جمعه ۷ ارديبهشت ۱۴۰۳ - 26 Apr 2024
 
۰

بررسي آرا دکتر داوري اردکاني در باب علم ديني

سه شنبه ۱ تير ۱۳۸۹ ساعت ۱۹:۳۷
کد مطلب: 121670
بررسي آرا دکتر داوري اردکاني در باب علم ديني
«وايتسکر» دانشمند و فيلسوف معاصر آلماني معتقد است که شأن علم در زمان ما به جايي رسيده که بخشي از ذهن انسان را که قبلاً در تصرف دين و ايمان بوده، اکنون علم و علم‌پرستي پر کرده است. در نظر وي علم‌ لااقل در اروپا به روشني نقش يک دين را ايفا مي‌کند. همة عناصر ضروري دين يعني ايمان مشترک، طبقه روحاني و قانون نامة رفتارهاي خاص را دارد. با توجه به اين قول بايد گفت که اعتقاد و ايمان انسان به علم باعث شده که علم در سير بسط و تکامل خود در تمام حيطه‌هاي حيات انسان رسوخ کند. به طوري که اکنون انسان برنامه‌ريزي در مسائل بين‌الملل، اقتصاد، ساختار اجتماعي، آموزش، بهداشت، سياست، نظم اجتماعي و حتي روابط فردي و زندگي شخصي را به ماشين سپرده است. به تعبير روشن‌تر قوام و دوام عالم کنوني وابسته به علم و تکنولوژي است. اگر به برنامه‌ريزي تن ندهد دچار آشوب مي‌شود. آيا اين وضعيت را مي‌توان بردگي تکنولوژي ناميد؟ گسترش پژوهشهاي علمي در ژنتيک و بيواتيک و دهها رشتة علمي مي‌تواند از دين مستقل و مستغني باشد زيرا مبادي علم غير از اصول و مبادي دين است و احکام علم و دين کمتر با هم اشتباه مي‌شود. اما مسئله را مي‌توان به صورت ديگري مطرح کرد و در عالم خيال در نظرآورد که اگر بشر دين نداشت، آيا علم به همين صورت که اکنون وجود دارد، پديد مي‌آ‌مد و اصلاً علم ممکن مي‌شد؟ شايد بگويند اين سخن خلاف مشهورات است زيرا رشد و بسط هزاران سالة علم در عوالم ديني قابل قياس با بسط دويست، سيصد سالة علم در عالم متجدد غيرديني نيست. درست است که عالم جديد، غيرديني است، اما اولاً فطرت بشر ديني است و قبل از آنکه به علم مرکب و اعتقاد ديني برسد علم بسيطي داشته است که مقدمه و شرط علوم و اعتقادات و بي‌ا عتقادي‌هاي بعدي شده است. ثانياً عالم غيرديني جديد مسبوق به عوالم ديني است. اين عالم به انحاي مختلف وابسته و موقوف به دين و اعتقادات ديني بوده است. علم جديد نيز ريشه در مابعدالطبيعه و انديشه ديني دارد. اگر دين نبود ما با حقيقت آشنا نبوديم. تعلقي که علم به حقيقت دارد از سنخ تعلق ديني است. اصلاً علم، توجه به حقيقت را از دين بازگرفته و به آن صورت ديگر داده است. پس هرچند‌که علم در صورت انتزاعي آن مستغني و مستقل از دين است، وقتي شرايط امکان آن درنظر مي‌آ‌يد پيوستگي‌اش با دين آشکار مي‌شود. (درباره علم، صفحه 60-259)
گرچه ميان علم و دين نسبت و رابطه‌اي هست اما آن دو را از حيث ماهيت نمي‌توان يکي دانست. علم حوزة خاص دارد و دين نه با يک ساحت وجود بشر بلکه با تمام شئون وجود او سروکار دارد. با اين حال در مقام تعريف و وصف معمولاً تعارضي بين علم و دين پيش نمي‌آيد. علم در هيچ‌جا به حکم و نتيجه‌اي نمي‌رسد که با اصول و مبادي و ارکان دين منافات داشته باشد. اما هروقت و هرجا که احکام دين را با موازين علمي بسنجند و مخصوصاً زبان اشارت آن را با زبان کمي و تکنيکي علوم يکي بينگارند