گروه سیاسی
جهان نيوز: همزمان که اردوگاه راست میرفت تا روی نامزدی سیدابراهیم رئیسی به اجماع حداکثری برسد، این ذهنیت فائق بود که بلوک شورای وحدت برخلاف بلوک شورای ائتلاف، دل در گروی علی لاریجانی دارد و رئیسی در واقع نامزد ناگزیر و مصلحتی آنهاست. از محمدرضا باهنر، عضو پرنفوذ وحدتیها، وقتی میزان صحت و سقم این تصور را جویا شدیم، این جمله را تحویل ما داد: «والله دروغ است». باهنر که زمانی خود را محور و «کارگردان اصولگرایان» معرفی میکرد، حالا از بیسهمی راست سنتی در دولت سیزدهم میگوید و معتقد است میشود افرادی را از قدمای راست در دولت جای داد. زلف گفتوگوی ما با «لابیمن» آنطور که انتظارش میرفت، به «آقای فیلسوف» هم گره خورد. باهنر که نسبتی نزدیک با علی لاریجانی دارد و روزگاری (و شاید هماکنون) کسوت مشاورت او را به تن داشت، قاطعانه باورمند است که رییس 12ساله مجلس شورای اسلامی میتواند در آینده با همراهی سه، چهار نفر دیگر، زعامت بلوک چپ و راست میانه را به عهده بگیرد؛ وقتی از او مصادیق آن سه، چهار نفر دیگر را جویا شدیم، خیلی سرراست و بیپرده گفت: «حالا بماند». نفس گفتوگو که به شماره افتاد، تازه یادش آمد درباره ملاقات اخیرش با حسن روحانی و آنچه در این دیدار گذشت، برایمان بگوید. در ادامه، مشروح گفتوگوی «صبحنو» با مهندس محمدرضا باهنر، عضو مجمع تشخیص مصلحت نظام، دبیرکل جامعه اسلامی مهندسین و رییس جبهه پیروان خط امام و رهبری را از نظر خواهید گذراند.
جناب باهنر! قبل از انتخابات ریاستجمهوری اخیر دو شورا در جبهه اصولگرایی شکل گرفت؛ یکی شورای «وحدت» شامل نیروهای متقدم اصولگرا و دیگری شورای «ائتلاف» شامل نیروهای متاخر اصولگرا. این تقسیمبندی آیا هنوز هم معنادار است و اینکه به نظر شما دو شورای مزبور، در آینده چه شکل و جهتی به خود خواهند گرفت؟
این سوال را طی یک فرایند تاریخی توضیح خواهم داد. در زمان انقلاب هدف، مبارزه با طاغوت بود. پس از اینکه انقلاب پیروز شد، عدهای مانند سازمان منافقین دست به اسلحه بردند و با نظام درگیر شدند. پس از مدتی نهضت آزادی، لیبرالها و دیگران سر برآوردند و پس از آن هم انفجارهای هفتتیر و هشت شهریور رخ داد؛ در نهایت مخالفان خط امام تثبیت شدند که شامل سلطنتطلبها، کمونیستها و ... بودند؛ عدهای از آنها به زندان افتادند و برخی دیگر فرار کردند و درنهایت انقلاب بهطور کامل به دست نیروهای خط امام افتاد و در خط امام هم دو گرایش موسوم به چپ و راست به وجود آمد؛ این انشعاب هم در ابتدا فقط شامل موضوعات اقتصادی میشد؛ مثلا چپها برخلاف راستها بیشتر قائل به دولتگرایی بودند. این چپ و راست اقتصادی بهمرور به بخشهای دیگر مانند فرهنگی، سیاسی، سیاست بینالملل و ... سرایت کرد.
وقتی ما در مجلس تصویب کردیم که روز ۱۳آبان روز مبارزه با استکبار جهانی به سرکردگی آمریکا شود، بچههای تحکیم وحدت که بسیار تندرو هم بودند به ما میگفتند که شما ضدآمریکایی نیستید و نباید «مرگ بر آمریکا» بگویید و این فقط ماییم که ضدآمریکایی هستیم. بعد، آنقدر این مفاهیم خلط شدند که افرادی به آن سمت و افرادی به این سمت گرایش یافتند. درنهایت چپ و راست به دو گرایش اصلاحطلبی و اصولگرایی منشعب شد.
