طی هفتههای اخیر موضوعی به نام ضرورت تدریس اجباری زبان عثمانی و دروس دینی در مدارس ترکیه، به یکی از موضوعات مهم خبری این کشور تبدیل شده است.
به گزارش جهان به نقل از ابرار معاصر تهران، طی هفتههای اخیر موضوعی به نام ضرورت تدریس اجباری زبان عثمانی و دروس دینی در مدارس ترکیه، به یکی از موضوعات مهم خبری این کشور تبدیل شده است و دولت داود اوغلو با وجود مخالفتهای سرسختانه لائیستها و چپها، تلاش میکند این پروژه را عملی کند، اما چرا این دو موضوع تا این اندازه برجسته شده و بار سیاسی و معنایی دقیق این اقدام نخستوزیر یا به قول شاگردانش خواجه احمد قونیهای چیست؟ برای روشن شدن این موضوع و درک اهمیت تاریخی و سیاسی آن، لازم است ابتدا به این موضوع پرداخته شود که تغییر زبان و الفبای ترکی عثمانی با الفبای عربی، به ترکی استانبولی با الفبای لاتینی و همچنین روند کنار نهاده شدن دروس دینی و قرآنی از مدارس ترکیه و حواشی فرهنگی و سیاسی آن چه بود.
زبان، دین و اقوام در تاریخ جمهوری ترکیه
در سال ۱۹۲۳ میلادی، نظام فرسوده و خسته امپراتوری عثمانی سقوط کرد و نخستین نظام جمهوری در منطقه، توسط مصطفی کمال پاشا و دیگر همراهان او که غالباً از رجال نظامی سپاه عثمانی بودند، تأسیس شد. در نخستین اسناد مربوط به مجلس آن دوران ترکیه، مصطفی کمال یا همان آتاترک، تلاش میکند تا بهمنظور تقویت بنیه ملی ترکیه، بر عنصر مهم تکثر قومی و فرهنگی و مذهبی بهگونهای تأکید کند که با نخ تسبیح ارزشمندی به نام اسلام، همه عناصر ترکیه را به هم گره زند و در آن سخنرانیها از عبارت معنیدار «عناصر اسلامیه» استفاده کرده و تأکید میکند که ترکها، کردها، اعراب و دیگران، همگی برادر و برابر و از عناصر اسلامیه هستند. آتاترک به این ترتیب تلاش میکند تا همه را در کنار هم و در یک صف واحد نگه دارد، اما آن تغییر و تحول بزرگ، بنا به دلایلی که بررسی آنها در این یادداشت کوتاه نمیگنجد، در مسیر لائیسم میافتد و علاوهبر آنکه تأکید بر دین مبین اسلام و موضوع برادری اقوام کنار گذاشته میشود، سخن گفتن از «ملت ترک» و ترکی شدن ملت، به ورد زبان روزانه آتاترک و دیگر رجال نامدار آن دوران تبدیل میشود.
در همان دوران سه اتفاق مهم در ترکیه روی میدهند که هر سه آنها بهطرز معنیداری با هم در ارتباط هستند و تصویر نهایی آن شباهت عینی و دقیقی با وقایعی همچون کشف حجاب و اجباری شدن کلاه در ایران دوران رضاخان پهلوی دارد:
۱) قرآن مهجور شده و به حاشیه رانده میشود و خانوادههای متدین ترکیه مجبور میشوند که از ترس دولت، کلاسهای تدریس قرآن را به غارها، مخفیگاهها و حتی طویله و اصطبلها ببرند. در همین دوران است که اذان به زبان ترکی ترجمه میشود؛ لباسها تغییر مییابند و آتاترک شخصاً پای تخته سیاه رفته و تمرین نگارش حروف ترکی لاتینی بهجای ترکی عثمانی الفبای عربی را به دوربینهای عکاسان نشان میدهد. آتاترک پا را فراتر از این میگذارد و برای تشویق مردان ترکیه به یادگیری رقص، در ضیافتهای بزرگ، با زنان نامدار میرقصد و با تغییر الفبای ترکیه، به زعم خود تلاش میکند که ترکیه را از تحجر و سنت رها کرده و آن را به دامن مدرنیته بیندازد.
