جمعه ۲۱ ارديبهشت ۱۴۰۳ - 10 May 2024
 
۱
۶

ماجرای دعواهای عاشقانه همسر شهید مدافع حرم

يکشنبه ۲۳ مهر ۱۴۰۲ ساعت ۱۰:۰۲
کد مطلب: 854499
هر روز صبح به عکس هایش سلام می دهم، گاهی وقت ها از شدت دلتنگی با حمید دعوا می کنم و می گویم:«امروز اومدم به دیدنت ولی تو سر قرارمون نیومدی».
ماجرای دعواهای عاشقانه همسر شهید مدافع حرم
گروه فرهنگی جهان نيوز: بعد از چند ماه هنوز هم گاهی اوقات با امید لباس هایش را زیر و رو می کنم شاید داخل جیب هایش برایم نامه ای نوشته باشد. هر عکس جدیدی که از حمید به دستم می رسد احساس می کنم حمید زنده است و هر روز برایم از سوریه عکس می فرستد.

اشک های من از روی دل تنگی است نه ناراحتی، چون خودمان این راه را انتخاب کردیم. می دانم که جای حمید خیلی خوب است، همین برای من کافیست، عشق یعنی همین، حمید خوشحال باشد، راضی باشد.

من هم راضی هستم حس می کنم حمید در طول زندگی مشترکمان همه حرف هایش را به من زده است، تمام روزها از خواستگاری تا شهادت حمید داشت حرف می زد. با خنده هایش، با حرکاتش، با رفتارش، با اخلاقش، ولی حالا آرام خوابیده است بدون هیچ نگرانی. من اما هنوز حرف هایم مانده است، سر مزار که می روم کلی حرف برای گفتن دارم، شبیه یک غریبه منتظرم تا یکی بیاید و حرف هایم را ترجمه کند.

کاش یادم می داد چطور بعد از رفتنش نگاهش کنم، چطور مثل خودش خیلی زود تمام حرف هایم را بگویم. با همه این سختی ها امیدوارم، می دانم راه نرفته زیاد دارم، می دانم هنوز هم باید رفت، هنوز هم باید «یادت باشد»، قطار زندگی در حرکت است. زندگی هر چند سخت، هر چند ہی حمید در جریان است، منتظرم اذانی گفته بشود و دوباره حمید از من بله بگیرد، از این دنیا بروم و برای همیشه با حمید باشم. هر روز صبح به عکس هایش سلام می دهم، گاهی وقت ها از شدت دلتنگی با حمید دعوا می کنم و می گویم: «امروز اومدم به دیدنت ولی تو سر قرارمون نیومدی».

از سختی روزگار و ازجانکاه بودن فراغش شکوه می کنم، به خوبی احساس می کنم تمام صحبت هایم را به خوبی می شنود. چند دقیقه ای قهر می کنم اما بعد یادم می آید که دعوای زن و شوهر نباید بیشتر از چند ثانیه طول بکشد، سریع آشتی می کنم. آخر شب ها برایش صدقه می اندازم، به عکسش خیره می شوم، شبیه همان شب هایی که سوریه بود برایش آیت الکرسی می خوانم چون می دانم روح حمید فقط کنار حرم عمه سادات آرام می گیرد و به رضایت ابدی می رسد. بعد هم آرام می گویم: «شب بخیر حمید جان!».

به روایت فرزانه سیاهکالی مرادی؛ همسر شهید
برگرفته از کتاب «یادت باشد»؛ خاطرات شهید مدافع حرم حمید سیاهکالی مرادی

بیشتر بخوانید:
گریه‌ای که دل شهید مدافع حرم را لرزاند!
خاطرات جالب از تقید شهید مدافع حرم به مستحبات
رفتار یک شهید در برابر بی‌حوصلگی همسرش
ماجرای شهیدی که هیچ وقت سینه‌اش نمی‌سوزد 
ماجرای یادداشت‌های کوتاه همسر شهید سیاهکالی مردای به ایشان
ماجرای قرار یک همسر شهید با شوهرش
ماجرای تمرین همسر شهید برای خواندن وصیت نامه شوهرش
نذر جالب عروس داماد برای مراسم عروسی‌شان
https://jahannews.com/vdcgyt97yak9nt4.rpra.html
jahannews.com/vdcgyt97yak9nt4.rpra.html
نام شما

آدرس ايميل شما
برای ارتقای فرهنگ نقد و انتقاد و کمک به پیشرفت فرهنگ و اخلاق جامعه، تلاش کنیم به جای توهین و تمسخر دیگران، نظرات و استدلال هایمان را در رد یا قبول مطالب عنوان کنیم.
نظر شما *


Iran, Islamic Republic of
انشاءالله خداوند صبر بسیار عنایت فرماید تا این دلتنگی ها راحت تر شود.
شهدا شرمنده ایم.
Iran, Islamic Republic of
کتاب «یادت باشد» رو من خوانده ام یکی داستان است پر آب چشم. شادی ارواح طیبه شهدا مخصوصا شهید والامقام حمید مرادی سیاهکالی فاتحه ای همرا با صلوات قرائت کنید.
شهیده
Iran, Islamic Republic of
کتاب یادت باشه رو دارم می خونم... واقعا این زن و شوهر عاشق هم بودن... کاش این چنین مهر محبت، احترام و ایمان به خدا در زندگیِ همه ی زوج ها باشه
Iran, Islamic Republic of
خوش به حالش شهید شد
Iran, Islamic Republic of
عاشقانه واقعی یعنی این
Iran, Islamic Republic of
مگر ازدواج نکرده چرا باز در مورد همسر سابقش صحبت می کند؟