شنبه ۸ ارديبهشت ۱۴۰۳ - 27 Apr 2024
 
۰

یادداشت رسایی در مورد ابوالفضل فاتح

شنبه ۱۲ دی ۱۳۸۸ ساعت ۲۰:۵۲
کد مطلب: 86812
به گزارش ايرنا، در اين يادداشت آمده است: روز گذشته آقاي مير حسين موسوي با صدور بيانيه شماره 17 خود، عملا نه تنها مسئوليت حرمت شکني‌هاي روز عاشورا را قبول کرد،بلکه پذيرفت که حرکت هاي غيرقانوني قبل از آن نيز با فرمان او در اطلاعيه هايش بوده است.

اين يادداشت نه درباره موسوي – که اين منافق تکليفش پس از اتفاقات روز عاشورا مشخص است – بلکه در باره يکي از ياران و مسئولان اصلي ستادش است که از قضا سال ها يکي مثل من با او رفاقت داشت و اين رفاقت سبب مي شد تا در مواقعي در برابر انتقادات دوستان با استناد به آشنايي نسبت به مواضع و اعتقادات وي نسبت به اصل ولايت فقيه از او دفاع کنم و امروز نيز به همان دليل ، لازم مي دانم سکوت نکنم و کفاره دفاع ديروزم را بپردازم و اين چند سطر را بنويسم تا شايد ....

من پيش از اين يک بار وقتي اين دوست قديمي، نظام اسلامي و دوست صميمي اش را به تقلب در انتخابات متهم کرد طي يادداشتي در همين سايت (3/88/31) تاسفم از وابستگي حزبي و جناحي بدون مبناي مثل اين دوست به برخي شخصيت هاي سياسي را اعلام کردم و در فراز پاياني آن يادداشت تصريح کردم : "به دليل حضور در متن مردم و اعتماد به صلابت جمهوري اسلامي ، پيش بيني مي کنم که اين تحرکات تخريب گرايانه که هر روز با پيام کانديداي باخته تلاش مي شود تا همچون کف روي آب زنده نگه داشته شود ، با يک اشاره رهبري و حضور مردمي همچون 23 تير ماه ده سال قبل شسته خواهد شد حتي اگر شخصيت هايي مانند مير حسين موسوي و يا بزرگتر از آن پشت پرده آن باشند، فقط خدا کند که دوستداران انقلاب و دوستان قديمي مثل فاتح زودتر بفهمند و صف خودشان را از آنها جدا کنند که به تعبير امام راحل ما بر سر مصالح نظام اسلامي با هيچ کس عقد اخوت نبسته ايم."

آقاي ابوالفضل فاتح را از زمان جنگ مي شناسم . او دانشجويي جوان و من هم مثل او طلبه اي جوان در يکي از قرارگاه هاي جنگ در منطقه فاو بودم . فاتح در رسته پزشکي و بهداشتي قرارگاه مشغول به خدمت بود و من در رسته اطلاعات عمليات . عشق و علاقه به امام و انقلاب و بغض و کينه نسبت به دشمنان امام و انقلاب ، هر دوي ما را به هم علاقمند کرد تا اين که جنگ پايان يافت و هر يک از ما مجددا به تحصيل بازگشتيم .

اشتغالات تحصيل ارتباطات ما را از يکديگر کاملا قطع کرد تا دوم خرداد پديد آمد و حوادثي مانند کوي دانشگاه ، انتخابات مجلس ششم ، ترور سعيد حجاريان رقم خورد. حوادث سياسي اي از اين دست پس از حدود ده سال ، مجددا در سال 79 ديداري بين دو دوست قديمي در خبرگزاري ايسنا و در دفتر مدير عامل آن رقم زد ، با اين تفاوت که فاتح به عنوان يک فعال سياسي شناخته شده در راس يک بنگاه اطلاع رساني کشور ، در همان جلسه اول وقتي در برابر انتقادات و دل نگراني هايم در خصوص جهت گيري ها و مواضع انحرافي خاتمي و اصلاح طلبان قرار گرفت، با يادآوري انحرافات دولت هاشمي و مواضع انتقاديش در انجمن اسلامي دانشگاه و بيانيه هايي که در تحکيم نوشته بود، دوست قديمي اش را به دليل سکوت در دوره سازندگي به باد انتقاد گرفت و شُست و کنار گذاشت . آن روز فاتح با صراحت به من گفت تو که امروز منتقد شده اي، چرا زمان هاشمي رفسنجاني و در برابر انحرافات ريشه اي دولت سازندگي سکوت کردي ؟!

