پنجشنبه ۱۳ ارديبهشت ۱۴۰۳ - 2 May 2024
 
۲
۲
وحدت مذهب و موسیقی در برابر شرق و غرب

روایتی از نارداران؛ پایتخت تشیع و موسیقی آذربایجان

درگذشت حاج‎علی،موجب جسارت دولت‎سکولارآذربایجان‎شد
چهارشنبه ۱۴ فروردين ۱۳۹۲ ساعت ۱۶:۳۰
کد مطلب: 279444
من نارداران –زادگاه خودم را- «قم جمهوری آذربایجان» می‌دانم. اگرچه اهمیت و تقدس این خطه موجب شده که اهالی آن و علما و روشنفکرانش همواره مورد آزار و اذیت مخالفان اسلام و دین باشند، با این حال این دشمنان هیچ گاه نتوانسته اند کاری از پیش ببرند.
روایتی از نارداران؛ پایتخت تشیع و موسیقی آذربایجان

نارداران، قلب تشیع آذربایجان

نام «حاج علی اکرام علی‌اف» که اسفند ماه ۹۰ سالگرد درگذشت اوست، ما را به یاد «نارداران» موطن او می‌اندازد. نارداران قلعه شیعیان دوستدار انقلاب ایران در آذربایجان است، همچنان که «پاراچنار» قلعه شیعیان دوستدار انقلاب ایران در پاکستان و موطن و مدفن شهید «عارف الحسینی» رهبر ایشان است. این منطقه شیعیان متعصبی دارد که از زمان پذیرش عهدنامه ترکمنچای تاکنون – هم در دوران روسیه تزاری، هم کمونیسم شوروی و هم سکولاریسم حیدر علی اف و پسرش الهام علی اف- وحدت دینی و پیوند عاطفی خود با ایران را حفظ کرده اند.

خود حاج علی درباره نارداران می گوید: «من نارداران –زادگاه خودم را- «قم جمهوری آذربایجان» می‌دانم. اگرچه اهمیت و تقدس این خطه موجب شده که اهالی آن و علما و روشنفکرانش همواره مورد آزار و اذیت مخالفان اسلام و دین باشند، با این حال این دشمنان هیچ گاه نتوانسته اند کاری از پیش ببرند. سالهاست که ما را اذیت می کنند و هر حرکتی را که نشانی از اسلام و بویژه تشیع داشته باشد، سرکوب می‌نمایند. بسیاری از اهالی نارداران را در طی سالهای گذشته ربوده‌اند که بعدها آثارشان را از ته چاه ها و حتی دریاها پیدا کرده‌ایم. این است زادگاه من، نارداران.»

از همین قصبه نارداران بود که نخستین «خمینی چی» های آذربایجان ظهور کردند و همان‌ها بودند که پس از تحمل رنج حبس و شکنجه فراوان در دوران کمونیسم، و پس از استقلال این کشور، نخستین حزب اسلامی را با عنوان «حزب اسلامی جمهوری آذربایجان» در تاریخ ۲۲ سپتامبر سال ۱۹۹۲ در وزارت کشور جمهوری آذربایجان ثبت کردند. و حتی پس از لغو مجوز حزب در سال ۱۹۹۶ هم تاکنون بر عقاید دینی و انقلابی خود اصرار ورزیده اند؛ ابتدا به رهبری حاج علی اکرام اف و سپس «دکتر صمداف» که ماههاست در زندان به سر می برد.

درگذشت حاج علی اکرام اف، خلائی را در آذربایجان ایجاد کرده که موجب جسارت دولتمردان سکولار این کشور شده است. این روزها در کنار واکنش‌های لفظی دور از نزاکت مقامات و رسانه‌های جمهوری آذربایجان علیه ایران، باکو سیاست ضداسلامی خود را تشدید کرده و بطور همزمان چند فعال دینی دیگر در جمهوری آذربایجان از جمله روحانی سرشناس «حاج آبگل سلیمانف»، «حاج رامین بایراموف» مدیر سایت اسلامگرای اسلام- آذری و «عارف غنی اف» مدیر شعبه امور تشکیلاتی حزب اسلام جمهوری آذربایجان دستگیر شده اند. این اسلامگرایان مطابق رویه موجود در جمهوری آذربایجان به اتهامات غیرمعقولی همچون همراه داشتن مواد مخدر و سلاح و تلاش برای سرنگونی دولت الهام علی اف متهم شده اند!چشنواره موسیقی مقام آدربایجان (1)


نارداران، پایتخت موسیقی ایرانی در آذربایجان
روزهای آخر سال؛ که سالگرد درگذشت حاج علی اکرام علی اف است، ایام برگزاری جشنواره موقام هم هست. کسانی که او را می شناسند، می دانند که اشعار برادرش، زمزمه خواندگان وطن پرست و غیور آذربایجان است و موطن او – نارداران- نماد وحدت فرهنگ شیعی و ایرانی است.

