از آنجا که دربار پهلوی بیهیچ زحمتی وارث سرمایهای بیحساب شدند و سرمایه کشور را ملک خود تلقی میکردند، اسراف و به هدر دادن سرمایه مردم تنها چیزی بود که درتفریحات، مراسمات و جشن های آنها دیده می شد.
به گزارش سرویس زنان جهان؛ جشنهای عروسی، جشنهای شاهنشاهی و دوهزار و پانصدساله اوج تشریفات دربار پهلوی محسوب می شود، به روایت تاریخ محمدرضا سه مرتبه جشن عروسی گرفت و در هر سه بار برای اشباع تجملگرایی خود بودجه هنگفتی از کشور را به مصرف رساند.
با استناد به مدارک موجود در مرکز اسناد انقلاب اسلامی در سال ۱۳۱۷ هنگام ازدواج شاه با فوزیه، خانواده پهلوی بخشی از «جواهرات سلطنتی پشتوانه اسکناس» را «برای برگزاری مراسم جشن و زینت خانواده سلطنتی» به امانت گرفتند تا دختران شاه خود را به آن بیارایند؛ ولی قسمتی از این جواهرات به «فوزیه و شمس پهلوی و دیگران داده شد» و هرگز به بانک باز گردانده نشد.
طبق گزارش کمیسیون جواهرات که بعد از سقوط رضاشاه در بانک ملی تشکیل شد، این جواهرات برای ساختن تاج، نیمتاج، برای محمدرضا و فوزیه و مقادیری انگشتر و سینهریز و گوشواره برای زینت زنان دربار بود.
دومین عروسی شاه، یعنی ازداوج با ثریا در سال ۱۳۲۹ و همزمان با آغاز نهضت ملی شدن نفت بود. با آنکه دربار آزادی عمل چندانی نداشت، برای ثریا پیراهنی تهیه شده بود که دنبالهی آن را چهار نفر پیسهبردار حمل میکردند. این پیراهن که «با هزاران الماس مصنوعی تزئین شده بود» توسط یکی از خیاطان معروف فرانسه دوخته شد.
برای ثریا، یک نیمتاج، دستبندها و گردنبندی از جواهرات خزانه درست کردند. محمدضا نیز با اونیفورمی «مزین به طلا و نقره و انواع مدالها، یراقهای آستین، پولکها و پاگونها و حمایل شاهانه» خود را برای ازدواج آماده کرد.
بعد از مراسم در اولین فرصت برای مسافرت به غرب، شاه به ثریا دستور داد: «یک مجموعه لباس بسیار مجلل برای خودتان سفارش بدهید. هر چه مجللتر بهتر.» این زرق و برقها و تجملات، زمانی در دربار پهلوی حاکم بود تنها پرورشگاه پایتخت به توصیف ثریا چنین بوده است: بچههایی را میبینم که تمام بدنشان پوشیده از چرک و دمل است. زمستان است و بخاری ندارند. دفتر پرورشگاه را مطالبه میکنم و با وحشت متوجه میشوم که بسیاری از دختربچهها و پسربچههایی که نامنویسی شدهاند دیگر زنده نیستند. میزان مرگ در این خانهی مرگ به مراتب بیشتر از خانه سالمندان است.
اما سومین جشن عروسی شاه که در سال ۱۳۳۸ و با فرح دیبا انجام شد، به قدری ولخرجی و اسراف و تجملات در آن اوج گرفت که به داستانهای افسانهای تاریخ باستان شباهت پیدا کرد. همان طور که شاه پس از خواستگاری در مورد مراسم عروسی به فرح گفته بود: «عروسی باید در حد پادشاه یک مملکت باستانی باشد.»
بنابراین لباس عروسی در پاریس تهیه شد، آرایشگرها هم از پاریس آمدند، همچنین چند نفر به عنوان طراح مجلس عروسی و مشاور جشن از فرانسه به ایران آمدند، برای دوخت لباس فقط مبلغ یک میلیون فرانک به مؤسسه کریستین دیور پاریس پرداخت شد و مطابق با گزارش ساواک «۵۰۰ هزار دلار» شخص شاه در اختیار فرح برای خرید لوازم عروسی گذاشته بود و رژیم شاه برای مشروع جلوه دادن مراسم پر زرق و برق عروسی به وسیله نویسندگان چاپلوس به داستانسرایی پرداختند تا نشان دهند در دربار هخامنشیان نیز جشنهای عروسی مجلل بوده است.
البته تجملات زرق و برقهای شاهانه به جشن عروسی ختم نمیشد. شاه و فرح در مراسم تاگذاری و جشنهای ۲۵۰۰ ساله شاهنشاهی با تاج و نیمتاج طلا مزین به یاقوت و زمرد و لباسهای پر زرق و برق چشم دنیا را خیره کردند. دولتمردان موظف بودند که هنگام حضور شاه لباسهای زربفت تجملاتی که یادآور شوالیههای قرن پانزدهم انگلیسی بود، بپوشند. شاید باور کردنی نباشد که حتی دستگیرهها و داشبورد اتومبیلها نیز از طلا ساخته شده بود، تا مناسب دربار افسانهای شاه باشد.
و تمام این اسراف و تجملگرایی شاه ایران در حالی انجام می شد که مردم عادی کشور درآمدی برای برآورده کردن مایحتاج خود نداشتند، در بسیاری از نقاط حلبی آبادها شکل گرفته بود و مردم در فقر، بیماری و بی سوادی به سر می بردند.