من البته پس از سخنراني گلايه آميز وي به او يادآور شدم که دولت اصلاحات از شکم دولت سازندگي خارج شده و شدت انحراف در دوره سازندگي با شدت انحراف در دوره اصلاح طلبان قابل مقايسه نيست، به اضافه اين که طلبه جواني مثل من در گوشه حوزه علميه ، چه مي توانست بکند الا اين که به اندازه فهم خودش اين انحرافات را ببيند و تنها در جمع هاي دوستانه به نقد آن بپردازد.
اين جلسه البته با اصرار من در ادامه به همان ارتباط دوستانه گذشته تبديل شد و همچنان عشق و علاقه به امام و انقلاب سبب شد تا پس از سال ها علي رغم اختلاف سليقه هاي سياسي خيلي بارز و روشن، اين دوستي ادامه پيدا کند. بحث هاي داغ سياسي بين ما در خصوص موضوعات مختلف سال هاي پرتنش دوم خرداد در مواقعي به تلفن هاي يکي دو ساعته مي کشيد و از حق نگذرم اين مباحث دو طرفه براي هر دوي ما مفيد بود و سازنده .

اختلافات سليقه اي ما در حوزه رفتارهاي جريانات سياسي البته در مواقع مختلف با اعلام مواضع صريح رهبري معظم انقلاب به پايان مي رسيد هر چند در بيشتر اوقات اين آقاي فاتح بود که علي رغم ميل باطني و نظر شخصي اش با پذيرش ديدگاه رهبري خود را قانع نشان مي داد و همين ويژگي براي يکي مثل من کافي بود تا علي رغم تفاوت نگاه سياسي با او – که گاهي به 180 درجه مي رسيد – به اين دوستي ادامه دهد و حتي در برابر برخي انتقادات به حق ديگران در محافل خصوصي از دوستش دفاع کند.

اين کُرکُري خواندن هاي سياسي بين ما ادامه داشت تا اين که انتخابات نهم رياست جمهوري رقم خورد و علي رغم تلاش هاي پيدا و پنهان فعالاني مثل ابوالفضل فاتح ، آقاي موسوي احساس خطر نکرد و زندگي همراه با بانوي هنرمند خود و آفتاب گرفتن در کنار امواج ساخته شده از قلم نقاشي و معماري در فرهنگستان هنر را بر دست و پنجه نرم کردن با امواج سخت ميدان کار و سياست ترجيح داد. هر چند پس از مرحله اول انتخابات دور نهم ، در کمال ناباوري و بُهت دوستان نزديکش مثل فاتح ، به حمايت از آقاي هاشمي رفسنجاني کمر همت بست و براي بازگشت مردم به سياست هاي دوره سازندگي بيانيه داد ! اين بيانيه آن روز هر چند مانند آب يخي بر آتش هاشمي ستيزي ابوالفضل فاتح بود که به همين دليل سال ها قبل دوستانش را به باد انتقاد گرفته بود، اما از ميزان ارادتش به ميرحسين موسوي کم نکرد و شد حکايت همان روايت حب الشي يعمي و يصم !

با پايان عمر دولت اصلاحات ، فاتح هم به انگليس رفت و در طول فعاليت خستگي ناپذير دولت نهم در شهر و روستاهاي ايران ، او در شهرهاي انگليس مشغول به تحصيل شد و تنها از طريق دوستان حزبي و سياسي اش در جريان اخبار و اطلاعات قرار گرفت و مواضع حمايت آميز صريح ، شفاف و مکرر رهبر معظم انقلاب از عملکرد دولت نهم که فقط يکي از آنها درباره دولت اصلاحات کافي بود تا ابوالفضل فاتح همچون پتکي آن را بر سر دوستانش فرود آورد، هرگز سبب نشد تا اين شيفته ژنرال هاي جريان چپ و اصلاح طلب در برابر انحرافات ايجاد شده در آن کمي تامل کند .

کُرکُري خواندن ها بين ما به شکل دوستانه ادامه داشت حتي وقتي چهار سال از عمر دولت نهم گذشت و رقابت هاي انتخابات دهم آغاز شد ، حدود شش ماه قبل از انتخابات، فاتح از انگليس به تهران آمد و من يقين کردم که موسوي اين بار به ميدان خواهد آمد تا هاشمي هم به رسم ادب ، حمايت چهار سال قبل موسوي را جبران کند . هاشمي تمام قد به حمايت از موسوي پرداخت و فاتح که يک روز به دليل تقابل تفکر مديريتي هاشمي با مديريت انقلابي موسوي به تب هاشمي ستيزي مبتلا شده بود، دست در دست جريان ليبرال و سرمايه داري براي موسوي ستاد بزد .

