آیا وجهه ناشی از نوه بنیانگذار انقلاب بودن به همراه نهایتا عضویت در مجلس خبرگان با وجهه انباشته هاشمی قابل مقایسه است؟
به گزارش جهان به نقل از پارس، بررسی رفتار سیاسی آقای هاشمی در طول زندگی سیاسی اش بیانگر یک الگوی رفتاری ثابت است. با نگاهی به گذشته سیاسی وی به خصوص بعد از ریاست جمهوری می توان برخی از مبانی رفتاری این سیاست مدار کهنه کار را دریافت.
طرد هاشمی توسط حامیان اصلاحات و تخریب وی در انتخابات مجلس ششم، شکست در مقابل احمدی نژاد جوان، سرخوردگی بعد از همراهی با فتنه ۸۸ و رد صلاحیت در انتخابات اخیر، تجربه هایی تلخ در طول حیات دو دولت سابق برای وی رقم زده است و امروز بعد از گذشت ۱۷ سال، او شاهد یک پیروزی بزرگ در دنیای سیاست برای خود است. هاشمی رفسنجانی هم اکنون پدر معنوی دولت يازدهم جمهوری اسلامی تلقی می گردد. تحمل ۱۶ سال «شکست» و «طردشدگی» تا رسیدن به یک پیروزی، کار آسانی نیست و هر سیاستمداری زیربار آن نمی رود.
تاریخ نشان می دهد هاشمی در طول دوران دوری از قدرت سعی داشته است خود را به عنوان رهبر جریان رقیب حفظ کند و حیات سیاسی خود را استمرار بخشد. در انتخابات مجلس ششم وی سر لیست اصولگرایان بود و در انتخابات ۸۸ حامی چهره اصلی اصلاح طلبان.
به دور از چرایی این رفتار سینوسی و اصول «باصطلاح اعتدالی» هاشمی باید گفت هر فردی نمی تواند با این گستره تغییر، همچنان تاثیرگذار بماند و بدون نوعی «لوث شدگی» سیاسی پیش رود. ولی هاشمی چگونه این کار را کرده است؟
آقای هاشمی علاوه بر شهرت سیاسی منحصر به فرد، در دسترس داشتن منابع مالی گسترده همچون دانشگاه آزاد و منابع انسانی گوناگون، جرات هزینه کردن خود در عرصه های مختلف را نیز دارد. حضور در انتخابات مجلس ششم و تخریب بی سابقه توسط اصلاح طلبان، هزینه شدن شخصیت در فتنه ۸۸ به دلیل حمایت از سران فتنه و همچنین پذیرش احتمال رد صلاحیت در انتخابات ریاست جمهوری اخیر، هزینه هایی است که کمتر کسی می تواند آن را تحمل کند و از فشار آن، فراری نشود و یا کنج عزلت را انتخاب نکند و نتیجه این هزینه ها نوعی مدیون سازی سیاسی است که نمود بارز آن در انتخابات اخیر ریاست جمهوری شاهد آن بودیم. به تعبیری هاشمی با خرج وجهه خود، خود را تنها پل اصلاح طلبان برای ادامه حیات سیاسی قرار داد.
فرق هاشمی با افرادی چون خاتمی در «جرات خرج شدگی» سیاسی است. یقینا هاشمی در انتخابات مجلش ششم، «اصولگرایان» و در انتخابات ریاست جمهوری ۹۲ «اصلاح طلبان» را برای مدتی زیر بیرق خود در آورد.
البته به نظر می رسد چه خود هاشمی و چه اطرافیان وی برای دوران بعد او به دنبال گزینه ای مناسب خواهند بود. شخصی که نه به اندازه خاتمی در فضای سیاسی اشتباه کرده باشد و نه آنقدر به حکومت نزدیک باشد که اعتماد مخالفان داخلی را نتواند بدست آورد. با توجه به رصد رفتار رسانه ها در چند سال اخیر و به خصوص بعد از دولت یازدهم شاهد پررنگ شدن حضور «سید حسن مصطفوي خمینی» در محافل سیاسی و انتشار اخبار وی البته با رنگ و بوی همراهی با آقای هاشمی هستیم. پررنگ شدن وجهه سیاسی «سید حسن خمینی» شاید همان چاره جویی برای جایگزین آقای هاشمی در بافت سیاسی جامعه ایران باشد که در حال برنامه ریزی و اجرا شدن است.
