عملیات بدر رفته بود نشسته بود روی کاپوت چیپ، زیر آتش توپخانه و ادوات عراقیها، داشت به بچهها میگفت چیکار کنند.
به گزارش جهان، "والعادیات" نوشت:شهید کاوه چه میکرد که همه بدنبالش میدویدند؟ عملیات بدر رفته بود نشسته بود روی کاپوت چیپ، زیر آتش توپخانه و ادوات عراقیها، داشت به بچهها میگفت چیکار کنند. کاردم میزدی خونم در نمیآمد. گفتم «بیا پایین بنشین لااقل. کار دست خودت میدهی ها.» گوش نمیکرد. گفتم«با توام محمود! تو را به جان هر کس دوست داری بیا پایین.» نیامد. نمیآمد. بعدها ازش گله کردم. جمعمان جمع خودمانی بود و گرنه نمیگفت «اگر من میآمدم پایین هیچ کدامتان یک قدم هم نمیرفتید جلو. میرفتید؟» سکوتمان گفت «نه» خاطره ای از ناصر ظریف ( همرزم شهید کاوه ) خضری، فرهاد؛ رد خون روی برف ؛ کتاب کاوه ؛ تهران: روایت فتح 1389 ؛ صفحه 239