رجل مذهبی کسی است که هم سیاسی باشد و هم توان فهم و تطبیق مسائل سیاسی با مذهب را داشته باشد.
جهان نيوز ـ محمد دهقان: قانون اساسی در اصل 115، درباره ویژگیهای ریاست جمهوری واقعاً سختگیری کرده است! شورای نگهبان وظیفه تفسیر قانون اساسی بر عهده شورای نگهبان است؛ ولی درصورت اجرای کامل قانون اساسی، بعید است کسی تائید صلاحیت شود. واقعیت این است که قانون اساسی شرایط ویژهای را برای رئیسجمهوری مشخص کرده و اگر قرار به اجرای کامل قانون اساسی باشد، شاید کمتر کسی مشمول اصل 115 قانون به معنای مدیر، مدبر و رجل سیاسی و مذهبی باشد و این کار را برای شورای نگهبان بسیار سخت میکند. پیدا کردن افرادی که به معنای کامل رجل مذهبی باشند بسیار سخت و دشوار است. جمیع ویژگیهایی که شورای نگهبان برای رئیسجمهوری آورده کار را بسیار سخت کرده است؛ زیرا برخی کاندیداها رجل سیاسی هستند اما ممکن است مذهبی نباشند و برخی برعکس رجل مذهبی هستند، ولی رجل سیاسی نیستند! واقعا پیدا کردن افرادی که هر دو ویژگی را داشته باشند بسیار دشوار است. بنابراین در همین دو واژه مشکلات و بحثهای زیادی پیش میآید و راحت چنین افرادی پیدا نمیشوند.
خوب است کمی درباره معنای رجل سیاسی و مذهبی کنکاش کنیم.
رجل مذهبی کسی است که هم سیاسی باشد و هم توان فهم و تطبیق مسائل سیاسی با مذهب را داشته باشد. اگر افرادی پیدا شوند که نوعی اجتهاد فقهی در مسائل روز داشته باشند باید مدیر و مدبر هم باشند که البته این بسیار آرمانی و دست نیافتنی است. تدوینکنندگان قانون اساسی به مجتهد بودن رئیسجمهوری نظر داشته و آن را و بهعنوان نفر دوم کشور شناختهاند؛ به این معنا که رئیسجمهوری هم باید فقیه باشد، چون بعد از ولی فقیه نفر دوم کشور است و از شئون ولی فقیه دیدهاند به شمار میآید. انتخاب شخصی با این شرایط سخت است و شاید خیلی امکانپذیر نباشد. البته در اول انقلاب نگاه آرمانی وجود داشته است و اگر واقعا افرادی پیدا شوند که این ویژگی را داشته باشند بسیار خوب است. افرادی مثل شهید بهشتی و آقای طالقانی که نقش مهمی در تصویب این قانون داشتهاند به خودشان نگاه کردهاند که هم رجل سیاسی بودند و هم مذهبی بودند و هم سابقه مبارز انقلابی داشت و از سوی دیگر تدبیر کامل و آرمانی را در مدیریت شأن مدنظر قرار میدادند. آنها تصور میکردند که این موضوع دست یافتنی است، ولی واقعیت این است که بعد از انقلاب غیر از مقام معظم رهبری هیچ رئیسجمهوری نداشتهایم که هم مدیر باشد، هم مدبر باشد، هم رجل سیاسی باشد، هم رجل مذهبی باشد و واجد همه شرایط اصل 115 باشد. شاید پیدا کردن این چنین فردی هم ساده نباشد. بنابراین نباید از اصل۱۱۵ قانون اساسی اینگونه استنباط شود، که رئیسجمهور باید مجتهد باشد، چون این امر عملی نیست.
ما باید در این تفسیر تنزل کنیم و اینطور تفسیر کنیم که رجل مذهبی در اینجا منظور مجتهد نیست و بلکه کسیست که به مسائل مذهبی آگاه و پایبند باشد، و طبق آموزههای مذهبی باید پاکیزه و دارای تزکیه بوده و صاحب فهم درستی از مذهب باشد، دچار انحراف عقیدتی نباشد، انسانی پاکیزه و معنوی باشد و در عرصه سیاسی تلفیقی از مسائل مذهب و سیاست را بتوان از رفتار او برداشت کرد؛ بهطوریکه مسائل سیاسی را درک و بر اساس مسائل دینی برداشت کند ، مسائل سیاسی را از مذهب جدا نداند.