نکته مهمی که درباره آذربایجان مهم می نماید، همین وحدت آیین های ایرانی است. به جز «نوروز» که آذربایجانی هم به اندازه ما بر سرش تعصب دارند، باید به موسیقی مقامی (به تعبیر آنها مُقام، موقام یا موغام) آذربایجان اشاره کرد که همچون این سوی دیگر رودخانه ارس برخواسته از مقام ها و دستگاه های موسیقی ایرانی است. برگزار کننده اصلی این جشنواره که در ماه مارس (اواخر اسفند و اوایل فروردین- همزمان با نوروز) در باکو برگزار می شود، بنیاد حیدر علی اف به مدیریت مهربان علی اوا (همسر رئیس جمهور آذربایجان) می‌باشد. هیئت داوران نیز یک گروه بین المللی است که در بین آنان هنرمندان مشهور دنیا و نماینده یونسکو نیز حضور دارد.

در باره این جشنواره علیرغم اینکه همه ساله گروه‌های ایرانی در آن شرکت و حایز رتبه می‌شوند، کمتر گفته و نوشته شده، اما بهترین منبع موجود؛ «گزارش بهار مقام در ذهن زمستان آوارگان» به قلم نادر صدیقی، در شماره ۱۱-۱۲ ماهنامه آیین (اسفند ۱۳۸۶) است که از جشنواره موسیقی مقامی آذربایجان در سال ۸۶ (۲۰۰۷ Festival Mugam Azarbayjan) تهیه شده است. البته او به ریشه‌های موسیقی آذربایجان و اشتراکات آن با موسیقی ما هم می‌پردازد و از رنج‌هایی که مردم آذربایجان برای حفظ این موسیقی در دوران سیطره کمونیسم و بویژه استالینیسم کشیده‌اند. تا آنجا که شاعری به نام میکائیل مشفق، تصنیف بخوان تار را (در دفاع از موسیقی ملی آذربایجان) سرود و اعدام شد، در مقابل شاعری سلیمان رستم نام؛ که شعر اوخوما تار- سنی سومیر پرولتار (نخوان تار ]چراکه[ طبقه کارگر تو را دوست ندارد) را سروده بود، به عنوان ملک الشعرایی پرولتاریا رسید و ارج و قرب یافت.

یا آنگونه که توفیق باکی خان اف، فرزند احمد باکی خان اف، از بزرگان نام آور موسیقی مقامی در قرن بیستم می گوید: «در سال های استالینی در جریان سرکوب های ۱۹۳۷، پدرم و محمد خان امین (موسیقیدان) به زندان افتادند. تقصیر آنها چه بود؟ ]آنها به این متهم بودند که[ در آذربایجان، موسیقی مقامی را به اسم ایران تبلیغ کرده اند، مثلا از بیات شیراز چنین بر می آید که باکی خان اف می خواهد ما را به شیراز بکشاند. بیات اصفهان ما را به اصفهان می‌کشاند و بیات کرد ]به کردستان[. به همین خاطر آنها را به زندان افکندند.»

اسامی دستگاه‌های مقامی آذربایجان، هم همگی برای ما آشناست: همایون، راست پنجگاه، شور، سه گاه، بیات شیراز، و شعبه های مقامی شهناز، زابل، زمین خواره، بیات اصفهان، سه گاه میرزا حسینی، شکسته فارسی و...

نیز واژگان فاخر و دشوار ادبیات کلاسیک فارسی در غزلیات غزلسرایان آذری که با تلفظی آذری از هفت دستگاه مقامی عبور می‌کنند و شیرین‌تر می‌شوند. عباراتی همچون شب هجران، خزان هجران، سحرگاه، دل زار، شیرین لهجه، مژگان سیاه، شهرت عشق، پیمان و عهد، آه و فغان، خون جگر، باد صبا، محو نظر، محنت زمانه، کلبه احزان، گل روی، دلگیر و نالان، رونق گلشن، دیوانه عالم، گلبن نورسته و...

