رویای یک افسر عراقی برای فتح تهران!
چهارشنبه ۱۳ آذر ۱۳۹۲ ساعت ۱۱:۵۶
کد مطلب: 329461
مترجم دوباره زبان بازکرد: «او می گوید تو پاسداری.» «بگوید. من حرف حق می زنم. شما به ما می گویید مجوس، آن وقت فساد و نکبت زندگی تان را پرکرده. شما حتی چهارچوب انسان بودن را هم گم کرده اید. مگر در اسلام با اسیر این طوری رفتار می کنند؟ شش هفت ساعت است چشم هام را بسته اید و سؤال پیچم کرده اید. تازه ادعای مسلمانی هم می کنید؟!»