در ادامه دوباره تقسیماتی صورت گرفت که اصلاحطلبهای تند و هنجارشکن کنار گذاشته شدند؛ تا اینکه در ضمن سال۸۸ شروع به فتنه کردند و در خیابانها به تحریک مردم پرداختند. همینطور تقسیمات سلولی صورت گرفت و در همین فتنه۸۸ که رییس آن دو فرد بودند، عدهای میخواستند ببینند آن ۱۳میلیونی که به آقای موسوی رأی دادند چه کسانی بودند و آنها را فتنهگر میدانستند؛ درحالیکه آن ۱۳میلیون نفر به فردی رأی دادند که نظام جمهوری اسلامی او را تایید و بهعنوان کاندیدا معرفی کرده بود. فقط آنهایی را که بعد از انتخاب رییسجمهور فتنه کردند باید فتنهگر دانست، نه کسانی که فقط رأی داده بودند.درنهایت آنچه میخواهم بگویم این است که هرکدام از رقبا که کنار گذاشته میشوند، باقیماندگان، به دو گروه تقسیم میشوند و میخواهند با یکدیگر رقابت کنند و قدرت را به دست بگیرند و این تقسیم سلولی بهصورت طبیعی استمرار پیدا میکند. این وضعیت ادامه خواهد داشت تا مادامی که حزبی که به قدرت میرسد، حزب رقیب خود را به رسمیت بشناسد. این تقسیمات سلولی، روند روبهرشد دموکراتیک نیست.
ما باید در یک نقطه متوقف شویم و این نقطه زمانی است که ما چند حزب یا جریان که چارچوبهای کلی نظام را پذیرفتهاند و در آن چارچوبها کار میکنند، داشته باشیم. نکته دوم این است که هر جریانی پیروز میشود، باید رقبای خود را به رسمیت بشناسد؛ یعنی اکثریت، اقلیت را بپذیرد چون دموکراسی ،دیکتاتوری اکثریت نیست؛ دموکراسی رقابت اکثریت با اقلیت است ولی ما در این مساله بهغلط رفتهایم.بنده بعد از انتخابات به آقای رئیسی گفتم که اگر شما بتوانید دو یا سه تا از وزرای دولت آقای روحانی یا وزرای دولت آقای احمدینژاد یا حتی وزرای دولت آقای هاشمیرفسنجانی را در کابینه خود داشته باشید، ثابت خواهید کرد که دولت قبلی تابو نیست. نباید در دولت این فکر وجود داشته باشد که کسی که در دولت قبلی کار کرده، باید رانده شود. مثلا وقتی آقای وحیدی، وزیر کشور، یکی از استانداران آقای روحانی را دوباره به استانداری انتخاب کردند، بعضیها شروع به اعتراض کردند؛ درصورتیکه اگر یک استاندار یا مسوول بتواند وظایف خود را فارغ از تقسیمبندیهای سیاسی بهدرستی انجام بدهد، اصلا مشکلی وجود نخواهد داشت. مثلا در مورد آقای اسلامی که [در دولت روحانی] در وزارت راهوشهرسازی بودند، توصیه بنده به آقای رئیسی این بود که در جای خود ابقا شوند اما بهدلیل برخی موانع، آقای اسلامی را به سازمان انرژی اتمی فرستادند.آقای [علیاکبر] صالحی که یک فرد متخصص، تکنوکرات و وفادار به نظام است و اصلا هم سیاسی نیست و در نظام بینالملل بهعنوان چهرهای حرفهای شناخته میشود، چرا باید [در دولت جدید] کنار گذاشته شود؟ چون تابو شده است که هر کسی در دولت قبل کار کرده، دیگر نمیتواند در دولت جدید هم کار بکند! فضای کلی کشور جوری شده که نیروهای قبلی همگی باید کنار بروند. آقای صالحی کارمند نظام است و هر چیزی را که نظام به او بگوید انجام میدهد؛ مثلا اگر بخواهیم ۹۰درصد غنیسازی کنیم ایشان انجام میدهند؛ اگر بگوییم غنیسازی باید 20درصد شود، ایشان باز هم میپذیرند. دولت میتوانست از ایشان هم استفاده كند.
بازگردیم به سوال.