زمينة تعارض پديد مي‌آيد. اما اگر مرزها مشخص باشد، اعتقاد به اصول و احکام ديني هرگز و در هيچ‌جا مانع پژوهش علمي نمي‌شود (درباره علم صفحه 7-256). (در حوزه‌هاي فلسفه تحصلي (پوزيتويسم) که احکام علمي را به امکان رسيدگي و تحقيق و رد و اثبات يا به‌طور کلي آزمون‌پذيري موقوف مي‌سازند وضعيت اصلي احکام علمي را قابليت اثبات و تأييد يا رسيدگي و رد و ابطال مي‌دانند، گاهي علوم دانسته يا ندانسته يا خواسته و ناخواسته در برابر دين قرار مي‌گيرد. بخصوص وقتي معني داشتن تابع آزمون‌پذيري باشد (نظر حلقة وين) احکام ديني را نمي‌توان مثل فرضيات و تئوريهاي کوچک علمي به محک آزمايش و رسيدگي زد)
يکي از قضاياي مهم براي برقراري رابطه بين علم و دين اين مي‌باشد که ما در اين حوزه عملکرد مطلوب و کاملي نداشته‌ايم. براي مثال در حوزه اقتصاد ما فقه اسلامي را داريم که در تمام مسائل اقتصادي نظر دارد و به تبيين اقتصاد اسلامي مي‌پردازد. اما اين در حالي است که وقتي يک نفر مسئول اقتصادي مي‌شود از نظرات اسلامي در باب اقتصاد استفاده نمي‌کند. وقتي صحبت از توسعه مي‌شود جرأت مخالفت با توسعه و يا پرداختن به ماهيت آن را ندارد بنابراين ما با محروم کردن علم‌مان از داشته‌هاي ديني در برقراري پيوند بين علم و دين ناکام مي‌مانيم. اين در حالي است که علمي که ما قصد استفاده آن را دارمي متعلق به عالم خاصي است که تحت يک سري شرايط خاص بوجود آمده و آن شرايط نظير اومانيسم و سکولاريسم و... مقوم آن شده است. وقتي ما قصد استفاده از آن علم را داريم قادر به جداسازي آن علم از شرايط شکل‌گيري و مقوم آن نيستيم لذا اين دو به اتفاق هم وارد عالم ما مي‌شوند. اين در حالي است که علم اسلامي هم در شرايط خاص خود شکل گرفت و اين شرايط اين بود که نکند معلومات و نتايج علمي خلالي به دين وارد کند و علم کاملاً مطابق با دين بايد باشد. لذا همين قضيه از انحراف علم به خارج از دين جلوگيري مي‌کرد. (دربارة علم صفحه 63-57)
از تعبير علم ديني لااقل دو معني فهميده مي‌شود. يکي علمي که به مسائل و مباحث ديني مربوط است و ديگر علمي که گرچه تعلق ضروري به دين ندارد و در ظاهر از دين مستقل است، چون به عالم ديني تعلق دارد، صبغه و صفت ديني پيدا کرده است. اگر قضيه را به صورت انتزاعي درنظر آوريم به اين نتيجه مي‌رسيم که منطق و رياضي و فيزيک و جامعه‌شناسي به صفت ديني متصف نمي‌شود و لزومي ندارد که اين علوم ديني شود و حتماً کساني ممکن است بگويند که سخن گفتن از فيزيک و هندسة اسلامي بي‌معني است. اين سخنان از يک جهت بسيار موجه است اما نکته‌اي که کمتر به آن اعتنا مي‌شود اين است که علوم در هر عالمي که باشد نه فقط رنگ و بوي آن عالم را دارد بلکه حول محور آن عالم مي‌گردد و به مصالح آن عالم خدمت مي‌کند. در عالم غيرديني، علم هم غيرديني است، علم را با دستکاري نمي‌توان ديني کرد. علم در عالم جديد اگرچه منشأ ديني و فلسفي دارد يک امر غيرديني است، ولي در شرايط ممکن است از عالم غيرديني جدا شود و جزئي‌ از عالم ديني باشد. در اين صورت البته ديگر آن علمي نيست که محور و دايرمدار همة امور باشد.