شاید بتوان امکانات مالی در دسترس آقای هاشمی را به سوی سید حسن خمینی سوق داد ولی سئوال اینجاست که آیا مدیران و نیروی انسانی دوستدار هاشمی، رهبری فردی «بی تجربه» در فضای مدیریت کلان و «بی سابقه» در فضای سیاسی را می پذیرند؟ و آیا اصولا وجهه ناشی از «نوه بنیانگذار انقلاب اسلامی» بودن به همراه نهایتا عضویت در مجلس خبرگان رهبری با وجهه انباشته هاشمی قابل مقایسه است؟ و آیا سید حسن خمین جرات و صبر توامان هاشمی در دنیای سیاست را می تواند به اجرا بگذارد و یا آینده ای چون مجلس اعلای عراق در انتظار سازمان شکل گرفته توسط هاشمی رفسنجانی خواهد بود؟
به هر حال به نظر می رسد مجموعه پیدا و پنهان جریان هاشمی به شدت متکی به شخص وی است و با فقدان وی، چند پارگی و اختلاف حداقلی ترین دستاورد نبود هاشمی تلقی می گردد و حداقل تا امروز فردی در تراز وی برای سیاست ورزی جایگزین، یافت نمی شود.
مردم ایران نه این را می خواهند نه آن را . نه اصولگرایان که کشور را به نابودی کشانده اند ونه کسانی که قتلهای زنحیره ای را به راه انداختند هر دو گروه رفتنی اند
همانطور که چهار پنج کشور خود را جامعه جهانی میدانند شما هم خود را همه مردم میدانید و البته این از نبوغ شماست وگرنه کم سواد ترین مردم هم به این نظریه شما خواهند خندید.
دوستان جرات ورود به حوزه ولایت را ندارند البته اگر بتوانند ازان عبورکنند فکرنکنم لحظه ای درنگ کنند چه کسی است که نفهمدانتخابات بهانه فتنه 88 بود بلکه دراصل صف ارایی مقابل ولایت بود اما در نهایت متاسفم از چنین تحول شگرفی برای داشتن قدرت وثروت
دوست دارم نوه روح الله قطره ای از دانش پدربزرگ عزیزش را برای شما اون اساتیدتون رو کنه تا ببینید که امام عزیز چه به یادگار گذاشته. سلام بر روح الله و اهل بیت ساداتش.
برای تبدیل شدن به یک رجل سیاسی صرفا نوه امام بودن کافی نیست
می توان درسخنرانی ها و یا همایش ها و... حرف های زیبا و مردم پسندزد اما سیاست راه و و روش خاص خود را دارد
سیاست و کشورداری فرازونشیب هایی دارد که سالیان سال بایستی پیموده شود ضمن اینکه دارا بودن پایگاه درمیان علمای دین و مردم هم ازشرایط لازم است
هاشمی با تمام دوراندیشی و تجربه ای که داشت پایگاه خود را در میان اصولگرایان ازدست داد و خودش هم بهتر می داند که حمایت جناح اصلاحات ازوی عمدتا بدلیل نگاه ابزاری آنان است و گرنه آنان هم اگرر همچون دهه 70 به قدرت برسند هاشمی را برنمی تابند مگراینکه کاملا تسلیم آنان باشد!
