هیچ وقت سینه‌اش نمی‌سوزد 
ماجرای یادداشت‌های کوتاه همسر شهید سیاهکالی مردای به ایشان
ماجرای قرار یک همسر شهید با شوهرش
ماجرای تمرین همسر شهید برای خواندن وصیت نامه شوهرش
نذر جالب عروس داماد برای مراسم عروسی‌شان
ماجرای دعواهای عاشقانه همسر شهید مدافع حرم
https://jahannews.com/vdcaimnaw49nmo1.k5k4.html
jahannews.com/vdcaimnaw49nmo1.k5k4.html
نام شما

آدرس ايميل شما
برای ارتقای فرهنگ نقد و انتقاد و کمک به پیشرفت فرهنگ و اخلاق جامعه، تلاش کنیم به جای توهین و تمسخر دیگران، نظرات و استدلال هایمان را در رد یا قبول مطالب عنوان کنیم.
نظر شما *


Iran, Islamic Republic of
کتاب «یادت باشد» رو من خوانده ام یکی داستان است پر آب چشم. شادی ارواح طیبه شهدا مخصوصا شهید والامقام حمید مرادی سیاهکالی فاتحه ای همراه با صلوات قرائت کنید.
Iran, Islamic Republic of
روح تمام شهدا شاد و همراه شهدای کربلا بخصوص شهدای مظلوم مدافع حرم و امنیت.اللهم عجل لولیک الفرج اللهم صل علی محمد و ال محمد و عجل فرجهم