دانشگاه اسلامي
آنچه که امروزه از آن به عنوان دانشگاه ياد مي‌شود تنها محدود به فضايي که در آن کلاسهاي درس دائر است و دانشجويان به تحقيق مي‌پردازند و.. نيست. دانشگاه به عنوان يک نهاد با حوزه‌هاي علميه و نظاميه و مدارس قديم و حتي اکسفورد و سوربن چند قرن پيش متفاوت است. دانشگاه مظهر شئون جامعه و راهبر جامعه است. لفظ universe که براي آن بکار رفته درواقع به معناي متحدکننده تمامي شئون مي‌باشد. در دانشگاه به مفهوم جديد همه علوم در يک مرکز واحد با هماهنگي تدريس مي‌شود براي اينکه، به عالم نظم بدهد و صورت ببخشد نه براي اينکه عالم و خواص را تربيت کند. دانشگاه اگرچه خواص را تربيت مي‌کند ولي براي پرورش خواص بوجود نيامده است. دانشگاه صورت علمي جامعه است. دانشگاه جهت علمي کردن نظام و عالم و نظام زندگي اعم از نظام سياسي، اقتصادي، اجتماعي، روابط، معاملات و... است. دانشگاه معلول تغييرنگاه به عالم و علم است. شأن علم در دانشگاه نسبت به گذشته شأن متفاوتي است.
لفظ دانشگاه اسلامي در نگاه اول به نظر مي‌رسد که داراي پارادوکس باشد. دانشگاه اگرچه به شکل ماهوي ضددين نيست، اما ذاتاً غيرديني و مستقل از دين است. دانشگاه تأسيس شده است براي کارهاي دنيا و همه علوم در آن تدريس مي‌شود. دانشگاه وقتي تأسيس شد براي ضديت با دين نبوده اما بايد توجه داشته باشيم که دانشگاه يک مفهوم سکولار است. دانشگاه جايي است که در آن علم با روش تدريس مي‌شود و نتيجه‌اش هرچه باشد برايش قيد نمي‌گذارند (يعني در آن هرچند با اعتقادات ممکن است منافات نداشته باشد، ولي در نهايت درحين تحقيق و پژوهش اعتقادات را بايد به کناري بگذاريم) اما آيا نمي‌توان از علم آموزي ديني صحبت کرد؟ آيا مانعي دارد که در دانشگاه ما علم را طوري ببينيم که در خدمت شرافت انسان باشد؟ علمي که علاوه بر اينکه براي زندگي مردم مؤثر است و به آن سامان مي‌دهد براي ايشان کرامت نيز بياورد. مي‌گويند که دين براي علم محدوديت مي‌آورد. مگر اين ما نبوديم که در دورة زکرياي رازي، ابن‌سينا و... علم را از چيني‌ها و هندي‌ها گرفتيم و آن را بسط داديم. مگر فلسفه يوناني و علم يوناني را فرانگرفتيم و آن را تفسير و بسط داديم. همه اينها با تابش نور اسلام بود اسلام مي‌تواند اين کار را بکند.
نگاهي که در دانشگاه جديد جهان است اين است که جهان مال ماست و ما در آن تصرف مي‌کنيم و به عنوان منبع انرژي و نيرو به آن نگاه مي‌کنيم. گرچه اين نگاه ضدديني است اما غيرديني است. نگاه ديني با تدبر همراه است. در نگه ديني اين طبيعت آينه است، مجراي جلوه الهي است. انسان شيء نيست، نيرو نيست، موجود الهي است، مظهر تام و تمام اسماء و صفت الهي است. رابطه با انسان نبايد رابطه استخدام باشد بلکه رابطه رابطة تفاهم و دوستي و تعاون و همکاري است.
