جهیزیه نو عروس در خانه و داماد در جبهه جامانده بود!
چهارشنبه ۲۲ شهريور ۱۴۰۲ ساعت ۱۰:۱۷
کد مطلب: 850877
متني كه پيشرو داريد، ماجراي واقعي شهيدي است كه كمي پيش از آنكه به حجله بخت برود، خود را به جبهه ميرساند تا با شركت در عمليات كربلاي4 قدم به حجله شهادت بگذارد.
به گزارش جهان نيوز به نقل از روزنامه جوان، متني كه پيشرو داريد، ماجراي واقعي شهيدي است كه كمي پيش از آنكه به حجله بخت برود، خود را به جبهه ميرساند تا با شركت در عمليات كربلاي4 قدم به حجله شهادت بگذارد. شهيد مصطفي شيران، آن طور كه همرزمش سيدمرتضي موسوي ميگويد، نانآور خانوادهاش بود. او در حالي به مشهدش در كربلاي4 ميرفت كه تنها چند روز قبل، نوعروسش جهیزیه خود را به خانه مصطفي آورده بود. چيزي به برگزاري مراسم عروسيشان نمانده بود كه مصطفي رفت تا از قافله شهدا جانماند.
نانآور خانواده
شهيد مصطفي شيران قبل از آمدن به جبهه، نانآور خانواده بود. او براي اداي تكليف و لبيك به فرمان حضرت امام خميني(ره)، مشتاقانه به سوي جبهههاي حق عليه باطل شتافت و وارد لشكر مقدس امام حسين(ع) شد. به گردان موسي ابنجعفر(ع)، گروهان ياسر آمد و به عنوان آر. پي. جي زن مشغول فعاليت شد. بسيار مطيع و كم حرف، اما فعال بود. صبح عمليات كربلاي4 در جزيره امالرصاص و داخل نيزارها تير به پايش و گلوله ديگري به سينه او اصابت كرد. بر اثر زخمي كه به پايش رسيد، استخوان پايش به شدت شكسته بود. طوري كه ديگر قادر به راه رفتن نبود. احمد خوزاني و ساير بچهها تمام تلاش خود را كردند تا بتوانند او را به عقب منتقل كنند. اما مصطفي به لحاظ درد شديد و نبود برانكارد، ترجيح ميداد در جزيره امالرصاص بماند!
اسكله قايقها
براي انتقال مصطفي، بچهها بايد او را روي پشت خود سوار كرده و در عرض جزيره حركت ميكردند تا خودشان را به اسكله و قايقها برسانند. اما آتش دشمن در جزيره و روي جاده خاكي كه در عرض جزيره بود، آنقدر سنگين بود كه لحظهاي صداي كاليبرها، تيربارها و انفجار گلولههاي خمپاره خاموش نميشد. گلولههاي خمپاره پشت سرهم روي جاده خاكي يا اطراف آن در داخل نيزارهاي بلند به زمين اصابت ميكردند.
عراقيها در تلاش بودند تا هرچه سريعتر خودشان را به آن سوي جزيره و دقيقاً به اسكله قايقهاي ما كه مقابل دهانه ورودي نهر عرايض واقع شده بودند، برسانند. اگر دشمن موفق ميشد دهانه نهر عرايض را با آتش مستقيم خود ببندد، كار همه بچههاي حاضر در داخل جزيره امالرصاص تمام ميشد و پشتيباني نيروها كاملاً قطع و بسته ميشد! بعثيها با رسيدن به زخميها بلافاصله همسنگران ما را با تير خلاص به شهادت ميرساندند! شرايط بسيار سخت و دشواري بود. بچهها تا آخرين لحظه و تا آخرين نفس در جزيره در حال مقاومت بودند. به طوري كه تعداد زيادي از نيروهاي گردانهاي امام محمد باقر(ع) و امام رضا(ع) و يگانهاي ديگر به شهادت رسيده يا زخمي شده بودند. در اين شرايط فرمانده محور از طريق بيسيم به فرمانده لشكر اطلاع داد كه هركاري از دست بچهها برميآمد انجام دادند. به اين معنا كه ديگر شرايط براي ماندن در امالرصاص و اعزام گردانهاي تازه نفس به داخل جزيره وجود ندارد. به هر حال عمليات كربلاي4 با هر شرايطي كه داشت، به اتمام رسيد و ما بايد به عقبه برميگشتيم.
خانه با صفاي مصطفي
معمولاً بعد از هر عملياتي، بچههاي گردان براي تسلي به خانوادههاي شهدا، به منازل آنها سر ميزدند. حالا نوبت به ديدار با خانواده شهيد مصطفي شيران رسيده بود. خانواده شهيد ميدانستند كه به زودي همرزمان مصطفي خواهند آمد. حدود ساعت ۱۰ صبح به جلوي منزل شهيد رسيديم. زنگ خانه زده شد، مادر مصطفي در را باز كرد.
بعد از سلام و احوالپرسي، بچهها را دعوت كرد تا وارد خانه شوند. همگي صلواتي فرستاديم. خانه پدري مصطفي، قديمي و حياطدار بود؛ با حوضي وسط آن و باغچهاي در اطراف حوض كه بسيار با صفا بود. بايد به اتاقهاي روبهرو ميرفتيم، اما با راهنمايي مادر مصطفي قرار شد اول سري به اتاقهاي مصطفي در سمت راست حياط خانه ميزديم. مادر شهيد جلو رفت. دو اتاق قديمي را براي زندگي مصطفي در نظر گرفته بودند؛ مادر مصطفي درهاي چوبي يكي از اتاقها را باز كرد و پرده را كشيد. همگي وارد اتاق شديم. با كمال تعجب! جهيزيه مصطفي (وسايلي كه عروس خانواده، همسر مصطفي آورده بود) را داخل اتاق، مرتب چيده بودند. بچهها با مشاهده جهيزيه بياختيار شروع به گريه كردند. حال و هواي عجيبي در بين بچهها حكمفرما شده بود.
مادر مصطفي گفت: «خيلي به مصطفي اصرار كرديم خانواده عروس، جهيزيه را آوردهاند،... مادر... مصطفي! چند روزي بمان تا مراسم عروسي برگزار شود. آنگاه به جبهه برو، اما مصطفي جواب داد: مادر! اگر من بمانم از عمليات عقب خواهم ماند. بايد زودتر به جبهه برگردم. مادر مصطفي ادامه داد: «مصطفي رفت و نوعروس خود را تنها گذاشت.»
پيكر پاك مصطفي شيران به مدت 12 سال ميهمان نيزارهاي جزيره امالرصاص بود و بعد از تفحص، به آغوش خانوادهاش برگشت و در گلستان شهداي اصفهان به خاك سپرده شد. شادي روح همه شهدا، خصوصاً شهيد مصطفي شيران صلوات.
آنان که از اسارت ها رهیده اند و به عشق حق رسیده اند و در حد وظیفه زندگی می کنند، جز با امر او جز با حکم او جز با اشاره او به راهی نمی روند اما با یک اشاره اش با سر می روند... سلام و درود خدا بر بندگان خاصش همچون مصطفی💔