جناح نئولیبرال در ایران نمایندگان متعددی دارد. همچنان که ایدئولوگ های مختلفی دارد. مثل همین آقای سریع القلم که یکی از ایدئولوگ هایش است که الان محوریت پیدا کرده. مثلا نصر یکی از ایدئولوگ هایش است . کاتوزیان همینطور. حسین بشیریه همینطور. داریوش آشوری ، شایگان . این ها همه نمایندگان نئولیبرال هستند ولی با گرایش ها و تمایلات مختلف. جناح نئولیبرال یک نقطه قوت استراتژیک دارد و آن این هست که سیستم های فرهنگی و اقتصاد دستشان است.
نیست مطلقا آزاد باشد که هر کاری دلش میخواهد انجام دهد . چون ممکن است به خودش آسیب بزند. این بحث حتی در بین برخی فیلسوفان غربی هم بطور جدی مطرح است . که
علی رغم تمام انتقاداتی که می توان به احمدی نژاد وارد کرد اما فضاها و مجراهایی را باز کرد و تحولاتی را ایجاد کرد که توازن قوا را درکل به ضرر این ها تغییر داد. شاید خودش هم این را نمیخواست یا حداقل نمی دانست حتی ، ولی شد. علت اصلی نفرتی هم که این ها از او دارندهمین است، که یک نفرت بی پایان است ، این را از روزنامه هایشان می بینید . این نفرت هم ریشه اش عمیق است.
حاکمیتی باید در گلوگاه های اقتصادی کشور قرار بگیرد دلیلش همین است . چون سرمایه بزرگ خطرناک است. سرمایه کوچک خطرناک نیست. قدرتی ندارد. سرمایه کوچک ، کار و کسب روزانه مردم است . سرمایه بزرگ این گلوگاه استراتژیکش باید کنترل شود و در واقع باید برنامه ریزی و گلوگاه های تنفسی اش دست نظام باشد و در غیر اینصورت نظام را به هم می ریزد. این ها آلنده را در شیلی چگونه سرنگون کردند؟ فرقش فقط این بود که در اینجا اینها سیستم اقتصادی حاکمیتی نداشتند. وگرنه کودتایشان در سال ۸۸ پیروز می شد.
علی رغم این که در دوسال آخر آقای احمدی نژاد خیلی سعی کرد تملق بدنه این ها را بگوید ، نه شخص البته. مثلا حرکت هایی که سعی کرد خانه سینما را باز کند، یا شعار های لیبرالی بدهد. آقای مشایی آمد یک کارهای الکی کرد و کوروش بازی در آورد . چه اعتقادش ناسیونالیسم بود چه نبود. علی رغم این حرف ها هیچ وقت این ها آن لایه فوقانی طبقه متوسط مدرن و نمایندگان سرمایه داری سکولار ایران، که روزنامه ها بازتاب دهنده اش هستند و این گرندفادر و جماعتشان هیچ وقت از این نفرت دست نکشیدند. چون این حرکت ها خود به خود یک مقداری توازن قوا را عوض کرد. آن توازن قوای تغییر پیدا کرده که خودش را در آرای کم این دولت در انتخابات نشان داد.
مبارزه با ظلم افراط است؟ عدالتطلبی افراط است؟ مبارزه با صهیونیسم افراط است؟ آیا نپذیرفتن مشروعیت رژیم صهیونیستی افراط است؟ حمایت از حزب الله افراط است؟ مبارزه با آمریکا و افشا کردن آمریکا افراط است؟ اینها را به ما بگویند. این کارها بازی کردن با افکار عموم است. فریب دادن آدم ها پشت شعارهای توخالی است.
شما چالش کنید و ببینید. بگویید در این مقطع ۶۰ تا ۶۸ کجای کار ما غیر آرمانی و افراطی بود؟ آنها مصداقش را تعیین کنند. بگویید ما کجا افراط کردیم تا ما بفهمیم تو چه می گویی. اگر دقت کنید ، همه حرف ها آخر سر به این می رسد که اصلا انقلاب افراطی گری بود ، مبارزه با ظلم افراطی بود . تهش این در می آید که همه شعارهای امام از نظر این ها می شود مصادیق افراط. این ها جرأت ندارند حرف هایشان را صریح بزنند. یک ذره به اینها زمینه دهید می آیند و اینها را می گویند . "گرند فادر" گفت دیگر، که ما با اسرائیل چه کار داریم که بخواهیم با او بجنگیم ، آخرش می گویند ما با آمریکا چه کار داریم. بگذارید صلح کنیم ، کنار بیاییم. مگر کسی قرار شده مستقیما برود با اینها جنگ کند ؟.
نهایی اش. این تصور ماست ، نمی توانیم قطعی بگوییم. پس ما باید به سمت یک مدینه ولایی دوران گذار برویم. این مدینه ولایی دوران گذار یک سلسله مشخصاتی دارد. الان من خیلی اجمالا درباره اش صحبت می کنم ، چون قبلا در یک مقاله ای راجع به آن صحبت کرده ام.