جمعه ۷ ارديبهشت ۱۴۰۳ - 26 Apr 2024
 
۴۲
۲۲

توضیح تامل‌برانگیز انتظامی درباره همراهی‌ با مشایی و احمدی‌نژاد

جمعه ۲۷ ارديبهشت ۱۳۹۲ ساعت ۱۶:۵۲
کد مطلب: 287244
عزت الله انتظامی بازیگر سینما و تاتر ایران كه هفته گذشته در زمان ثبت نام اسفندیار رحیم مشایی به عنوان كاندیدای ریاست جمهوری به وزارت كشور رفته بود با انتشار یادداشتی درباره نحوه حضور خود در وزارت كشور توضیحاتی ارائه كرد
توضیح تامل‌برانگیز انتظامی درباره همراهی‌ با مشایی و احمدی‌نژاد
به گزارش جهان، متن توضیحات عزت الله انتظامی بدین شرح است:

پروردگارا کمک کن بتوانم حرف دلم را بزنم...

برای مردم سرزمینم...

من عزت الله انتظامی هستم

شنبه 21 ادری بهشت ماه 1392 ساعت 3 بعدازظهر بود که از دفتر ریاست جمهوری به من اطلاع دادند " آماده باشید ماشین می آید دنبالتان". خوشحال شدم. ماه ها برای ثبت بنیاد دویده بودم. چند روز قبل از مراسمِ اعطا نشانِ درجه یک هنری در بهمن ماه 1391 (که به علت بیماری نتوانستم در مراسم شرکت کنم) ما چند هنرمند منتخب را به دفتر ریاست جمهوری دعوت کردند تا از مزایای مادی و معنوی این نشان با خبرمان کنند. آنجا درخواست بنیاد فرهنگی و هنری را مطرح کردم. چند روز بعد آقای رییس جمهور نامه فوری زدند به وزرا مربوطه فرهنگ و ارشاد و کار... مدتی گذشت... نتیجه ای حاصل نشد.

ناچار فکر کردم دست به دامن آقای مهندس مشایی شوم. هفته ی قبل به ایشان پیغام داده بودم که واجب العرضم و برای مذاکرات باید خدمت برسم. فورا لباس پوشیدم. چیزی نگذشته بود که خبر دادند ماشین آمده. با سرعت رفتم پایین. شخصی که در مسیر مرتب با بی سیم صحبت می کرد به کسی که آن طرف خط بود گفت "بله ایشان آمدند." حرکت کردیم.

راننده چراغِ گردانِ قرمز رنگ را بالای ماشین قرار داد، با سرعت خیابان ها را طی می کرد و شخص بی سیم به دست هم مرتب خبر می داد که ما کجا هستیم و کی میرسیم. من جلوی ماشین پهلوی راننده نشسته بودم. مردم با حیرت نگاهم می کردند که مرا با این ماشین و با این سرعت کجا می برند! نزدیک کاخ ریاست جمهوری با بی سیم شماره، رنگِ ماشین و اسم سرنشینان را گفتند تا برای ورود هماهنگ شود.

دستور دادند از درب خیابان ولی عصر داخل شویم. به جلوی ساختمان رسیدیم. محوطه پر از مردهای پیر و جوان و پلیس بود. مرا پیاده و بلافاصله سوار ماشین دیگری کردند. مدارک و اسناد موزه قیطریه و بنیاد را با خودم برده بودم، حتی برای آقای بی سیم به دست هم مطالب خودم را تعریف کردم. خیلی با محبت گفت "چیزی نیست. انشاالله همین امروز تمام میشود." ناگهان آقای مشایی سمت ماشین ما آمد شیشه ماشین را پایین کشیدم و گفتم مختصرعرضی دارم که به کمک شما احتیاج است. گفت با ما بیایید همین امروز انجام می دهم.

آقای مشایی سوار ماشینِ بزرگِ سفید رنگی شد و ما بلافاصله پشت سر او حرکت کردیم. بالاخره بنیاد داشت ثبت می شد... دوندگی هایم به نتیجه میرسید و نگرانی هایم رفع میشد... "بنیاد فرهنگی و هنری عزت الله انتظامی"... ناگهان دیدم میدان فاطمی هستم... گلدسته های مسجد نور... ماشین با سرعت جلوی یک درب آهنین ایستاد. تازه فهمیدم اینجا وزارت کشور است! همه جا پراز پلیس بود. ماشین آقای مشایی جلوتر رفت.

