مدیران خودرو
دوشنبه ۳ ارديبهشت ۱۴۰۳ ساعت ۰۹:۰۹
داغ کنيد+ ۱
روزها گذشت تا اینکه پادشاه برای شکار به جنگل رفت و آن جا آن قدر از سربازانش دور شد که ناگهان خود را میان قبیله‌ای وحشی تنها یافت.
ماجرای حکمت انگشت قطع شده پادشاه
گروه تاریخ جهان نیوز: پادشاهی هنگام پوست کندن سیبی با یک چاقوی تیز انگشت خود را قطع کرد. وقتی که نالان طبیبان را می‌طلبید وزیرش گفت: «هیچ کار خداوند بی‌حکمت نیست.».

پادشاه از شنیدن این حرف ناراحت‌تر شد و فریاد کشید: در بریده شدن انگشت من چه حکمتی است؟ و دستور داد وزیر را زندانی کنند.

روزها گذشت تا اینکه پادشاه برای شکار به جنگل رفت و آن جا آن قدر از سربازانش دور شد که ناگهان خود را میان قبیله‌ای وحشی تنها یافت.

آنان پادشاه را دستگیر کرده و به قصد کشتنش به درختی بستند.

اما رسم عجیبی هم داشتند که بدن قربانیانشان باید کاملاً سالم باشد و چون پادشاه یک انگشت نداشت او را رها کردند و او به قصر خود بازگشت.

در حالی که به سخن وزیر می‌اندیشید دستور آزادی وزیر را داد.

وقتی وزیر به خدمت شاه رسید٬ شاه گفت: درست گفتی، قطع شدن انگشتم برای من حکمتی داشت ولی این زندان رفتن برای تو جز رنج کشیدن چه فایده‌ای داشته؟

وزیر در پاسخ پادشاه لبخند زد و پاسخ داد: برای من هم پر فایده بود چرا که من همیشه در همه حال با شما بودم و اگر آن روز در زندان نبودم حالا حتماً کشته شده بودم.

بیشتر بخوانید:
ماجرای قضاوت زیرکانه نادر درباره وزیر و باغبانش

ملیجک چگونه برای چند دقیقه شاه ایران شد؟
این مرد ثروتمند تا آخر عمرش پابرهنه بود!
سرنوشت پیکر یوسف پیامبر چه شد؟
آخوند شهیدی که روی شاهزاده قاجاری را کم کرد
خطای بزرگ و تاریخی بخش کوچکی از مردم ایران
https://jahannews.com/vdceff8vejh8fei.b9bj.html
نام شما
آدرس ايميل شما