گفتوگوهای تنهایی یک غواص شهید
يکشنبه ۲۸ خرداد ۱۳۹۶ ساعت ۲۱:۱۶
کد مطلب: 527785
آن روز گذشت و کم کم بوی عملیات در مقر پیچید. بچهها واقعا روز شماری میکردند. دقیقا یادم هست که دو روز قبل از عملیات بود. من به نزد او رفتم. بوی خوشی میداد. عطر زده بود و کاملا آماده برای رفتن بود.