ما مي‌خواهيم دانشگاهي داشته باشيم که هيچ‌ کار خلاف دين در آن صورت نگيرد اما اين به آن معني نسيت که ما سخن فيلسوف و کسي که اعتقادات غير از ما را دارد نقل نکنيم. اگر ما اين‌کار را نکنيم در برابر جوانانمان مسئول هستيم. وقتي جوان ما نتواند بداند که بودايي و ماترياليست چه مي‌گويد و اگر ما خبر نداشته باشيم از وضع عالم آنوقت معنويت جوانانمان برباد مي‌رود و با اولين حمله شکست مي‌خورند.
دانشگاهي که نسبت به دين مستقل باشد و به عبارت ديگر غيرديني باشد داراي ويژگيهاي زير مي‌باشد:
1ـ نگاه ايژکتيو به موجودات که در اين نگاه علم همه‌چيز را متعلق به پژوهش خود مي‌داد و آن را احاطه مي‌کند و تا حدي که مي‌تواند از آن اطلاعات به‌دست مي‌آورد.
2ـ اگر به علم حاضر در دانشگاه غيرديني روش ديني يا تکليف ديني بدهيم، با اين استدلال که علم روش جداگانه‌ خود را دارد، از پذيرش آن امتناع مي‌کند.
3ـ فردي که در دانشگاه غيرديني تحصيل مي‌کند به ويژه در علوم انساني ـ حتي اگر متدين باشدـ‌ قادر به برقراري ارتباط بين احکام و قضايايي که تحصيل کرده است، و دين نمي‌باشد.
اين در حالي است که در دانشگاه اسلامي موجودات عالم وجه پروردگار و مخلوق هستند و همچنين روش ديني در علوم قابل به‌کاربسته شدن بايد باشد به علاوه فردي که در يک دانشگاه اسلامي تحصيل مي‌کند مي‌بايست قادر به برقراري رابطه ميان تئوري‌ها و احکامي که تحصيل مي‌کند با دين باشد و نسبت علوم را بتواند مشخص کند.
براي اسلامي کردن دانشگاه مي‌بايست نگاهي به جوهر دانشگاه داشته باشيم و يک نگاهي هم به علم بيندازيم. محققاً ما فيزيک اسلامي نداريم، کسي هم توقع ندارد که فيزيک، اسلامي باشد. هندسة اسلامي هم نداريم و... اما نبايد زود از اين قضيه گذشت اگر مي‌خواهيم دانشگاه را اسلامي کنيم بايد مشخص کنيم که مي‌خواهيم چه چيزي ديني باشد. آيا علم، ديني باشد؟ آيا رفتار ديني باشد؟ آيا اساتيد و دانشجويان‌مان مي‌بايست عضو نهادهاي ديني باشد؟ و... اگر ما مي‌خواهيم کساني که در دانشگاه هستند مهذب باشند، يک قضيه است و اگر مي‌گوييم دانشگاه يک طبيعتي دارد و مي‌خواهيم خود دانشگاه اسلامي شود قضيه ديگري است. در اينجا مسئله فلسفي پيش‌ مي‌آيد که آيا دانشگاه جداي از اعضايش موضوعيت دارد يا نه؟ يقيناً اگر دانشگاهي داشته باشيم که همه اساتيد و دانشجويان و کارکنانش، متخلق به اخلاق اسلامي باشند. يک غنيمت بزرگي است ولي آيا مسئله تنها همين است؟ مسئله مهمي که ما بايد به آن بينديشيم اين است که چگونه ما مي‌توانيم يک دانشگاه اسلامي داشته باشيم نه اينکه استاد و مسلمان چگونه بوجود مي‌آيد. اينها راه ديگري دارد.