۲) با پشتیبانی مستقیم آتاترک و با تبعیت از نظرات نزدیکترین یار آتاترک یعنی عصمت اینونو، گروههایی تشکیل میشوند که با سفر به روستاهای مناطق ترکینشین ترکیه، اندازه اجزای مختلف بدن مردم و بهویژه جمجمه و دور سر را اندازهگیری کنند تا آنان نیز همچون آلمانها، ترکهای اصیل را شناسایی کنند و پی به این راز مهم ببرند که ترکهای واقعی کیستند و چگونه هستند. آتاترک برای تقویت این گفتمان، جملات تاریخی مهمی به کار برد که اندکاندک برخی از این جملات از سیمای شهرها زدوده میشوند؛ ازجمله: «یک ترک با تمام دنیا برابر است»، «چه خوشبخت است آنکه میگوید من ترک هستم». (هنوز هم در لوگوی روزنامه حریت، این جمله آتاترک نقش بسته: «ترکیه مال ترکهاست»).
آتاترک چند ماه پس از این رویدادها عبارت «ملت ترک»، بهجای ملت ترکیه، در همه اسناد قانونی و رسمی کشور بهکار برده شد و ماده ۶۶ قانون اساسی ترکیه به این شکل نوشته شد: «هر کسی که رابطه او با دولت ترکیه، رابطه شهروندی باشد، ترک محسوب میشود».
۳) کردهای ترکیه در همان آغاز دوران به قدرت رسیدن آتاترک با فاصلهای ده ساله، دست به دو عصیان میزنند. دفعه نخست، شیخ سعید پیران در منطقه دیاربکر دست به عصیان میزند و دولت برای درهم شکستن این عصیان دهها هزار نفر از نظامیان خود را به منطقه فرستاد و پس از درهم کوبیدن صفوف کردها، شیخ سعید و فرزندان و همراهان او درمقابل مسجد دیاربکر در سال ۱۹۲۵ میلادی به دار آویخته شدند. تنها دوازده سال پس از این رویداد، کردهای علوی نیز در استان درسیم به رهبری سیدرضا درسیمی دست به قیامی دیگر میزنند و این عصیان نیز درهم شکسته شده و سید رضا و فرزندان و تفنگچیهای او اعدام شده و صدها زن و دختر علوی کُرد، به شهرهای دور و نزدک ترکیه فرستاده شدند. جالب اینجاست که در سرکوب هر دو عصیان، عصمت اینونو، یار غار آتاترک نقش برجستهای داشت و این رجل نظامی ـ سیاسی که از او به نام عصمت پاشا یاد میشود، اصالتاً از خاندان به نام کردهای شهر کردنشین بتلیس بوده و میزان نفوذ و قدرت او در ساختار حکومت کمالیستی بهگونهای بود که دوازده سال رئیسجمهور و سیزده سال نخستوزیر ترکیه بوده است.
تمام این رویدادها و ارسال پیامهای تبریک سران حزب جمهوری خلق (حزب تأسیسشده توسط آتاترک) برای سران آلمان هیتلری و ایتالیای دوران موسولینی، دوره سیاهی را برای اسلامگرایان و کردها رقم زد و آنان به تمامی به حاشیه رانده شدند و در دوران کودتای ۱۹۸۰ میلادی و بر روی کار آمدن حکومت نظامی ژنرال کنعان اِورَن، این رویدادها عمیقتر و بیرحمانهتر شدند. گذشته از آنکه اسلامگرایان در حوزههای سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی به تمامی منزوی شدند، مبارزات مسلحانه پکک نیز شرایط را دشوارتر کرد و هزاران روستای مناطق کردنشین ترکیه توسط ارتش به آتش کشیده شده و ساکنان آن روستاها به استانبول، ازمیر و آدانا فرستاده شدند و براساس آمارهای رسمی ادعا شده که بیش از چهارهزار شهروند عادی کُرد در پروژه قتلهای زنجیرهای گروهی به نام ژیتم (مخفف واحد امنیت و مبارزه با ترور ژاندارمری) به قتل رسیدند.
اگرچه کردها براینباورند که در دوران جمهوری ترکیه بیش از دیگران مورد ظلم و ستم قرار گرفتند، اما ترکهای مسلمان نیز معتقدند که ظلم واقعی را آنان تجربه کردهاند و علاوهبر آنکه دروس دینی از مدارس فرزندانشان رخت بربسته است، با تغییر الفبای عثمانی عربی به استانبولی لاتینی، ارتباط نسل جدید ترکیه با اسناد و منابع عظیم علمی، ادبی و دینی گذشته قطع شد.