شورای وحدت، حزب رسمی نیست و اگر دیدند که مواضع و صحبتهای آنها خریدار دارد، در جای خود میمانند اما اگر دیدند در حال افول هستند و رقیبشان جای آنها را میگیرد، از کار دست میکشند. شورای ائتلاف و حتی مردم، یکسال تا یکسال و نیم امیدوارانه به رفتار دولت سیزدهم و منتخبانشان در شورا نگاه میکنند و اقدامات آنها را زیر نظر میگیرند تا ببینند آیا اقداماتشان تاثیرگذار بوده یا خیر. چهار سال آینده به سه بخش تقسیم میشود؛ یک سال تا یکسالونیم به زمانی که مردم امیدوارند اختصاص مییابد و نظاره میکنند، اگر خدایناکرده عملکرد مثبت نباشد، یکسال بعدی به اعتراض مختص میشود و سال بعدش نیز همچنین. مردم الان قضاوتی ندارند و ما هم نمیتوانیم قضاوت بکنیم. درحالحاضر اصلا نمیشود قضاوتی داشته باشیم.
به نظر میرسد موضع راست سنتی در جبهه اصولگرایی در حال تضعیف است. این امر را تا چه اندازه قبول دارید؟ بالاخره شما یک زمانی خود را «کارگردان اصولگرایان» میدانستید.
زمانی جامعه روحانیت مبارز و جامعه مدرسین [حوزه علمیه] قم بیانیه میدادند و در انتخابات شرکت میکردند. در آن زمان، اولا بیش از ۷۰درصد مردم در انتخابات شرکت میکردند و ثانیا اکثریت کرسیها را فقط همین دو جریان و طرفدارانشان بهصورت قاطع در مجلس به دست میآوردند. امروز همه نظام، همه طیفهای اصولگرایی و طرفدارانشان جمع شوند و با همه قوا بیایند، ۴۸درصد مردم شرکت میکنند و ادعا هم ندارم که همه این ۴۸درصد اصولگرا بودند، بلکه طیفهایی از افراد اصلاحطلب یا طرفداران اصلاحطلبان و مستقلین هم در انتخابات اخیر شرکت کردند؛ البته هم این افراد با طیب خاطر نیامدند چون کاندیدای موردنظر آنها در انتخابات وجود نداشت ولی ما باید این مسائل را حل کنیم.
اگر میتوانستیم نشان بدهیم که از این ۴۸درصد چه مقدار اصولگرا بودند، آن وقت میتوانستیم بگوییم که چه مقدار از این اصولگرایان طرفدار شورای وحدت، چه مقدارشان طرفداران شورای ائتلاف یا حتی طرفداران سایر احزاب اصولگرا بودند؛ مثلا درمورد شورای شهر تهران که آقای زاکانی را بهعنوان شهردار انتخاب کرد، من جزء اولین کسانی بودم که با آقای زاکانی دیدار داشتم. شاید آقای زاکانی در ابتدا برای شهرداری موردتوجه و نظر بنده نبودند اما من وظیفه خود میدانم که از ایشان حمایت شود.
آقای باهنر، چرا سهم راست سنتی در دولت کم بود؟
اصلا سهمی نداشته است.
فکر میکنید بهلحاظ اندیشهای، از دولت دور بودهاید؟
آقای رئیسی شعار تغییر را مطرح کرده بودند که شعار درستی است. زمانی مقام معظم رهبری در بیانیهای جوانگرایی را اعلام کردند...
بیانیه گام دوم انقلاب.
بله. پس از آن، در اجرای فرمان ایشان دقت و تدبیر لازم صورت نگرفت، تا جایی که حضرت آقا خودشان تبیین فرمودند که مقصود من این نیست که با جوانگرایی، تجربه افراد مجرب را کنار بگذاریم.
به نظر شما میتوان از راست سنتی افرادی را به دولت وارد کرد؟
بله؛ قطعا. ما با آقای رئیسی جلساتی داشته و افرادی را معرفی کردیم. اما بههرحال نظرات متفاوت دیگری وجود داشت. آقای رئیسی اگر میخواست بدون نظرات دیگران انتخاب کند، نظراتشان قطعا متفاوت میشد. این محافلی که نظراتشان مهم است، رسمی و مسوول نیستند اما تاثیرگذارند. اینها باید در چهار حزب رسمی، متشکل و منسجم شوند. اگر فردا روزی خدایناکرده مشخص شد یکی از این وزرا، کارآمدی لازم را ندارد و خود آقای رئیسی هم مجبور شد کابینه را اصلاح کند، در آن زمان کسی نمیپذیرد که چرا این افراد انتخاب شدند و هر کسی کار را به گردن دیگری میاندازد.
