شهبازی دلیل صمیمیت فرح با استوار پنجهشیر را در این دانسته که پنجهشیر یک بار فرح را در حال معاشقه با مربی سوئیسیاش که یک نجار بود، دیده، ولی به روی خودش نیاورده بود.
گروه تاریخ جهان نیوز: از جمله علائق مشترک شاه و فرح، علاقه فراوان به ورزش اسکی بود و این علاقه مفرط به اسکی، چنان بود که شاه ترجیح داده بود، یک ویلای مجلل در سنت موریس سوئیس (در دامنه کوههای همیشه برفی آلپ) بخرد، تا زمستانها را در آنجا بگذرانند. از این رو، سنت موریس به پایتخت زمستانی ایران شهرت داشت.
در این باره محافظ مخصوص شاه و فرح در خاطرات خود مینویسد: «فصل زمستان و ورزش اسکی بود. وقتی وارد سنت موریس میشدیم به هر مأموری وظیفهای محول میشد. اسدالله سرخیل و استوار یکم اسماعیل پنجهشیر مسئول اسکورت کردن فرح در اسکی بودند.
در یکی از همین روزها در موقع اسکی، سرخیل میبیند که دو نفر مستقیم و با سرعت زیاد به سمت فرح میآیند. او با سرعت زیاد میرود و راه آنها را سد میکند و در اثر این برخورد پای او میشکند، اما فرح و اطرافیان توجهی به اینکه او پایش شکسته و در برف و سرمای ۳۲ درجه زیر صفر افتاده، نمیکنند و به اسکی خود ادامه میدهند. خود سوئیسیها استوار سرخیل را به بیمارستان منتقل میکنند و بستریاش میکنند و به ویلای شاه اطلاع میدهند. فردای آن روز که فرح و دوستانش و استوار پنجهشیر برای اسکی آماده میشدند، فرح از پنجهشیر پرسید: از یارو خبر داری؟ اطرافیان فرح شروع کردند به خندیدن. پنجهشیر سؤال کرد: قربان! یارو کیست؟ فرح گفت: آن یارو گاردی که مثل خر در برفها افتاده بود!»
شهبازی دلیل صمیمیت فرح با استوار پنجهشیر را در این دانسته که پنجهشیر یک بار فرح را در حال معاشقه با مربی سوئیسیاش که یک نجار بود، دیده، ولی به روی خودش نیاورده بود.
در فیلم زیر خیانت ها و فساد های فرح دیبا در دربار محمد رضا پهلوی را ببینید.
فرح پهلوی الدنگ اگر به دنبال زن، زندگی، آزادی بود که سال ۵۷ مردم را به خاک و خون نمیکشیدند. مرگ بر بازماندگان پهلوی، مرگ بر رضاپهلوی، مرگ بر فرح پهلوی
هر چیزی که شاه در خارج کشور خریده بود ویا سرمایه گذاری درکارخانجات وشرکتهای مهم اروپایی وامریکایی همه به اسم خودش بود موقع خروج از کشور هم مقدار زیادی پول نقد باخود بردند وقبل از خروج حسابهای خارج کشور را شارژ کردند
خوب بیچاره درپاریس پرستاربچه های مردم بوده وازسالمندان هم نگهداری می کرده وباسختی زندگی می گذرانده با زندگی درباری وشاه وشاه بازی کاری نداشته ودریک فضای گداصفتانه وبدون سرپرست زندگی کرده تا جایی که مادرش درخاطراتش نوشته دخترم ناچاربود برای گذراندن اموراتش درپاریس........واین خود یک نوع عادت بود .