دوشنبه ۱۷ ارديبهشت ۱۴۰۳ - 6 May 2024
 
۲

زن، خانواده و الگوی اسلامی پیشرفت

حمیدرضا غلامزاده
پنجشنبه ۱۲ ارديبهشت ۱۳۹۲ ساعت ۱۴:۳۹
کد مطلب: 284500
پس از آنکه اروپای قرن چهاردهم رنسانس و تحولات فکری، مذهبی و اقتصادی آن را تجربه نمود، اومانیسم یا انسان‌گرایی مبنای تحولات و اندیشه‌های غرب قرار گرفت.
زن، خانواده و الگوی اسلامی پیشرفت
سرویس فرهنگی جهان نيوز - حمیدرضا غلامزاده  : پس از آنکه اروپای قرن چهاردهم رنسانس و تحولات فکری، مذهبی و اقتصادی آن را تجربه نمود، اومانیسم یا انسان‌گرایی مبنای تحولات و اندیشه‌های غرب قرار گرفت. در واقع، رنسانس به عنوان قیام در برابر قدرت مطلق خدایی بود که در پادشاه و کلیسا متجسد شده بود؛ بنابر این، با قیام علیه این قدرت مطلق، انسان در جایگاه این خدای متجسم قرار گرفت و به هدف غایی خود تبدیل شد.

مهمترین دستاورد اومانیسم این بود که همه چیز را بر اساس انسان تعریف می‌نمود؛ بنابر این، به جای رضایت الهی که هدف دینی از زندگی است، این مکتب به دنبال رضایت انسان گام برداشت. اینگونه بود که فلسفه‌های فکری مختلف سعی کردند راهی پیش روی این اندیشه بگذارند، تا نهایتا فلسفه فایده‌گرایی یا منفعت‌اندیشی هدف نهایی انسان را لذت و منفعت فردی توصیف نمود. به طور طبیعی انسانی که خود را جایگزین خداوند نموده و هدف غایی را خود می‌پندارد، بعد معنوی و الهی انسان را به دست فراموشی سپرده و تنها از بعد مادی به مسایل می‌نگرد. در نتیجه نهایت این رضایت بشری، رضایت مادی است.

از این رو، باید سنجه و معیاری برای میزان رضایت بشر نیز تعریف می‌شد. این ابزار سنجش رضایت و لذت انسان در زندگی مادی، به بهترین نحو ممکن در قالب اقتصاد قابل تصور بود که همه چیز را بر اساس سود و زیان مادی و مالی می‌سنجد. بدین ترتیب الگوی اقتصاد سرمایه‌داری به عنوان مبنای اندیشه غربی قوت گرفت. بنابر این، همه چیز، اعم از فرهنگ و مسایل اجتماعی نیز با خط کش اقتصادی مورد ارزیابی قرار گرفتند. نسبت فرد با جامعه، بر اساس تعاملات سود و زیان اقتصادی تعریف شد. و حتی رابطه فرد با خانواده‌اش و خودش نیز بر اساس نظام سرمایه‌داری سنجیده شد.

اینگونه بود که ابتدا خانواده از ساختار سنتی و گسترده خود به الگوی کم‌جمعیت با یک یا دو فرزند تبدیل شد تا اقتصاد خانواده بهبود یابد. سپس بدین سو پیش رفت که فرزند کمتر، موجب هزینه کمتر و صرفه اقتصادی بیشتر است؛ لذا شرایط اقتصادی بهتر، کیفیت زندگی خانوادگی را نیز بهبود خواهد بخشید. در گام بعد، فرزند که «نان‌خور» خانواده بود به عنوان ماشین مصرف منابع مالی و اقتصادی دیده شد؛ پس باید محدودیتی برای این منبع هزینه در نظر گرفته می‌شد. بنابر این بلوغ فرد باز هم بر اساس نگرش سرمایه‌داری تعریف شد؛ سنی که فرد قابلیت و توانایی کسب درآمد و مشارکت اقتصادی را داشته باشد. سنی که از آن به بعد، والدین وظیفه‌ای در قبال مخارج فرزند ندارند؛ فرد مسئولیت اقتصادی و اجتماعی می‌یابد و حتی حمایت مالی دولت از او مستقل می‌شود. با کمرنگ شدن فرزند، گسست عاطفی خانواده بیش از پیش افزایش یافت.