شاید یکی از دلایل حضور کمرنگ راست سنتی در ترکیب دولت سیزدهم، به برخی اماواگرها در شورای وحدت پیش از انتخابات ریاستجمهوری برای حمایت از آقای رئیسی بازگردد.
اتفاقا برعکس است، چون شورای ائتلاف، طرفدار آقای قالیباف بود. اگر بیانیهها و اظهارنظرها را جستوجو کنید میبینید که از میان شوراهای تشکیلشده، اولین جایی که فقط آقای رئیسی را برای نامزدی انتخاب کرد، شورای وحدت بود. شورای ائتلاف بعدا قانع شد که آقای رئیسی کاندیدای آنها شود. خود آقای رئیسی هم در جریان هستند.
این شائبه به وجود آمده بود که شورای وحدت، دل در گروی نامزدی آقای لاریجانی دارد.
بسیاری گفتند که شورای وحدت اصلا برای آن تاسیس شده که از آقای لاریجانی حمایت کند اما والله از اساس دروغ و نوعی پروپاگاندای تبلیغاتی بود. در همه جلساتی که بنده در شورای وحدت حضور داشتم، هیچ زمانی در هیچ جلسهای درباره آقای لاریجانی بحث نشد.
چرا بحث نشد؟
دو مساله درمورد آقای لاریجانی وجود دارد؛ اول اینکه میتوانیم بگوییم آقای لاریجانی حقشان است که بیایند و رییسجمهور شوند اما در شکل دیگر میتوانیم بگوییم که آقای لاریجانی حقشان نبود که تاییدصلاحیت نشوند. بهدلیل اجماعی كه آقای رئیسی در میان نیروهای اصولگرا میتوانست ایجاد كند و با توجه به سوابق ایشان، نظر ما این بود كه از آقای رئیسی حمایت كنیم. اگر آقای لاریجانی قبل از ثبتنام با ما مشورت میکردند، ممکن بود به ایشان بگوییم که اصلا ثبتنام نکنند. شما اگر میگویید شورای وحدت دنبال نامزدی آقای لاریجانی بوده، باید رگهها پیدا شود؛ مثلا اینکه از شورای وحدت کسی یا کسانی نزد آقای لاریجانی رفته و ایشان را تشویق به کاندیداتوری کرده باشند که من چنین اطلاعی ندارم. درصورتیکه بنده معروف بودم که مشاور آقای لاریجانی هستم، اما آقای لاریجانی برای ثبتنام کردنش از بنده مشورت نگرفت.
شما فرمودید چون آقای رئیسی را رییسجمهور میدانستیم، بههیچعنوان روی آقای لاریجانی برای نامزدی حساب باز نکردیم. پس آقای لاریجانی به حساب پشتیبانی کدام نیروها ثبتنام کرد؟ به بیان دیگر، چه کسانی قرار بود از آقای لاریجانی حمایت رسمی به عمل آورند؟
این سوال را باید از خود آقای لاریجانی بپرسید. افرادی میآمدند و از من میخواستند که برویم و با آقای لاریجانی ائتلاف کنیم و به ایشان رأی بدهیم و از ایشان هم بخواهیم که ثبتنام کنند اما من هیچ زمانی با هیچ گروهی نزد آقای لاریجانی نرفتم تا او را برای ثبتنام و کاندیداتوری متقاعد کنم چون بنده، رییسجمهورشدن آقای لاریجانی را عملی نمیدانستم؛ نه اینکه ایشان را صالح ندانم بلکه با مجموعه محاسبات این (رییسجمهورشدن) را عملیاتی نمیدانستم؛ البته فکر هم نمیکردم که صلاحیت ایشان رد شود.
چرا پیروزی و رییسجمهورشدن آقای لاریجانی را عملی نمیدانستید؟
عرض كردم كه اجماع اصولگرایان و سوابق ایشان در قوه قضاییه و آستان قدس دو فاكتور بسیار مهم بود. آقای رئیسی خودشان البته تا دو ماه مانده به انتخابات، هنوز تصمیمی برای کاندیداتوری نگرفته بودند. در اسفندماه هم گفتند که هنوز تصمیمی ندارند در ریاستجمهوری شرکت کنند.