غلظت بالای واژگان و تعابیر ادبیات فارسی در حوزه مقامی قره باغ، یادگار دورانی است که ملاها در مکتب‌های قره باغ به شاگردان خود زبان و ادبیات فارسی می‌آموختند؛ ترکی حرف می‌زدند و عربی را پاس می‌داشتند. یادگار دورانی که نام آورترین چهره‌های قره باغ، همچون مرحوم بلبل، قرآن را بر شعبه زمین خواره می‌خواند یا سید شوشنکی نوحه خوان، از دل قرآن خوانی و نوحه سرایی راه به موسیقی گشود.

ده‌ها سال است که خوانندگان موسیقی مقامی آن غزلیات را از حفظ می‌خوانند اما شنوندگان مفهوم آنها را نمی‌فهمند. نمی‌فهمند، اما همچنان با علاقه و عشق آن کلمات را تلفظ می‌کنند. آن فراموش شده محبوب، چیزی نیست جز حلقه مفقوده‌ای که این سو و آن سوی ارس را به هم پیوند می‌دهد و به حوزه فرهنگی واحدی تبدیل می‌کند.

اما نکته جالب اینجاست که قلب تپنده موسیقی مقامی آذربایجان هم در نارداران است؛ همانجایی که پرچمدار تشیع در این کشور است. برخلاف ایران که همچنان میان دین و موسیقی فاصله ای عمیق هست (شاید به این دلیل که پرچمداران این‌دو در ایران هنوز آنچنان خطر نفوذ دشمن مشترک را که همان فرهنگ مهاجم غربی باشد حس نکرده‌اند)، دین و موسیقی آذری‌ها (همچون کردها) به هم تنیده و پشتیبان یکدیگر بوده‌اند. در روزگاری که ایران و اسلام دو خطر جدی برای کمونیسم محسوب می‌شد، این دو دست به وحدت دادند و در نارداران متمرکز شدند. تا جاییکه امروز هم مراسم جشنواره مقام در ایام عید فطر و عید قربان برگزار می‌شود و اینگونه صبغه اسلامی می‌یابد. تصادفی نیست که در جمهوری آذربایجان، روستاهای متعصب مذهبی اطراف باکو بویژه نارداران به تعصب موسیقی مقامی شهرت دارند.

نادرآخوندوف، رئیس پروژه مسابقه به خوانندگان جوان هشدار می‌دهد که در این سالن خریداران سخن (سوز خریدار لاری) از نارداران جمع شده‌اند و آنها باید مراقب باشند واژگان غزلیات مقامی را درست تلفظ کنند. وسواس و دقتی که نادرآخوندوف و دیگر اعضای هیات داوران (آذری ها به آن هیات منصفه یا منصف لر هیئتی می‌گویند) درباره تلفظ درست واژگان نشان می‌دهند، بیانگر اهمیت کلام در موسیقی مقامی است که در عین سوار شدن بیر امواج موسیقی، استقلال خود را از دست نمی دهد و این دقیقا همان چیزی است که موسیقی مقامی را چه در فرم و چه در مضمون با هزاران رشته نامرئی به تار جان خوزه تمدن اسلامی متصل می‌سازد.


جنگ با فرهنگ ایرانی و اسلامی در آذربایجان: بلوک غرب کار ناتمام بلوک شرق را به پایان می برد

از زمان فروپاشی شوروی و تشکیل جمهوری آذربایجان در مرزهای شمالی استان‌های آذری نشین ایران، با توجه به پی ریزی و پایه گذاری نادرست و باطلی که در سیاستهای حاکم بر این جمهوری از زمان حاکمیت رژیم توسعه طلب شوروی کمونیستی وجود داشت، مشخصا سیاست و هویتی که برای باکو تعریف شد، تضاد و دشمنی با ایران و تلاش برای اثبات این جمهوری با نفی پیوندهای تاریخی و فرهنگی دو ملت برادر بوده است.