اکنون نوبت به بازتعریف روابط زن و شوهر بود. در الگوی نظام سرمایه‌داری غرب، ازدواج نه بستری برای رشد معنوی و نه حتی بستری دینی برای رفع نیازهای مادی است. در این الگو ازدواج به یک قرارداد مادی تبدیل می‌شود که زن و شوهر حتی برای ابراز احساسات به یکدیگر نیز محکی جز محک اقتصادی ندارند. بنابر این، ازدواج در کلیسا موضوعیتی جز یک مراسم سنتی و تشریفاتی ندارد و ازدواج تنها زمانی رسمیت می‌یابد که به طور رسمی ثبت شده باشد و طی آن تعاملات و تعهدات اقتصادی دو طرف مشخص باشد. نتیجه امر این است که وقتی ازدواج هدفی معنوی نداشته باشد، پس جایگاه دینی هم ندارد و ازدواج دینی بی‌معنا می‌شود. پس به طور طبیعی تفکر مادی‌گرای غربی استدلالی جز این نخواهد داشت که وقتی ازدواج یک قرارداد مدنی است، پس اصلا ضرورتی به جاری شدن خطبه دینی ازدواج نیست؛ پس زن و مرد بدون ازدواج نیز می‌توانند در کنار هم زندگی کنند، تا باز هم بر اساس الگوی نظام سرمایه‌داری، هزینه‌های خود را کاهش داده و در خرج و مخارج خود شریک شوند. از سوی دیگر، وقتی ماهیت معنوی ازدواج به طور کلی از بین رفت، و همزمان همه چیز بر مبنای فرد تعریف شد، دیگر تحمل سختی‌های زندگی زناشویی برای تکامل و رشد و مهمتر از آن فرزندآوری و تربیت نسل آینده بی‌معنا خواهد بود. زیرا داشتن فرزند معنایی جز مشقت و هزینه اقتصادی نخواهد داشت؛ پس جامعه غربی به همین سادگی به سمت همجنس‌گرایی و ازدواج با همجنس پیش می‌رود، چون ممکن است لذت مادی افرادی را در پی داشته باشد.

به همین ترتیب، نگاه نظام سرمایه‌داری به زن نیز، نه یک شخصیت دارای کرامت انسانی، بلکه یک مهره اقتصادی است که در برابری با مرد می‌بایست با نظام حاکم تعامل اقتصادی داشته باشد و اگر به جامعه خود سود مادی نرساند، باید تاوان پس دهد. پس باید دوشادوش مردان، به مرد تبدیل شود و شخصیت، هویت و شان زنانه خود را به فراموشی بسپرد. البته در همین بستر هم نگاه جنسیتی به زن مطرح می‌شود؛ زن به عنوان یک ابزار جنسی در خدمت لذت فردی مردان قرار می‌گیرد و در قبال این خدمت حق‌الزحمه مادی خود را دریافت می‌کند تا باز هم در خدمت نظام سرمایه‌داری و اندیشه منفعت‌گرایی باشد.

در مقابل نگرش غربی، نگاه ارزشمند اسلامی قرار دارد که انسان را نه جایگزین خداوند، بلکه جانشین او می‌داند. بدین ترتیب، خلافت الهی انسان در خلقت او به صورت تکوینی نهاده شده و هدف انسان رشد و کمال به مرحله‌ای است که این جایگاه بالقوه را به فعلیت برساند. بنابر این در نگاه اسلامی، انسان همواره در مسیر تحول و سیرورت قرار دارد و می‌بایست در مسیر رشد و تعالی معنوی گام بردارد. از این منظر، وجوه فردی و اجتماعی انسان و مسایل اجتماعی نیز می‌بایست در نسبت با رشد معنوی تعریف شوند. اگر در نگاه غربی، فردگرایی اولویت داشت، در نگاه اسلامی هم هویت فردی و هم هویت اجتماعی مورد اهمیت است و تاثیر متقابل این دو مورد توجه است. پس این تاثیر و تاثر نیز می‌بایست در جهتی باشد که به سمت رشد معنوی فرد و جامعه بیانجامد. به عبارت دیگر، جامعه باید در خدمت رشد معنوی فرد و فرد باید در خدمت ایجاد جامعه معنوی باشند.