به محوطه که رسیدیم من را از راهروهای طولانی بردند... به جایی رسیدیم که مملو از جمعیت بود. آقای رییس جمهورو مشایی و عده ای دیگر، همه آنجا بودند. مرد جوانی آمد و مرا همراه خودش باز به راهروهای تودرتو دیگری برد. واقعا خسته شده بودم... مجبور بودم با عصا پا به پای او راه بروم. به سالن بزرگی رسیدیم. آنجا یک صندلی سه نفره فلزی آبی رنگ دیدم خودم را به آن رساندم و روی صندلیِ وسط نشستم. مردِ جوانِ همراهم گفت باید برویم جلوتر. گفتم نمی توانم از اینجا تکان بخورم. بهرحال او رفت و مرا تنها گذاشت. نمی دانستم آنجا چه خبر است فقط پر ازسروصدا و آدم های جورواجور بود... کمی گذشت... درب سالن ناگهان باز شد و جمعیت حمله کرد داخل. صندلی ای که من روی آن نشسته بودم یک وری شد و به زمین افتادم. فقط سعی می کردم به زحمت پاهای جراحی شده ام را حفظ کنم که لگد نخورند و زیر دست و پا له نشوم. با داد و فریاد من بالاخره دو سه نفر به دادم رسیدند. صندلی را درست کردند و من را روی آن نشاندند.

جمعیت به داخل سالن هجوم برد. حیران مانده بودم چه کار کنم؟ ناگهان دیدم آقای مشایی و آقای رییس جمهور و چند نفر دیگر که همراه آنها بودند از روبرو به طرف من می آیند. آقای مشایی طرف چپ من و آقای رییس جمهور طرف راست من نشستند. ناگهان اطرافمان پر شد از دوربین های عکاسی. آقای مشایی گفت "چی شده؟ یه خرده شاد باشین! " من حرفی نداشتم که بزنم. عکاس ها تند و تند عکس می گرفتند. عکسشان را که گرفتند محل را ترک کردند و من بازهمان جا بهت زده وسط آن صندلی سه نفره تنها ماندم. مرد جوان که آمد مرا ببرد خانه گفتم چه شد؟ گفت "امروز که دیگه نمیشه بعدا انشاالله اوراق و براتون میاریم"...

مردم سرزمینم!

من برای شما همیشه همان عزتم، همانی که از سیزده سالگی در تماشاخانه های لاله زار با تشویق های شما بزرگ شده ام... همانی که همراه شما با درد های ایران بسیار گریسته ام و با شادی هایش لبخند ها زده ام... برای شما من همیشه همان عزتم... بچه ای از سنگلج...

بنیاد فرهنگی و هنری یادگاری است از من برای جوانان و مردم سرزمینم... آرزومندم این میراث ماندگار را همراه شما بنا کنم...
نام شما

آدرس ايميل شما
برای ارتقای فرهنگ نقد و انتقاد و کمک به پیشرفت فرهنگ و اخلاق جامعه، تلاش کنیم به جای توهین و تمسخر دیگران، نظرات و استدلال هایمان را در رد یا قبول مطالب عنوان کنیم.
نظر شما *