حتی وقتی جمعی از اعضای خبرگان رهبری، از آقای رئیسی برای برگزاری نشستی با موضوع قبول کاندیداتوری دعوت به عمل آوردند، ایشان این دعوت را نپذیرفت.
بله. شاید ایشان خودشان هم برای ثبتنام تردید داشتند ولی ما مسیر را تحلیل میکردیم.
آیا نوع عملکرد فسادستیزانه ایشان در قوه قضاییه و اقبال مردم به تحولات اعمالی در دستگاه قضا را معیار و ملاک پیروزی میدانستید؟
آقای رئیسی مدیری دلسوز، فعال، مردمی و میدانی هستند و آن موقع هم که در بازرسی و معاونت قوهقضاییه حضور داشتند، مدیر میدانی بودند. اجازه بدهید برای پاسخ به سوال شما، یک خاطره را بازگو کنم. در دوره دوم ریاستجمهوری مقام معظم رهبری، ایشان قصد نداشتند آقای مهندس موسوی را بهعنوان نخستوزیر [به مجلس] معرفی کنند اما درنهایت معرفی کردند و در مجلس سر این موضوع بسیار بحث شد. حضرت امام نظر دادند که من با نخستوزیرشدن آقای موسوی موافقم؛ حضرت آقا از امام پرسیدند که آیا تکلیف هم میکنید؟ امام هم فرمودند که تکلیف نیست بلکه من بهعنوان یک طلبه، نظرم را میگویم. روزی رسید که ما باید در مجلس رأی تمایل به نخستوزیر میدادیم. آقای منتظری که در آن زمان قائممقام رهبری بودند و مقام بسیار بالایی داشتند، به سه نفر از ما نمایندگان پیغام دادند که با شما کار دارم. بنده به همراه آقای [اسدالله] بادامچیان و دو سه نفر دیگر، به قم برای دیدار آقای منتظری رفتیم. ایشان فرمودند که من مهندس موسوی را قبول ندارم اما چون آقا(امام خمینی رحمهالله علیه) گفتند که مهندس موسوی باید نخستوزیر بشود، شما میخواهید چه کنید؟ آیا میخواهید رأی ندهید؟ همانجا بحث کردیم. بنده گفتم که ما رأی نمیدهیم اما آقای موسوی، نخستوزیر میشود. همانجا گفتم که اگر همه ما جمع بشویم و به آقای موسوی رأی ندهیم، باز هم ایشان فردا بین ۱۶۰ تا ۱۷۰ رأی میآورد و همینطور هم شد. میخواهم بگویم بعد از اینکه آقای رئیسی رییس قوهقضاییه شدند، همه ما این حس را دریافت کردیم که ایشان میتوانند و باید رییسجمهور شوند. من حس تحلیلی که داشتم، این بود.
برویم سراغ بحث بعدی. داستان عدم احراز صلاحیت آقای لاریجانی بسیار دنبالهدار شده است. چندی پیش ایشان دوباره از شورای نگهبان برای اعلام رسمی دلایل ردصلاحیتشان، درخواست دادند. در این بین اصلاحطلبان با بازنمایی شخصیت علی لاریجانی، مترصد مصادره او به نفع جریان خود هستند. به نظر شما سرنوشت آقای لاریجانی مانند آقایان ناطقنوری و هاشمیرفسنجانی خواهد شد؟ آیا اصلاحطلبان میتوانند لاریجانی را به سمت خود بکشند؟
بنده آقای لاریجانی را یک سرمایه بزرگ، جدی و مطلوب برای نظام و برای اصولگرایی میدانم؛ البته اگر بخواهیم به بعضی رفتارهای ایشان نقد داشته باشیم، بنده هم انتقاداتی خواهم داشت. یعنی میخواهم بگویم که بنده بهطور ششدانگ ایشان را قبول ندارم و قائل به بدون اشتباه بودن ایشان هم نیستم اما بهطور مشخص، ایشان را سرمایه انقلاب میدانم و فکر هم میکنم که نظام باید از ظرفیت ایشان استفاده کند. از ایشان هم میخواهم هر جایی هر خدمتی میتوانند به نظام داشته باشند، دریغ نکنند و خدای نکرده این دلخوریها باعث نشود که ایشان از نظر روحی خسته شوند و کنار بکشند.
