داستان بی پولی شاگرد سید علی قاضی
چهارشنبه ۲ دی ۱۳۹۴ ساعت ۰۹:۴۰
کد مطلب: 463031
سید علی آقا قاضی دستش را به سوی من دراز کرد و فرمود: آیا چیزی نزد تو هست به این مسکین بدهیم؟ من دستم را دراز کردم به جیبم و آن تنه پول خردی که داشتم درآوردم و تقدیمش کردم؛ آقای قاضی آن را گرفت و به مسکین داد.