تبليغات انتخاباتي به اوج رسيد و مناظره ها عيار هر يک از کانديداها را نشان داد و بين ما هم چنان کُرکُري خواندن ها به شوخي و جدي ادامه داشت تا اين که چند روز قبل از انتخابات طي تماسي تلفني برخي از حوادث بعد از انتخابات – اغتشاشات ، درگيري ، ادعاي تقلب و ... - را به فاتح گوشزد کردم و تاکيد کردم که خودش را از اين فتنه دور کند. فاتح هر چند اين اتفاقات را رد مي کرد ولي به صحت اخباري که من از اردوگاه مقابل مي دادم ، اعتقاد داشت ، با اين وجود در اين مورد هرگونه اتفاقي را از طرف خودش و موسوي رد مي کرد تا اين که خورشيد صبح روز 22 خرداد طلوع کرد .

تا اينجاي قصه علي رغم اختلافات شديد سياسي به دليل پايبندي آقاي فاتح به اصل ولايت فقيه – هر چند از نگاه من مبنايي و ريشه اي نبود – مواضع وي قابل تحمل بود اما القاي پيروزي زود هنگام موسوي با مصاحبه فاتح در سايت قلم آن هم در ظهر روز انتخابات و طرح ادعاي تقلب از طرف فاتح در خاطرات روزانه ، نشان داد که دوست ما بيش از يک ارادت قلبي به موسوي و راه او دلبستگي دارد !

تهران به آتش کشيده شد و بيانيه هاي فتنه انگيز موسوي در کنار سکوت همراه با تاييد هاشمي يکي پس از ديگري بيرون آمد ، ساز و دغل جشن و سرور از اردوگاه دشمنان امام و انقلاب هر روز در رسانه هايي که امام همه ما را از تاييد و تعريف و تمجيد آنها باز داشته بود ، 24 ساعته به گوش مي رسيد و در اين بين رهبري معظم انقلاب در خطبه هاي نماز جمعه به صراحت تکليف را مشخص کردند تا جايي که هر عاقل دلبسته اي به خط امام مي توانست تکليفش را تشخيص دهد .

صراحت رهبري در نماز جمعه در خصوص مناقشه انتخابات نتوانست از بغض و کينه موسوي و حامي اصلي اش کم کند اما انتظار بود تا برخي در حلقه اطراف موسوي که ادعاي ولايت مداري داشتند ، پس از اظهار نظر صريح رهبري و تاکيد بر راهکار قانوني و محکوم کردن رفتارهاي غير قانوني ، صف خود را از قانون شکنان جدا کنند . فاتح يکي از اين افراد بود که بر خلاف انتظار بسياري از دوستانش که او را مي شناختند حاضر به تمکين در برابر رهنمودهاي رهبري نشد ! باز هم ساعت ها ما دو دوست قديمي با هم به بحث نشستيم ولي اين بار بر خلاف موارد گذشته، اين نظر ولي فقيه نبود که بين ما حکم مي کرد بلکه اشارات موسوي بود که چشمان فاتح را جهت مي داد.

دوست انگليس نشين ما علي رغم اصرار دوستاني نزديک و صميمي مثل من در ايام بعد از انتخابات در برابر ده ها مورد نظر صريح رهبري ، حاضر نشد موضعي تاييد آميز اتخاذ کند بلکه همواره سکوتش را يک اقدام مثبت مي دانست و هر بار به اين جمله بسنده مي کرد که من نمي توانم جلوتر از مهندس موسوي حرکت کنم ! من نمي توانم مثل شما فکر کنم و چه کنم ، من را اگر روي زمين بگذاريد به سمت چپ قِل مي خورم !

فاتحي که پس ازحوادث تلخ روزهاي انتخابات، تلاش مي کرد تا هر خبري در باره خود را شايعه اي بيش نداند به يکباره پس از وقايع تاسف بار عاشوراي حسيني و کف و سوت هواداران موسوي و سر دادن شعار مرگ بر اصل ولايت فقيه و پس از اين که دشمنان قسم خورده امام و انقلاب بابت رفتارهاي موسوي و حاميانش جشن گرفتند، سکوتش را شکست اما در نه در محکوم کردن اين شعارهاي ساختارشکنانه و حرمت شکني هاي يزيديان که در تعريف و تمجيد از بيانيه منافق صفتانه موسوي و گفت : "بيانيه هفدهم مهندس ميرحسين موسوي اعلام يک “حسن نيت بزرگ و خواسته هاي حداقلي” براي خروج کشور از بحران و يک امتحان خطير براي مسئولان امر است. موسوي به تاسي از امام خود ثابت کرد که دوران مرداني که با خدا معامله مي کنند به پايان نرسيده است. تفاوت مردان بزرگ و پرمايه با مدعيان بي ريشه استيلاطلب همين جا روشن مي شود. اينک موسوي حجت را بر همه تمام کرده است. اگر مسئولان فرصت را از دست دهند، دشواري هاي سهمگين آينده بر عهده آنان خواهد بود و مهر حسرت و تباهي از اين فرصت سوزي تا ابد بر پيشاني شان حک خواهد شد. آيا در ميان مدعيان مصالح کشور گوش شنوايي هست؟"

