جمعه ۷ ارديبهشت ۱۴۰۳ - 26 Apr 2024
 
۱
۴

نذر عجیب دخترک خردسال برای امام خمینی(ره)

دوشنبه ۱۴ خرداد ۱۳۹۷ ساعت ۱۸:۲۴
کد مطلب: 617666
مادر شهیده واعظی در کتاب «کفش‌های جا مانده از ساحل» می‌گوید: سال ۱۳۴۲، سال درگیری شدید در قم بود. ما هم ساکن قم بودیم. طیبه شش ساله بود. شعارها و حرف‌هایی را که در خانه زده می‌شد می‌شنید.
نذر عجیب دخترک خردسال برای امام خمینی(ره)
به گزارش جهان نيوز، شهیده طیبه واعظی دهنوی (۱۳۵۶-۱۳۳۶) از جمله زنان مبارز و انقلابی‌ای بود که در خانواده‌ای مذهبی پرورش یافت و پس از تحمل مصائب بسیار به دست دژخیمان ساواک به شهادت رسید. در ادامه این مطلب را به نقل از بسیج پرس بخوانید.
 
مادر شهیده واعظی در کتاب «کفش‌های جا مانده از ساحل» می‌گوید: سال ۱۳۴۲، سال درگیری شدید در قم بود. ما هم ساکن قم بودیم. طیبه شش ساله بود. شعارها و حرف‌هایی را که در خانه زده می‌شد می‌شنید.

دور حیاط چرخ می‌زد و شعار می‌داد:

خمینی عزیزم، بگو که خون بریزم

خمینی خمینی شاه به قربان تو

مملکت ولیعهد خاک زیر پای تو

من مدام می گفتم: مادر می‌آیند تو را می‌کشند. از این حرف‌ها نزن. از ساواک ترس داشتیم. یک بار خورد زمین. صورتش خونی شده بود. رفتم جلو. گفتم: خوبت شد، خونت را ریختی روی زمین.

گفت: خدا نکند خون من این جا بریزد. خونم باید برای آقای خمینی بریزد. از همان کودکی عشق آقای خمینی را داشت.

پدرش هم روحانی بود و به همین علت ما در جریان مستقیم فعالیت‌های سیاسی بودیم.

وقتی آقای خمینی را تبعید و دستگیر کردند، هنوز به سن تکلیف نرسیده بود. با این حال روزه می‌گرفت. برای خودش ۱۵ روز، روزه قرار داده بود و می‌گفت ۸ روز برای سلامتی آقای خمینی و ۷ روز برای شما. تمام که می‌شد دوباره قصد ۱۵ روز، روزه می‌کرد و می‌گفت: ۸ روز روزه می‌گیرم برای سلامتی آقای خمینی و ۷ روز برای سلامتی آقام.

آن وقت‌ها مدرسه دخترانه در قم کم بود. مدرسه از خانه ما خیلی دور بود. هفت سالش که شد برای آموزش قرآن و یادگیری دعا و... اقدام کردیم. قرآن را یاد گرفت و قرائتش کامل شد. وضع مالی ما خوب نبود. البته همه روحانیون زیر فشار بودند. پدرش، نماز و روزه استیجاری می‌خواند. طیبه هم قالی می‌بافت.

می‌گفت: مزد قالی بافی روزم را برای جهیزیه ام بگذارید و مزد قالی بافی شبم را می‌خواهم برای آقای خمینی قرار بدهم.

نماز مغرب و عشا را که می‌خواند، می رفت پشت دار قالی و تا ساعت ۱۲ کار می‌کرد و شب به او چهار تومان می‌دادند.

از این پول به ما هم می‌داد. هر چه پول به او می‌دادیم، یک قران و ۱۰ شاهی جمع می‌کرد و باقی را خرج فقرا می‌کرد. از آن دخترها نبود که خرج خودش کند.
نام شما

آدرس ايميل شما
برای ارتقای فرهنگ نقد و انتقاد و کمک به پیشرفت فرهنگ و اخلاق جامعه، تلاش کنیم به جای توهین و تمسخر دیگران، نظرات و استدلال هایمان را در رد یا قبول مطالب عنوان کنیم.
نظر شما *


Iran, Islamic Republic of
یک موی این بانو به تمام این کاخ نشین ها برتری دارد.
Iran, Islamic Republic of
شهدا شرمنده ایم
ناصر
Bangladesh
ضمن سلام وارزوی دعای خیر که یاد شهدا رازنده نگه میدارید این عکس مربوط به شهیده فاطمه جعفریان است که دختر خاله شهیده طیبه واعظی است هردوشهید عضو گروه مهدویون بودند فاطمه درتبریز دردرگیری باساواک دژخیم به شهادت رسید ولی طیببه دستگیر و به کمیته مشترک تهران منتقل وپس ازیکماه تحمل شکنجه با تیرباران به شهادت رسید جمله معروف وی "مرا بکشید ولی چادرم رابرندارید"
برادرشهیده طیبه واعظی
امید
Iran, Islamic Republic of
روحش شاید یادش گرامی باد