دانشجو
واقعا که واسه تبلیغات عوام فریبانشون به پیرمرد بیچاره هم رحم نکردند!!!
محسن
ایشون نمیدونستن وزارت کشور اون روز چه خبره که یهو اونجا وقتی رو صندلی نشستن شوکه شدند. خودشون گفتند که به دنبال چه بودند. اگر آن اوراق امضا میشد الان هیچکس روحشم خبردار نمیشد و همه فکر میکردند ایشون حامی مشایی هستند.
درود به شرفت جناب انتظامی
این یه هشداره برای افراد مشهور والبته محبوب که اینطوری مورد سوءاستفاده قرار نگیرن .
Canada
آقای انتظامی عزیز، شما چطور روزی که میدونستی، آقای مشایی بناست که اعلام کاندیداتوری بکنن و درروز آخر ثبت نام کاندیدها یادتون افتاد که به آقای مشایی زنگ بزنید؟ حالا هم چونکه از اهالی سینما ترسیدید، به صرافت توضیح و تکذبیه و نامه نگاری افتادید. یه طوری نوشتید که انگار گروگانگیری شده. نمیشه هم خدا را خواست، هم خرما رو.
Iran, Islamic Republic of
آقای انتظامی دغدغه سیاست ندارند و اطلاعی از زمان کاندیداتوری آقای مشایی نداشتند
اینطور راحت قضاوت کردن درست نیست
رضا
آقای انتظامی نگفته روز آخر به مشایی زنگ زده ، گفته از دفتر آقای مشایی ساعت 3 بعد از ظهر شنبه با ایشان تماس گرفته اند و دعوت به مذاکره نموده اند.
لطفاً آخرت خود را به دنیای مشایی نفروشید
هموطن
واقعا جای تاسف دارد .
آدمی که عریضه پیش آدم مسئله دار می بره پای لرزشم هم میشینه.
سوء استفاده از یه پیرمرد با این کهولت سن فکر می کنم جالب نباشه. آقای مشایی خوب نیست دیگران را زیر پا له کنی و از آن ها پله درست کنی برای صعود حودتان
امید
United States
اینکه:
"مردم من با شمام"!!!
یعنی من روبروی اینام!!
وگرنه خوب مردمم با اینائن!
مشکلی نبوده که؟!
مگر اینکه ...های سبز اعتراضی به این همراهی داشته باشن
وگرنه این "مردم"!! مگه کین؟؟!!
که نامه میزنی واسشون؟؟؟!
برو ...
برو عمو عزت! ما خودمون ختم روزگاریم داداش!
پیروز
آقای امید، کاش یه ذره ادب داشتی. با بزرگتر از خودت اونم یه هنرمند مملکت اینجوری حرف نمیزدی. بی ادب محروم ماند از لطف رب
Iran, Islamic Republic of
یک طرفه به قاضی نروید
این مطلب رو هم بخوانید و بد قضاوت کنید
http://inn.ir/NSite/FullStory/News/?Serv=3&Id=149934&Rate=0
بیچاره بدجور رکب خورده
این روشها برای مشایی و احمدی نژاد عادی است . اخیرا مشایی در مصاحبه با روزنامه ایران اعلام می کند که روز 14 خرداد روز ظهور اصغر است . این یک کد است و حتما آقایا برای این روز برنامه دارند . توصیه می کنم به دقت این موضوع رصد شده و توطئه های احتمالی پیگیری شود
حالم از اینهمه ناجوانمردی بهم خورد
Iran, Islamic Republic of
باشه باور کردیم!
سیاسیون حتی به این پیر دیر هنر رحم نمی کنند. بعید می دانم سیاست ما عین دیانتمان باشد.
برادر این سیاست ماعین دیانت ماست حرفی است که باید ببینی از حلقوم چه کسی خارج میشود اگر از لب مبارک امام امت یا رهبری خارج شد چون او متخلق به اخلاق اسلامی و مبادی به آداب اسلام است و دیانتش دیانت واقعی است درست خواهد بود و عکس این قضیه هم صادق است از سیاست ایشان هم میشود پی به دیانتش برد اما اگر از کسی صادر شد که اخلاقیات را قربانی سیاست کرد از این این پیر عرصه هنر اینگونه سواستفاده نمود میزان دیانت و پایبندی به شریعتش هم معلوم میشود که چقدر است
شبکه ایران روایت متفاوتی داره.توی کامنتهاشون یک نفر دو تا عکس گذاشته که خلاف گفته شما رو ثابت میکنه. بر اساس روایت شما و خیلی سایتهای دیگر،اقای انتظامی در اتاق منتظر بودند تا اقای احمدی نژاد و مشایی بیایند اما این عکسها نشون میده که این دو به همراه اقای انتظامی با هم به وزارت کشور وارد شدند. لطفا موضوع رو مشخص کنید تا ما هم اگاه بشیم. ادرس اون دو عکس رو می گذارم
http://media.isna.ir/content/Mona%20Hoobehfekr%20(2%20of%2015)-4.jpg/4

http://media.isna.ir/content/hoobehfekr-1-11.jpg/4

لطفا پیگیری کنید
Iran, Islamic Republic of
این عکسا مال بعد از اون اتفاقاته
Iran, Islamic Republic of
اگه اين قصه راست باشه بايد خون گريه كرد، نه براي عزت كه البته گريه جا دارد، بلكه براي مردم ميهنم كه عوامفريبي چون...به نام دين و عدالت راي آنها را به خود جلب نمود. و مكرو و مكرالله والله خير الماكرين