از نظر فاتح ، موسوي حجت را بر همه (يعني حتي بر رهبري) تمام کرده است ! پر واضح است که مخاطب اين سخنان ابوالفضل فاتح ، رهبري معظم انقلاب است ، بر کسي پوشيده نيست که درگيري امروز موسوي و حاميانش با احمدي نژاد و اين و آن نيست بلکه همانطور که هواداران موسوي در ظهر عاشورا در کنار کف و سوت و شادي خود اعلام کردند و موسوي با بيانيه شماره 17 بر آن مهر تاييد زد ، مشکل اصلي آنها اصل ولايت فقيه است ، يعني مهمترين اصل قانون اساسي از نگاه رهبر کبير انقلاب.

من چند روز بعد از انتخابات به اشتباه در يکي از يادداشت هاي سايتم نوشتم : "مشکل افرادي مثل آقاي فاتح اين است که از يک سو به نظام و انقلاب و ولايت فقيه معتقدند و از سوي ديگر تعصب و علاقه شديد نسبت به يک فرد و يا برداشت سياسي آن چنان شيفتگي در اين دوستان ايجاد کرده که در بزنگاه هايي مانند انتخابات دهم که ساز و کار سي ساله انقلاب يعني برگزاري انتخابات با اجرا و نظارت مردم تحقق مي يابد و نتيجه بر خلاف ميل آنها مي شود ، از آنجا که براي فعاليت سياسي خود مبناي محکمي ندارند، به جاي تشکيک در تصورات سياسي خود به تشکيک در ساز و کار قانوني و راي مردم رو مي آورند و حتي تحليل بالاترين ناظر انقلاب يعني رهبر معظم انقلاب نيز نمي تواند به آنها کمک کند."

امروز اين بخش از يادداشت قبلي ام را اصلاح مي کنم و سخني را که سال هاي گذشته بارها به عنوان يک هشدار دوستانه و با زبان شوخي به ابوالفضل فاتح مي گفتم ، علني و جدي مي گويم که مشکل برخي مثل فاتح اين است که ولي فقيه شان مي شود يکي مثل ميرحسين موسوي و آن ديگري ولي فقيه اش مي شود هاشمي رفسنجاني و ديگري ... و چقدر تفاوت است بين ولي هايي که هر يک از ما در دوره غيبت امام معصوم براي خود انتخاب مي کنيم ، دقيقا مانند صدر اسلام و پس از ارتحال پيامبر اکرم .

آقاي فاتح و دوست قديمي ! براي شما متاسفم ، از اين که در اين سال ها خود را دوستدار و معتقد به اصل ولايت فقيه با تعريف امام جا زديد ولي در لحظه اي که با عمل ، عيار هر کس معلوم مي شد، نه تنها سکوت نکرديد که با تاييد محتواي بيانيه يک منافق ، اعلام مي کنيد که بيانيه شماره 17 موسوي "حجت" را بر همه تمام کرد و گوش شنوايي در ايران نيست.

در حقيقت شما نشان داديد که ولي فقيه ديگري داريد که نظر او "حجت" را بر شما تمام مي کند با اين تفاوت که ولي فقيه شما قبلا عضو گروهک پيمان بوده و امروز نيز گوش شنوايش به حامياني خوش است که با کف و سوت آمريکا ، اسرائيل ، سارکوزي ، مرکل ، صداي آمريکا ، بي بي سي ، صداي منافق ، شبکه هاي سلطنت طلب تا رقاصه ها و مطرب ها و بهايي ها و کمونيست ها و همه اراذل و اوباش دنيا به خيابان مي آيند و دم تکان مي دهند.

دوست ديروز ! اميدوارم اين يادداشت شما را کمي به خود آورد و خدا عاقبت همه را ختم به خير کند .
نام شما

آدرس ايميل شما
برای ارتقای فرهنگ نقد و انتقاد و کمک به پیشرفت فرهنگ و اخلاق جامعه، تلاش کنیم به جای توهین و تمسخر دیگران، نظرات و استدلال هایمان را در رد یا قبول مطالب عنوان کنیم.
نظر شما *