منظورتان، استعفای ایشان از روند سند راهبردی میان ایران و چین است که چندی پیش تقدیم رییسجمهوری کرد؟
با خود آقای لاریجانی در این زمینه صحبت کردم. ایشان گفتند ماموریتی که داشتند به سرانجام رسیده و خودشان هم با آقای رئیسی در این زمینه صحبت کردهاند. در واقع الان زمانی است که این سند وارد کارهای اجرایی خواهد شد و این امر، در حوزه فعالیتهای دولت است و دولت باید پیگیر باشد. اینکه عدهای میخواهند آقای لاریجانی را مصادره کنند هم به دلیل این است که ایشان قدرتمند و سرمایه مهمی هستند.در میان اصولگرایان هم رادیکالها و هم محافظهکارها قرار دارند و سیاست این است که هم رادیکالها و هم محافظهکارها را حفظ کنیم. تفاوت ما با اصلاحطلبان این است که آنها همزمان با حفظ همگروهیها و نیروهای خود، به صف ما هم طمع میکنند. ما اصولگرایان برعکس هستیم یعنی در میان طیف اصولگرایی، همیشه تهصفهایمان را مرخص میکنیم(با خنده).در دوم خرداد، دو طیف اصولگرایی و اصلاحطلبی با نمایندگی آقای ناطق [نوری] و آقای خاتمی در مقابل هم قرار گرفته بودند. آیا آقای ناطقنوری همچنان در صف اصولگرایی بهعنوان نماینده حضور دارند؟ درمورد دولت قبلی هم به آقای روحانی نقدهای زیادی وجود دارد اما به نظرم در جاهایی به دولت ایشان ظلم شد؛ مثلا در زمان دولت ایشان زلزله، سیل، کرونا و هرجور بلای طبیعی و غیرطبیعی رخ داد و ازجمله اینکه ترامپ هم روی کار آمد اما همه این بلاها را بر سر دولت خراب میکردیم. آقای روحانی خودشان جزو اعضای جامعه روحانیت [مبارز] بودند و درمقابل مجمع روحانیون قرار داشتند. قبل از سال۹۲ هیچ سخنرانیای از آقای روحانی در حمایت از اصلاحطلبان وجود نداشت و در بسیاری از سخنرانیها به نفع اصولگرایان صحبت میکردند.به نظر من، باید چهار حزب در کشور وجود داشته باشد. اصولگراها هم رادیکال و هم محافظهکار دارند؛ اصلاحطلبها نیز به همین صورت هستند که تندروهاشان هنجارشکناند و باید خود را اصلاح کنند. آقای لاریجانی در میان اعتدالیون قرار میگیرند؛ ایشان چه در میان اصولگراها و چه در جمع اصلاحطلبها قرار بگیرند، در میان اعتدالیون این دو طیف خواهند بود چراکه اصلاحطلبهای تندرو در زمان دولت و مجلس ششم، از آقای لاریجانی در صداوسیما کم زخم نخوردند.
به نظر شما آقای لاریجانی میتواند لیدر اعتدالیون اصلاحطلب و اصولگرا باشد؟
بله، ایشان میتواند یکی از رهبران راست میانه یا چپ میانه باشد؛ البته به همراه سه، چهار نفر دیگر.
آن سه، چهار نفر چه کسانی خواهند بود؟
دیگر بماند.
درباره آقای روحانی چه فکر میکنید؟ آیا ایشان میتواند یکی از رهبران راست میانه یا چپ میانه باشد؟
یکی از اشتباهات استراتژیک آقای روحانی این بود که ایشان که خاستگاه اصولگرایی داشتند وقتی در سال۹۲ ازسوی اصولگرایان بهعنوان کاندیدا قبول نشدند، بهسمت اصلاحطلبان گرایش پیدا کردند؛ این رفتار مناسبی در عملکرد سیاسی نیست.
آیا آقای روحانی بار دیگر به عرصه سیاسی کشور بازخواهند گشت؟
من در آخرین دیداری که با آقای روحانی داشتم، به ایشان گفتم که شما نه احمدینژاد خواهید شد، نه خاتمی و نه حتی هاشمی؛ به ایشان گفتم که شما باید برای نظام باقی بمانید.
واکنش ایشان به تحلیل شما چه بود؟
خودشان هم قبول کردند و صحه گذاشتند.