کار عمده‌اي که بعد از انقلاب براي اسلامي کردن دانشگاهها صورت گرفت تصفيه اساتيد بود. هرچند که اساتيد در ساختار دانشگاهها از نقش حائز اهميتي برخوردار هستند ليکن بايد به اين نکته توجه کرد که دانشگاه با اساتيد و معلمانش دانشگاه نشده است که با بيرون انداختن معلمان بد آن، دانشگاه اسلامي شود. وقتي صحبت از ذات و جوهر و ماهيت يک چيزي مثل دانشگاه مي‌شود نمي‌توانيم بگوييم که چند معلم بد هستند و چند معلم خوب، بلکه بايد با تفکر و تعمق به کنه و ماهيت اين پديده پي برد. اسلامي شدن دانشگاه مستلزم اين است که تحقيق بکنيم روي اينکه اين دانشگاه چه بوده و چه سيري کرده و چرا اينجوري شده است. کاري که ما ابتدا و از اول انقلاب کرده‌ايم تکيه بر اين داشته که چه کسي برود و چه کسي بيايد که اين روال قضيه را يک قضية صرفاً‌ سياسي نشان مي‌دهد. ما اگر به اين نتيجه رسيديم که دانشگاه بالطبع مي‌توانست اسلامي باشد و عمر و زيد و خالد آن را از اسلامي کردن منحرف کرده‌اند، آنگاه مي‌توانيم با خيالي مطمئن عوامل مضر و مخرب را از دانشگاه بيرون کنيم.

سخن پاياني
عالمي که ما در آن به‌سرمي‌بريم و بيشتر با مصالح تکنيک ساخته شده است ممکن است از هم بپاشد و خسارات و ضايعات بزرگ به بار آورد، اما اگر بشر آينده‌اي داشته باشد، علم جزئي از بناي عالم آينده و در زمرة مصالح اصلي آن بنا خواهد بود. متفکران اسلام از هم‌اکنون مي‌توانند بينديشند که علم در يک جامعه يا عالم ديني و اسلامي چه صورت و جايگاهي مي‌تواند داشته باشد. اين آغاز راهي است که مقصدش اسلامي شدن دانشگاه است و البته اين آغاز کردن مثل هر آغاز کردني آسان نيست. اگر اين دشواري را سهل بينگاريم ممکن است در مرحلة قيل و قال و بهانه‌گيري و تکرار و جست‌وجوي مقصد بمانيم و کارها دشوارتر شود. يک دانشگاه به فرض اينکه تمام استادان و دانشجويان آن مسلمان باشند، ضرورتاً دانشگاه اسلامي نيست. براي اسلامي شدن دانشگاه بايد عالم اسلامي تحقق يابد و علم نيز با روح دين پرورده شود. ما بايد تأمل کنيم که اين وضع چگونه ممکن مي‌شود و تأمل نيز بايد فارغ از سوداهاي ايدئولوژيک و به دور از اغراض سياسي صورت گيرد. چنان‌که مي‌دانيم لااقل يکبار در تاريخ اسلام دين به بسط علم مدد رسانده است. بعيد نيست که در آينده هم اين حادثه به نحوي تکرار شود.
منابع:
1ـ داوري اردکاني، رضا. درباره علم. تهران: هرمس، 1386
2ـ مصاحبه با رضا داوري اردکاني. مجموعه پژوهش‌هاي شوراي عالي انقلاب فرهنگي (مصاحبه با صاحبنظران)
3ـ مصاحبه نشرية دانشجو با رضا داوري اردکاني.

منبع: باشگاه اندیشه
نام شما

آدرس ايميل شما
برای ارتقای فرهنگ نقد و انتقاد و کمک به پیشرفت فرهنگ و اخلاق جامعه، تلاش کنیم به جای توهین و تمسخر دیگران، نظرات و استدلال هایمان را در رد یا قبول مطالب عنوان کنیم.
نظر شما *