خیلی از رزمندگان شیمیایی شده بودند. یک روز ابلاغیه آمد آنهایی که در آزادسازی حلب و حومه بوده اند بروند تست بدهند تا از سلامت و یا درصد شیمیایی ریه آگاهی پیدا کنند و اگر لازم به درمان است درمان را آغاز نمایند.

وحید با یک ژستی گفت: داش مهدی، دیدی من درست گفتم؟ اصلا چرا شرط بستی؟ شرط بندی حرومه!

وحید عاشق صدای حاج منصور ارضی بود. شب های قدر در مسجد ارک مراسم معنوی قشنگی برگزار می شد.

متني كه پيش‌رو داريد، ماجراي واقعي شهيدي است كه كمي پيش از آنكه به حجله بخت برود، خود را به جبهه مي‌رساند تا با شركت در عمليات كربلاي4 قدم به حجله شهادت بگذارد.

یکی دیگر از هیئت هایی که وحید به آن علاقه داشت، موج الحسین(ع) در میدان خراسان بود. مدتی هم خادم آن جا بود. ایام فاطمیه و محرم، ما دیگر وحید را نمی دیدیم.

«یک قطعه زمین دو نبش در بهترین مکان خیابان شهید بابایی به ایشان داده شد، آن هم به دلیل جانباز ۷۰ درصد بودن ایشان و خدمات ارزنده‌ای که در بنیاد و صندوق داشتند.

حسن آن چنان محکم پشت بی سیم فریاد زد که تمام کسانی که در قرارگاه بودند، از این قاطعیت رنگ شان پرید و جا خوردند.

هنوز که هنوز است، گاهی همسرم از آن خاطره یاد می کند و از حساسیت زیاد شهید برونسی، نسبت به بیت المال می گوید.

دایم توی خط می رفت و هزار کار و گرفتاری داشت، ولی یکدفعه نشد شهرداری اش را بدهد به دیگری.