بعد از شهادت علیرضا خواهرش برای ما از حالات او قبل از اعزام به سوریه روایت میکرد شبی که قرار بود فردایش راهی سوریه و جنگ با تکفیریها شود، آرامش خاصی در چهره داشت و تمام رفتارش اینگونه نشان میداد که دیگر برنمیگردد.
نماینده جنبش جهاد اسلامی فلسطین با بیان اینکه مقاومت همه ابعاد علمی، فرهنگی، سیاسی و اقتصادی را دربر میگیرد، گفت: حزبالله، عراق، یمن، فلسطین، سوریه و ایران در جبهه مشترک با قدرت علیه اسرائیل ایستادهاند.
مادر شهید اسماعیلی میگوید: خواهر رضا پرسید: از شهادت نمیترسی؟ رضا هم گفت: نه. فقط نگران یک چیز هستم. در اینترنت دیدهام که این داعشیها سر مسلمانها را از تنشان جدا میکنند. فکر میکنم چقدر سخت است، چقدر دردناک است.
۲برادر برای اعزام به سوریه هویت خود را تغییر دادند و از طریق لشکر فاطمیون راهی دفاع از حرم شدند؛ این ۲ نفر در ماهیت پسرخالهها با تکتیراندازیشان خواب را از داعش گرفته بودند.
فرمانده گردان عمار لشکر فاطمیون در گروه «خراباتیان خان طومان» نوشت: ما داریم عروسی میرویم! همان زمان که پیام داد، عقب ماشین داشت از خودش فیلم میگرفت. او همیشه وسط جبهه هم پیغام میداد و هم فیلم میگرفت.
شهید خدابخش خاوری یکی از فرماندهان یگان زرهی لشکر فاطمیون بود که در دفاع از حرم بارها مجروح شد، اما باز هم برای دفاع از حرم حضرت زینب (ع) به سوریه میرفت.
همسرم در عملیات تلقرین بر اثر اصابت مستقیم موشک به شهادت رسید. نوع موشکها که شناسایی شد، اسرائیلی بودند. گویی رزمندگان فاطمیون خار چشم اسرائیلیها شده بودند.
لشکر فاطمیون بهترین نیروهای با سابقه مقابله با تروریستها هستند. اگر دولت افغانستان بخواهد، میتوانند برای مقابله با گروه تروریستی داعش در افغانستان باشند.
وقتی به دمشق رسیدند همه آرزوی زیارت حضرت زینب(س) را داشتند ولی وضعیت خیلی بحرانی بود، تکفیریها خیلی نزدیک حرم بودند و هرچی زودتر باید میرفتند و مستقر میشدند.
در حالی که به گفته مقامات امنیتی کابل، اعضای فاطمیون هیچگونه فعالیتی در افغانستان ندارند، برخی رسانههای خبری با سرمایهگذاری هنگفت پنتاگون، پروژه هراسافکنی را دنبال میکنند.
جدای از نشانههای آشکار فعالیتهای تروریستی داعش در افغانستان، تاکنون هیچ نشانهای از حضور لشکر فاطمیون در این کشور دیده نشده و به نظر میرسد اقبالی نیز برای فعالیت این لشکر در افغانستان وجود ندارد.
لشکر فاطمیون که بسیاری از آنها را در میدان نبرد با داعش به انجام سختترین ماموریتها میشناختند، خاطرات گفته و ناگفته بسیاری دارند؛ خاطراتی که هر کدام ارزش نگارش یک کتاب جداگانه را دارد.
روزی در مسجد حاج آقای خوشوقت سوالی از من پرسید که من در جوابش سخت ماندم. گفت از طرفی همه کارهایش برای اشتغال و زندگی در یک کشور اروپایی هماهنگ شده و از طرف دیگر با درخواستش برای رفتن به سوریه موافقت شده.