بیشترین غذایی که می خورد نان و ماست و پنیر بود و چون معده اش کمی اذیتش می کرد، خیلی کم دنبال برنج و گوشت بود.
گروه فرهنگی جهان نيوز: خیلی کم غذا می خورد. من یک بار هم ندیدم آقا مهدی نصف بشقاب غذا بخورد. همیشه می گفت: «اگه خداوند متعال یه تدبیری می کرد و یه اتفاق می افتاد که ما از این غذا خوردن نجات پیدا می کردیم، وقتمون تلف نمی شد.»
بیشترین غذایی که می خورد نان و ماست و پنیر بود و چون معده اش کمی اذیتش می کرد، خیلی کم دنبال برنج و گوشت بود.
با این حال نسبت به غذا های بسیجی ها بسیار حساس بود و از حق آن ها نمی گذشت.
یک بار رفته بودیم تدارکات سپاه گوشت و مرغ بگیریم. مسئول تدارکات چون با روحیات آقا مهدی آشنا بود و می دانست که او زیاد اهل گوشت نیست، گفت: «آقا مهدی! گوشت زیاد خوردن، قساوت قلب می آره، زیاد گوشت نبرید و بخورید.»
که در کمال تعجب از آقا مهدی شنید: « اگه ما می خواهیم با آمریکا بجنگیم، باید قساوت قلب داشته باشیم.»
برگرفته از کتاب نمیتوانست زنده بماند/ خاطراتی از شهید مهدی باکری
راوی: مصطفی مولوی