در رویکرد اسلامی بهترین بستر برای رشد معنوی انسان تعلیم و تربیت است. با توجه به این نکته است که می‌توان به نگاه اسلام به زن و خانواده و نقشی که این دو نهاد برجسته در پیشبرد الگوی اسلامی پیشرفت ایفا می‌کنند پی برد. بر خلاف نگاهی غربی که ذکر آن رفت، اسلام خانواده را بستر رشد فردی و جمعی هم از بعد مادی و هم از بعد معنوی در نظر می‌گیرد. در چنین خانواده‌ای، کسب درآمد و امور روزمره زندگی نیز جهاد مرد و زن به شمار می‌آید و اجر معنوی‌اش باعث رشد زن و شوهر می‌شود. ضمن آنکه زن و مرد لباس یکدیگر و کامل‌کننده یکدیگر در این مسیر می‌باشند. تربیت فرزند نیز نه یک امر جنسی، بلکه یک قدم بزرگ در راستای ایجاد و تربیت نسل آینده است و مورد تاکید بسیار اسلام قرار گرفته است. باز هم بر خلاف غرب، رابطه والدین و فرزندان نه یک رابطه مدنی، یا حتی یک رابطه عاطفی، بلکه یک رابطه معنوی است که در قالب شرع و اخلاق نیز جایگاه خود را دارد. حقوق و وظایف متقابل دو طرف نیز بر اساس همین نگرش معنوی تعریف می‌شود تا انسان را در مسیر کمال یاری رساند.

از سوی دیگر، زن نیز از جایگاه برجسته‌ای در نگرش اسلامی برخوردار است که در تمام سطوح مربوطه، اعم از نقش فردی، نقش همسری، نقش مادری و نقش اجتماعی جاری است. همانطور که تاکید شد، تعلیم و تربیت بهترین بستر برای پیشبرد الگوی اسلامی پیشرفت است که بدون تردید، هم نقش همسری و هم نقش مادری زن از اهمیت بسیار زیادی در این خصوص برخوردار است. علاوه بر این، در الگوی اسلامی، شان زن آنچنان رفیع است که شبیه کردن او با مردان چیزی جز اجحاف نیست. در واقع شخصیت معنوی زن، نه تنها در خانواده، بلکه در اجتماع نیز به رشد معنوی جامعه خود کمک  رسانده و باعث نهادینه شدن الگوی اسلامی می‌شود.

 از این رو، در نسبت الگوی اسلامی پیشرفت با زنان دو نکته حائز اهمیت است. اول آنکه در نظام‌های برنامه‌ریزی، سیاست‌گذاری و اجرای الگوی اسلامی پیشرفت، همه چیز می‌بایست به سمت تعالی انسانی زنان و مردان و مهمتر، حفظ شان و جایگاه معنوی زنان باشد و کرامت ایشان را تقویت نماید. از سوی دیگر، باید در نظر داشت که پیشبرد و ترویج الگوی اسلامی پیشرفت جز با مشارکت فعالانه و ملاحظه زنان قابل تصور نخواهد بود. بنابر این، بایسته آن است که بر اساس ملاحظات نکته اول، ساز و کار لازم طراحی شود تا زنان جامعه به رسالت مهم خود پی برده و در این راستا گام بردارند... انشاالله.
نام شما

آدرس ايميل شما
برای ارتقای فرهنگ نقد و انتقاد و کمک به پیشرفت فرهنگ و اخلاق جامعه، تلاش کنیم به جای توهین و تمسخر دیگران، نظرات و استدلال هایمان را در رد یا قبول مطالب عنوان کنیم.
نظر شما *