او می خواست راجع به ازدواج با من مشورت کند. از ملاک های انتخاب همسر، بحث های دینی، هم کفو بودن از لحاظ ایمان و نیز اعتقادات مشترک صحبت هایی کرد و من نیز مشورت هایی به او دادم.
گروه فرهنگی جهان نیوز: یک بار که حسن به تهران آمده بود، از من خواست تا همراه او، در نماز جمعه شرکت کنم. او می خواست راجع به ازدواج با من مشورت کند. از ملاک های انتخاب همسر، بحث های دینی، هم کفو بودن از لحاظ ایمان و نیز اعتقادات مشترک صحبت هایی کرد و من نیز مشورت هایی به او دادم.
بعداً با خبر شدم که با یکی از خواهران جنگ زده خرمشهر که خانه اش نیز ویران شده بود، در شهریور ۱۳۶۰ ازدواج کرده است. مراسم عروسی خود را نیز در اتاق کوچکی در اهواز برگزار کرده و در همان اتاق، از میهمانان پذیرایی کردند.
مدتی بعد، راجع به مسئلۀ فرزند نامگذاری و تربیت فرزند از من سؤالاتی کرد و من هم اطلاعات لازم را در اختیار او گذاشتم. خیلی اصرار داشت که دیدگاههای دینی و شرعی را در این رابطه بداند و همین طور، این که نظر اسلام راجع به فرزند، رعایت دوران بارداری و مسائلی از این قبیل چیست. جالب این که، تا وقتی من مسائل پزشکی را مطرح می کردم، بی اعتنا بود، اما به محض این که قال الصادق (صلوات الله علیه) می گفتم، سراپا گوش می شد. همسر ایشان درباره ازدواج با او گفته بود: «من می دانم که پاسدارها در راه انجام وظیفه شهید می شوند، ولی از خدا می خواهم که یک یادگاری از حسن داشته باشم.»
ثمره این ازدواج نیز دختری پاک و باهوش به نام «نرگس خاتون» است که خلقا بسیار شبیه به آن بزرگوار است.
برگرفته از کتاب «من اینجا نمی مانم»؛ خاطراتی از شهید غلام حسین افشردی (حسن باقری)