این چرخشهای سیاسی و سیبل اتهامات و تخریبها بودن و بعد تبدیل شدن به اسطوره اصلاح طلبی نمایانگر عدم ثبات و همراهی طرفداران است و بدون عقبه فکری است. بنابراین افتخاری نصیب هاشمی نیست آرمانها و خطوط ثابت بوده و خط مشی افراد سیاسی تغییر کرده که دشمنان دیروز یاران امروز شده اند. خدا کند که تا ابد سیبل تخریب باشیم اما قدم در راه باطل ننهیم الهم اجعل عواقب امورنا خیرا
تمامی مشکلات ناشی از تورم و نارسائی اقتصاد ی و امور خارجی از سیاست های ضعیف ایشون در زمان قدرت بوده است مالکیت خصوصی و افزایش فاصله طبقاتی و بدست اوردن سرمایه کلان توسط خود و خانواده از کارهای دیگر ایشون بوده وفردی هست شدیدا قدرت طلب که با تحقیر و سایر موارد از میدان بیرون نمی ره
اشتباه شما و اين تحليل اين است كه به دلخواه خودتان قضاوت مي كنيد و افكار عمومي برايتان ارزشي ندارد هاشمي از اين جهت مهم مي شود كه خود را در مسير تفكر حاكم بر نسل امروزي قرار مي دهد شما خواسته يا ناخواسته هاشمي را مهم مي كنيد ولي اشتباه مي كنيد هاشمي مهم نيست تحول خواهي در نسل امروز است كه حرف اول را مي زند اشتباه كيهان هم در اين است كه در طول 8 سال قبل مي گفت اصلاح طلبي مرد در حاليكه برعكس اين اتفاقات افتاد من اگر قدرت داشتم شريعتمداري را به دليل اشتباه در محاسبات تنبيه مي كردم خاتمي در دوم خرداد تشخيص داد كه جريان فكري جامعه به سمت ديگري است و خود را در مسير آن جريان قرار داد فلذا اين خاتمي نيست كه جريان مي سازد خاتمي خود را درجريان رودخانه مي اندازد و شما اشتباها فكر مي كنيد كه دوم خرداد ساخته و پرداخته امثال خاتمي و هاشمي است چه الان قبول كنيد و چه به جبر زمان در سالها بعد بپذيريد آنچه مهم است نحوه فكر كردن مردم است و دربين مردم هم آنچه مهم است تفكر حاكم بر طبقه متوسط است كه شامل فرهنگيان و دانشگاهيان و بازار و...مي باشد قشر محروم كه احمدي نزاد روي آن دست گذاشت دنبال يارانه بود كه نتيجه اش را ديد لذا الان قشر محروم نيز فريب حقه بازي هاي سياسي را نمي خورند جريان تاثير گذار بر پيروزي روحاني جريان هاشمي نيست خاتمي نيست قبول كنيد كه در بستر جامعه تفكري است كه زنده است و مهمتر اينكه مخالف شماست اگر اين جريان فكري را به دور از تعصب تحليل كنيد مي توانيد بهتر تصميم بگيريد و اگر مثل كيهان طوري تحليل كنيد كه مي خواهيد جامه آنطور كه شما مي خواهيد باشد سخت در اشتباه هستيد و اگر مدتي بگذرد اين جريان فكري فرصتي را پيدا كند كه شما ها را تنبيه كند آنوقت فرصتي براي شما ها نخواهد ماند بهتر است از تاريخ و تجارب تاريخي عبرت بگيرد و به افكار اكثريت احترام بگذاريد امام فرمودند كه پدران ما حق نداشتند در مورد آينده ما تصميم بگبرند
اين فرمايش امام يك جبر تاريخي است و اگر الان هم به خواست و ارداه مردم و نسل جديد بها ندهيد با بحران مواجه مي شويم فقط يك راه وجود دارد كه افكار عمومي را پلسخ دهيد اگر توانستيد موفق مي شويد و الا نه
پاسخگويي به نسل امروز تحميل نظرات نيست از قران لباس هم بپوشيد اگر آنها راضي نشوند كاري نمي توان انجام داد بايد به قول امير مومنان ع فرزند زمانه خويش باشيم زمانه را بشناسيم نمي شود با افكار و منش هاي سابق نسل امروز را راضي نمود
بايد حق حاكميت مردم و اكثريت را احترام بگذاريد علي ع سالها سكوت كرد چون مردم نمي خواستند و وقتي مردم آگاه شدند دولت تشكيل داد خلاصه بايد بين شما و مردم مفاهمه صورت گيرد نمي توانيد يك طرفه اعتقادات يا نظرات و...را به مردم و نسل امروز تحميل كنيد
و اشتباه شما این است که نمیدانید کسانی که تحت تاثیر ماهواره و برنامه های ایلومناتی و طبقه ممتاز هستند رو به سختی میشه تغییر داد. متاسفانه اشتباه یا تعمد دولتها عدم مبارزه با ماهواره بوده و آثارش رو هم خواهیم دید که تغییر فرهنگ و نگرش جامعه است