رهبر انقلاب: هرچه من نگاه كردم موردى را پيدا نكردم كه مثل انقلاب اسلامى، تحولى كه در دورهى اول پديد آمد، در دورههاى بعد يا دهههاى بعد، با همان شكل، با همان هدفها، به سوى همان آرمانها و با همان جهتگيرىها ادامه پيدا كند. يا اصلاً ادامه پيدا نكرده، مثل انقلاب شوروى؛ يا ادامه پيدا كرده، منتها با يك فترتى... مثل انقلاب كبير فرانسه. (۹۰/۵/۱۹)
روسیه در فوریهی ۱۹۱۷ بود. در این مرحله لنین هنوز رهبر نبود و نیروهای انقلابی توانستند جلوی قطار حامل «الكساندر نیكولای دوم» را در حالی كه از جبهههای جنگ برمیگشت بگیرند و دولت او را ساقط كنند و دولت موقت را به ریاست «كرسكی» تشكیل دهند.
«الكسی توكویل» در كتاب «انقلاب فرانسه و رژیم پیش از آن» نوشته است: «ما فرانسویها هر وقت قرار باشد بین عدالت و آزادی یكی را انتخاب كنیم، عدالت را انتخاب میكنیم، چون از لحاظ تاریخی با ما عجین است و از آزادی بهتر است»، اما واقعیت آن است كه انقلاب فرانسه به آزادی بیشتر تمایل پیدا كرد تا عدالت.
نقدی كه بر مبانی «كاپیتالیسم» وارد است- اساساً طرفدار آزادی نیست، اما این وجه اشتراك را با نظام كاپیتالیستی دارد كه هر دو از «عقل اومانیستی» نشأت گرفتهاند. عدالت در اندیشهی انقلابیون روسیه مترادف بود با دولتی كردن. یعنی وسایل تولید و توزیع باید در اختیار دولت قرار میگرفت و تنها یك نان بخور و نمیری به مردم میرسید.
اگر بخواهیم انقلاب فرانسه را با انقلاب اسلامی مقایسه كنیم، درمییابیم كه انقلاب اسلامی برخلاف انقلاب فرانسه از ایدئولوژی و آرمان واحد و مورد تأیید مردم و نخبگان برخوردار بوده است. مردم نیز به رهبران نهضت اعتماد داشتهاند. بنابراین كار انقلاب بهسرعت پیش رفته است.
امپراطوری دوم در فرانسه ایجاد شد. در ۱۸۷۰ «كولن» به پاریس آمد و برای ۷۱ روز حكومت را در دست گرفت. اینها به دنبال یك حكومت شبهكمونیستی بودند و جالب است بدانید كه در بسیاری از موارد، رهبران گروههای سیاسی به دست رهبران دیگر به قتل میرسیدند.
فضای فرهنگی و تاریخی ماركس با فضای فرهنگی و آرمانی و تاریخی روسیه تفاوت داشت. همین مسئله باعث شد كه حكومت شوروی نتواند تودههای مردم و نخبگان را با خود همراه كند و ناچار تودهی مردم كه باید بار این انقلاب را به دوش میكشیدند، به دلیل عدم صحت آرمانها و ایدئولوژی انقلاب از آن فاصله گرفتند.
«رفاه» و «امور مادی» بود، اما باز به آزادی بهای بیشتری دادند.