گروه فرهنگی جهان نيوز: تابستان ۱۳۶۴ از سپاه منطقه ۱۰ به گروه توپخانه ۶۳ خاتم الانبیا (ص) اعزام و به عنوان مسئول تعاون مشغول خدمت شدم. یادم است آن زمانی که من وارد یگان شدم، گروه ما در جزیره مجنون مستقر بود و بچهها کارهای مقدماتی برای عملیات والفجر ۸ را خیلی محرمانه و با رعایت اصول امنیتی انجام میدادند.
گذشت تا اینکه عملیات فتح فاو انجام شد و وارد سال ۱۳۶۵ شدیم. تابستان ۶۵ در اوج گرمای جنوب یک حواله یخچال ۱۰ فوت ایران پویا به یگان واگذار شد تا به فرماندهی یگان اختصاص پیدا کند. حاج حبیبالله کریمی فرماندهی یگان را بر عهده داشت. ایشان و تعدادی از فرماندهان ستاد و فرماندهان گردانهای توپخانه به دلیل حضور مستمر در منطقه خانوادههایشان را آورده و در اهواز ساکن بودند. بعضاً دو خانواده در یک منزل و با حداقل امکانات ممکن زندگی میکردند.
بیشتر بخوانید:
واکنش فرمانده تیپ توپخانه به یک غذای لاکچری
فرماندتون نگفته که نباید تو منطقه سیگار بکشید؟
یک روز در منطقه خسروآباد آبادان حاج حبیب را دیدم و گزارش مختصری از فعالیتهای تعاون را خدمت ایشان ارائه دادم. حاج حبیب به دقت گوش داد و با لبخندی ملیح که حاکی از رضایت بود از بنده و نیروهای تعاون تشکر کرد. بعد خدمت ایشان عرض کردم حواله یک یخچال را هم برای شما فرستادند که تحویلتان دهیم. ناگهان حالت صورت حاجی تغییر کرد و با ناراحتی گفت: ما را چه به یخچال! مگر به همه نیروها یخچال دادید که میخواهید به من بدهید؟ بچههایی که یخچال نیاز دارند کم نیستند اول به آنها بدهید...
با این حرف حاجی حالم دگرگون شد. او نمیخواست هیچ فرقی بین خودش و نیروها قائل شوند. همیشه همراه بچههای رزمنده بود و این همراهی و همدلی فقط در ظاهر و زبان نبود. قلباً و باطناً بود. در ماجرای تحویل نگرفتن حواله یخچال به خوبی حس کردم که چه چیزی باعث شده تا حاج حبیب این همه بین نیروهایش محبوب باشد.
مسئول تعاون تیپ ۶۳ در دفاع مقدس
شهید حاجحبیبالله کریمی فرمانده تیپ مستقل توپخانه ۶۳ خاتم الانبیا (ص) دفاع مقدس بود که بامداد ۲۳ فروردین ۱۳۶۶ در یک حرکت ایثارگرانه با گازهای شیمیایی دشمن به شهادت رسید.
در زمان شهادت ایشان، بنده دوران سربازی خودم را در همان تیپ می گذراندم.
اینکه نوشته اند در یک حرکت ایثارگرانه به شهادت رسید کاملا واقعیت دارد.
در منطقه ای که ایشان بود شیمیایی زده بودند، ماسکش را که می زند می بیند که یک پیرمرد بسیجی ماسک ندارد و سراسیمه به این طرف و آن طرف می دود. این بزرگوار هم سریعا ماسکش را باز کرده و به آن پیرمرد می دهد و خودش در اثر استنشاق گاز شیمیایی به شهادت می رسد.
سلام خدا بر روان پاکش،.