درصد بالایی از اشعاری که درباره غیبت حضرت گفته میشود، مدح خودمان است
بهتر درک خواهیم کرد.
خیلی وقتها فراموش میکنیم که امامی داریم. در صورتی که امام در سیر حرکت توحیدی خودشان هیچ جزئی از عالم را فراموش نمیکنند
وصف دوران پس از ظهور، گفت: در خصوص توصیف زمانه پس از ظهور هم مرحوم قیصر امین پور شعرهای خوب و مطرحی دارد. مثلا شعر روز ناگزیر ایشان توصیفاتی زیبایی درباره عزت نفس و تکریم انسان دارد که این مدینه فاضله فقط در زمان ظهور حضرت وجود خواهد داشت. از این نمونهها در ادبیاتمان داریم ولی کم، یعنی اگر در انبوه شعرهای مهدوی بگردیم شعری که برای ترسیم زمانه پس از ظهور باشد اندک است؛ شعری که به خوبی زمانه غیبت و زمانه خالی از امام را توصیف کند. البته زمانه خالی از امام نیست، امام حاضرند و ناظر اما از چشم ما پنهان هستند و ما این چشم بینا و بصیر را نداریم که آن حضرت را ببینیم. این نوع شعرها خیلی ضرورت دارد. امیداوارم دوستان خوب فعال در حوزه شعر آئینی که عاشقانه و صادقانه اشعار اهلبیتی مینویسند در این زمینه حضور پر رنگتری داشته باشند.
گاهی اوقات ناراحت میشوم که یک حرف کاملا بدیهی را نمیفهمیم؛ باید حتما رهبری بگویند خوب نیست و بعد نخوانیم، این خیلی بد است. متخصص این هستم که رهبری مطلبی را بگویند و آن را تبدیل به کلیشه کنیم
را دارد موسیقی پاپ؛ فضا، مختصات و مخاطب خودش را دارد و جلسات اهل بیت هم همین طور، این دو را نمیشود یکی کرد و با همان شرایط و آن فضا وارد در این مجالس شد چراکه آداب برگزاری جلسات خیلی مهم است.
شعری را که یک جوان با صدای خواننده آن طرف آبی شنیده حالا در هیئت درباره سیدالشهدا بشنود، دچار سردرگمی خواهد شد
باشد و کار را نباید به عنایت رها کنیم. پس از چند جلسه گفتم که ما شاعران تمام تلاش خود را میکنیم؛ کتاب میخوانیم، انجمن شعری میرویم و در جلسات شرکت میکنیم اما شعریت تمام حرف نیست و موضوع بعدی معرفت است. در آیات و روایات، سیره اهل بیت و زندگی علما، شهدا و عرفا باید تامل نموده و آن را با دقت بررسی کرده و معرفت کسب کنیم اما این هم باز تمام حرف نیست. در کنار شعریت و معرفت موضوع توسل و خلوت مطرح است؛ یعنی شاعر آئینی باید خلوت داشته باشد و دست به دامن خود اهل بیت شود و از خودشان بخواهد که بتواند درباره آنها شعر بگوید. مثلا برای حضرت علی(ع) از حضرت صدیقه طاهره(س) بخواهد و برای حضرت زینب(س) از سیدالشهدا(ع) بخواهد. این صحبتها را کردم و چند نمونه از تفضل و کرامتی که به برخی از اساتید شده بود را مثال زدم. یکی از دوستان در آن جمع پرسید خودتان چی؟ خاطرهای در این رابطه دارید؟ هر چه فکر کردم دیدم که خاطره خاصی به ذهنم نمیرسد. گفتم نه دستم در این مورد خالی است، هر چه بوده درگیر لفظ و حواشی بودیم خیلی توجه به این موضوعات نداشتیم، اما من این را برادرانه گفتم که شما از این پس به این موضوع توجه کنید.
چه بگویم که غم از دل برود چون تو بیایی