داود اوغلو وارث ترکیه دوقطبی اردوغانی
اگرچه بسیاری از تحلیلگران سیاسی ترکیه براینباورند که رجب طیب اردوغان، فوتبالیست آماتور محله قاسم پاشای استانبول و دیگر بزرگان حزب عدالت و توسعه نظیر عبدالله گل، بلنت آرنچ، بشیر آتالای، مهمت علی شاهین و دیگران، همگی از زیر شنل پروفسور نجمالدین اربکان بیرون آمدهاند، اما اردوغان در همان دوران آغاز اقتدار خود، تکلیف این موضوع را با یک جمله قاطعانه یکسره کرده و اعلام کرد: «ما آن پیراهن را از تن خود بیرون آوردهایم». اردوغان با این جمله کوتاه، نسبت خود را با مبانی فکری سیاسی ـ اسلامی اربکان مشخص کرد و از آن دوره تاکنون؛ آنچه که بهعنوان جامعه رو به رشد هواداران حزب عدالت و توسعه در ترکیه مشاهده شده، الزاماً با جامعه اسلامگرای هوادار اربکان یکی نیست و هماکنون شاهد آن هستیم که حزب سعادت به رهبری پروفسور کمال آک (از شاگردان برجسته اربکان) در ترکیه، کمتر از دو درصد رأی دارد و این درحالی است که نزدیک به پنجاه درصد از واجدین شرایط رأی دادن در ترکیه به حزب عدالت و توسعه رأی میدهند.
اگرچه این آمار ساده، بهروشنی بیانگر پیروزیهای مداوم یاران اردوغان بوده است، اما نباید از این نکته غافل بمانیم که هماکنون در ترکیه یک جامعه بهشدت دوقطبی بهوجود آمده که یک قطب آن طبقه متوسط اسلامگرای هوادار اردوغان با ایدهها و نگرش اسلامی (طیفهای گوناگون اسلامی) است و قطب دیگر آن شامل لائیکها، ملیگرایان، کردهای هوادار پکک، چپها و دیگران است. این دو قطب بر سر مبانی مهمی همچون آزادیهای فردی و اجتماعی، مدیریت منابع اقتصادی دولتی، حقوق و مسائلی از این دست، اختلافنظرهای فراوانی دارند.
حزب عدالت و توسعه در دوران اردوغان تمام تلاش خود را بهکار بست تا هواداران خود را به سرچشمههای منابع درآمدهای دولتی، مشاغل، تولید، صادرات، رسانه و دیگر ارکان مهم نزدیک کند و داود اوغلو نیز هماکنون سکاندار و وارث حزبی است که راز حفظ بقای قدرت بدون رقیب و تداوم پیروزیهای انتخاباتی را در برآورده کردن توقعات هواداران خود میداند. اطاق فکر حزب عدالت و توسعه که با اعمال ممنوعیتهای جدی درمورد شیوه مصرف مشروبات الکلی و سیگار و به موازات آن ارتقاء بودجه مدارس دینی دولتی و اقداماتی از این دست، رضایت میلیونها خانواده مسلمان را بهدست آورده است، هماکنون تلاش میکند تا در مدت زمانی که کمتر از هفت ماه به برگزاری انتخابات سراسری سال ۲۰۱۵ باقی مانده است، با توسل به پروژههایی همچون تدریس زبان عثمانی و تدریس دروس دینی، با یک تیر چندین نشان را بزند و از مهمترین دستاوردهای چنین طرحی، میتوان به این نکات اشاره کرد:
۱) هواداران حزب عدالت و توسعه، سردمداران این حزب را بهعنوان رهبران توانمندی تلقی میکنند که انتقام چند دهه انزوای اسلامگرایان را میگیرند.
۲) تدریس زبان عثمانی، نهتنها طیف اسلامگرا، بلکه طیف گستردهای از ملیگرایان لائیست را نیز با حزب عدالت و توسعه همراه میکند.
۳) اعتراضات گسترده حزب جمهوری خلق بهعنوان مهمترین حزب مخالف دولت داود اوغلو به این طرح، نهتنها ضربهای به حزب عدالت و توسعه نمیزند، بلکه حزب جمهوری خلق را بهعنوان یک جریان لائیک ضد ارزشهای اصیل دینی و فرهنگی اصیل ترکیه معرفی میکند و چنین صفتی در کنار مشکلات ایدئولوژیکی کنونی این حزب، روزبهروز به ریزش بیشتر آرای وارثان حزب آتاترک و قدرت گرفتن بیشتر حزب عدالت و توسعه میانجامد.
۴) دولت داود اوغلو، میتواند با تدریس زبان عثمانی و دروس دینی، اصل تدریس زبان کُردی در مدارس را نیز بهعنوان بخشی از یک جنبش فرهنگی اصیل در اذهان مردم جا بیندازد و وانمود کند که تدریس زبان کُردی، گونهای از سازش با کردهای مخالف و امتیاز دادن به پکک در جریان مذاکرات صلح نیست.