ممکن است این سوال به ذهن متبادر شود که چرا در قانون اساسی شرایط ریاستجمهوری تا به این حد کیفی است و هیچ خطکشی برای شرایط ریاستجمهوری وجود ندارد؟ آیا این از عیوب قانون اساسی است؟
در جواب باید گفت کیفی بودن اتفاقا یکی از محاسن این اصل است که به شورای نگهبان این امکان را میدهد تا از بین کسانی که کاندیدا میشوند حداقل شرایط را بررسی کند اگر قانون اساسی خطکش میگذاشت، شورای نگهبان برای پیدا کردن افراد با محدودیت بیشتری مواجه میشد. در حال حاظر شورای نگهبان به طور نسبی عمل میکند و بررسی میکند که بین کسانی که اعلام کاندیداتوری کردند چه کسانی شرایط لازم را دارند. شورای نگهبان براساس همین تفاسیر میتواند به شکل اقتضایی عمل کند. ترکیب شورای نگهبان ثابت نیست و ترکیبهای مختلف این شورا میتواند تفاسیر و برداشتهای مختلفی داشته باشد که این امر باعث متنوع شدن تفاسیر و برداشتهای مختلف با توجه به شرایط روز میشود.اگر قانون بهصورت کاملا کمی و با معیارهای مشخص تدوین میشد و اگر میخواستیم عین قانون را عملی کنیم، آن موقع کار بسیار دشوار میشد و اگر دست شورای نگهبان باز نبود شاید دیگر هیچکس نمیتوانست برای شرکت در انتخابات ریاستجمهوری داوطلب شود و این به صلاح کشور نبود. همین امروز اگر شورای نگهبان بخواهد براساس برداشت اولیه و اصل قانون عمل کند شرایط برای کاندیداها خیلی سخت میشود و شاید دیگر کسی نتواند شرایط لازم را برای شرکت درانتخابات را بهدست آورد.
اخیراً خبرهایی مبنی بر تدوین آییننامه از سوی شورای نگهبان منتشر شده است
چون حکومتداری مستلزم رعایت مصالح کشور است، اگر شورا میخواهد آییننامه بگذارد و ملاک اجرا را مشخص کند، فی نفسه بد نیست اما نباید تدوین آییننامه به گونهای باشد که در آینده باعث محدودیت شورا در تفسیر شود؛ زیرا اجرای موبهموی اصل 115 در شرایط کنونی به صلاح نیست و باعث میشود که ورود افراد به صحنههای سیاسی خصوصا انتخابات کم شود. موضوع مهم دیگری که لازم است در اینجا به آن اشاره کنیم این است که ما باید این اصل 115 را با توجه به دیگر اصول مورد توجه قرار دهیم. مثلاً ما در کشور به مشارکت عمومی و حضور گسترده مردم در صحنهها نیاز داریم و این مسأله خود یکی از اصول مهم قانون اساسی است.اگر این تدوین آییننامه به این اصل ضربه وارد کند اصلا مفید نیست. نکته دیگری که باید مورد توجه قرارگیرد این است که تعدد کاندیداها در صورت معقول بودن خود امری بسیار نیکو و فرصتی مناسب برای کشور است. اگر نگاه درستی به اصل۱۱۵ داشته باشیم، نهتنها باعث محدودیت کاندیداها نمیشود بلکه باعث حضور بیشتر مردم در صحنه میشود؛ به ویژه با توجه به این واقعیت که امروز در جامعه ما که سلایق مختلفی در عرصه سیاسی وجود دارد
با این اوصاف به صلاح نیست که شورای نگهبان سختگیری کند و بیجهت افراد را رد کند، زیرا این امر باعث عدم حضور تمام سلایق و کاهش میزان مشارکت مردمی در انتخابات میشود که خود باعث ضربه زدن به نظام میشود.
البته برخی ملاکها وجود دارد که خطکشی در آنها مشخص است مثل ایرانی بودن که از آن نمیتوان عبور کرد ولی برخی موارد هستند مثل مدیر یا مدبر بودن، رجل مذهبی سیاسی بودن و... که بهنظر میرسد شورا باید حداقلها را ملاک قرار دهد؛ چون ممکن است مدیری درحوزه مدیریتش خوب عمل کرده باشد ولی در مدبر بودن درسطح کلان مشکل داشته باشد یا ممکن است شخصی مدیر باشد ولی به معنی واقعی سیاستمدار نباشد چون سیاست یک علم است ممکن است مدیری عالم باشد و حتی دکتری علوم سیاسی هم داشته باشد ولی در عمل سیاستمدار نباشد به طور کلی شورای نگهبان در موارد کیفی باید نگاه حداقلی داشته باشد و با نرمش و انعطاف بیشتری برخورد کند ولی در ویژگیهای کمی، مطلق و قابل اندازهگیری مثل ایرانی بودن باید بهطور دقیق عمل کند درپایان برخی از افراد سنتی و نسل اولیهای این نظام هستند که سن بالاتری و سابقه بیشتری در این نظام دارند و فکر میکنند بهترین گزینه برای کاندیداتوری و حضور در صحنههای سیاسی هستند اما به نظر بنده با گذشت زمان و تغییر شرایط، این قدرت باید انتقال یابد و هیچ گریز و علاجی برای این قضیه نیست متأسفانه این افراد تمایلی به دادن مجال برای عرض اندام و حضور در عرصههای سیاسی و مدیریتی به دیگران خصوصا جوانان ندارند حال آنکه باید اجازه انتقال قدرت به نسل بعدی را بدهند و انتقال را تجربه کنند.
برای مثال شخصی مثل آقای هاشمی فارغ از نگاه سیاسی، با توجه به کهولت سن دیگر حوصله کار اجرایی در سطح کلان را ندارند و اگر پشت صحنه بمانند و بیشتر مشاوره بدهند بهتر است؛ باید اجازه صحنه ایشان گردانی به دیگران را بدهند. ما جامعه جوانی داریم و کشور باید با نیروی جوان و با نشاط و خوش فکر و پرانرژی و البته همراه با تجربه نسل اول اداره بشود