يکشنبه ۲۷ خرداد ۱۴۰۳ - 16 Jun 2024
 
۰
۱

کولی دادن یک شهید به مادرش

دوشنبه ۹ بهمن ۱۴۰۲ ساعت ۱۱:۱۸
کد مطلب: 868170
خواهر یکی از شهدای دفاع مقدس تعریف می‌کند: «یک شب برادرم اصرار کرد که بایدمادرمان را کول کرده و تا خانه ببرد. مادرم مانع او می‌شد؛ اما مرغ داداش یک پا داشت.»
کولی دادن یک شهید به مادرش
خواهر شهید حسین منتظری از شهدای دوران دفاع مقدس، تعریف می‌کند: «یک شب حسین همراه پدر و مادرم آمدند خانه ما شب نشینی. زمانی که می‌خواستند بروند، به مادرم گفت: «خواهشی دارم و اصلاً دوست ندارم نه بشنوم!»

مادرم با خوشرویی گفت: «بگو پسرم!»

حسین گفت: «۹ ماه من رو حمل کردی تا به دنیا اومدم؛ حالا من می‌خوام شما رو دوش بگیرم و تا خونه ببرم.»

همه از این حرفش خندیدند. اما او مصّرانه گفت: «من چیزی خواستم که تا قبول نکنی از اینجا تکون نمی‌خورم.»

مادرم گفت: «مردم من رو روی دوش تو ببینن چی می‌گن؟ خداروشکر من که سر پام.»

حسین با سماجت گفت: «همین که گفتم! تا قبول نکنی از اینجا تکون نمی‌خورم.»

همه اخلاقش را می‌دانستند، مادرم بیشتر از ما. آن شب بالاخره حسین مادر را به دوش گرفت و تا خانه برد. هنوز هم هر وقت از آن مسیر عبور می‌کنم، یاد حسین و پافشاری آن شبش می‌افتم.»

منبع: کتاب «از انتظار بسوخت» به قلم زهرا شاهینی
https://jahannews.com/vdchq6n6v23n-zd.tft2.html
jahannews.com/vdchq6n6v23n-zd.tft2.html
نام شما

آدرس ايميل شما
برای ارتقای فرهنگ نقد و انتقاد و کمک به پیشرفت فرهنگ و اخلاق جامعه، تلاش کنیم به جای توهین و تمسخر دیگران، نظرات و استدلال هایمان را در رد یا قبول مطالب عنوان کنیم.
نظر شما *


Iran, Islamic Republic of
رحمت الله علیه. توفیق داشتم حدود شش ماه رزمنده شرمنده گروهانش باشم. در عملیات بدر در روز 26 /12 / 1363 به شهادت رسید.