در کنار مذهب شیعه، موسیقی برخواسته از ایران هم مورد هجمه است. حالا دیگر موسیقی غربی ترویج می‌شود و نماینده آذربایجان در مسابقات موسیقی اروپایی «یوروویژن» شرکت می‌کند و سوم(سال ۲۰۰۹) و سپس اول(۲۰۱۱) می‌شود تا جایی که باکو میزبان دوره بعد(۲۰۱۲) می‌شود. این گروه که نه به زبان ترکی و نه فارسی، بلکه به انگلیسی می‌خوانند تا غربزدگی را به حد نهایت رسانده باشند، مرکب است از خواننده لس انجلسی ایرانی آرش - که مهمل خوانی درجه یک است- و دختری مفتضح و مبتذل از آذربایجان که مایه ننگ ملت ترک است. از دوستی ایرانی مقیم تاجیکستان که صدای خوش دارد و برای خودش در محافل خصوصی دوشنبه شهرتی به هم زده، شنیدم که تاجیکان متعصب به زبان فارسی، همین آرش را که به قصد کنسرت به آنجا آمده به قصد کشت کتک زده و کنسرتش را بر هم ریخته، با خفت و خواری بیرونش کرده‌اند، که این مهملات چیست که به زبان فارسی می‌خواند! (جالب آنکه موسیقی بی کلام همین آهنگ سوم شده در یوروویژن را از رادیو گفتگو و بعدا شبکه ۵ سیما شنیدم و نیم ساعتی با خود کلنجار رفتم که این کدام آهنگ است، تا دانستم و کاش نمی‌دانستم!)

از صدا و سیما که بگذریم، کاش آذری ها هم قدری به خود آیند. که این بار بلوک غرب برای اتمام ماموریت شوروی در آذربایجان، وارد صحنه شده و فرهنگ آنان را مورد هجوم قرار داده است. سیاست‌های اسلام ستیزی دولت باکو از قبیل تخریب مساجد، جمع آوری نمادهای اسلامی از ادارات دولتی، ممنوعیت حجاب اسلانمی در مدارس متوسطه و دستگیری فعالان اسلامی و.. پس از سفر سال ۱۳۸۸ شیمون پرز به باکو تشدید شده و برخی کارشناسان، دولت باکو را مجری سیاست‌های رژیم صهیونیستی در زمینه اسلام ستیزی معرفی می‌نمایند. همچنانکه حاج علی اکرام اف بارها حکومت را سرسپرده صهیونیست‌ها لقب داده بود تا جاییکه او را مجددا در سال ۲۰۰۲ دستگیر و زندانی کرده بودند. چراکه چند روز قبل در یکی از تظاهرات های حزب اسلام، شعارهای ضد صهیونیستی سر داده و خواستار برچیده شدن فعالیت های سیاسی و اجتماعی صهیونیستها در کشور شده بود.


تشیع و موسیقی ایرانی را از آذربایجانی ها می گیرند، همه چنان که خاک قره باغ را

موسیقی مقامی آذربایجان؛ یاد روزهای رفته را با یاد سرزمین‌های رفته در هم می آمیزد. در طول قرون اسلامی، خان نشین ایروان نام یک خان غیر مسلمان را به خاطر ندارد، با این وجود در قلمروی حکومتی همین خوانین مسلمان، همزیستی مسالمت آمیزی بین مسلمانان و مسیحیان و ارامنه حکمفرما بوده است. ایروان، شهری که در آن کشیش ها، آخوندها و مجتهدان نجف دیده، قرن ها با هم زندگی مسالمت آمیزی داشته اند، اکنون یک محله مسلمان نشین ندارد. این پاکسازی قومی محصول سیاست های ضد ایرانی و ضد اسلامی تزارها و کمونیست ها بوده است. در ابتدا در چارچوب سیاست سدسازی و بوفرسازی تزاری بر ضد عثمانی و ایران (در دوران پس از ترکمنچای) مداخله خشونت بار در ترکیب قومیتی آن منطقه صورت می‌گیرد و سپس در واپسین فرایند کمونیستی، از دل حزب کمونیست ارمنستان شوروی، ناسیونالیسم فاندامنتالیسم وحشتناکی سر بر می آورد که امروزه پاکسازی قومی و آوارگی یک میلیون آذری در آن سوی ارس، محصول بلافصل همان پدیده شوم است. ترانه‌های خلقی که یادگار روزگار سپری شده در بقایای حزب کمونیست ارمنستان شوروی هستند؛ ترانه هایی که عمرشان بیش از عمر حزب کمونیست شوروی است و مناظر زیبای همزیستی ارمنی-مسلمان در ایروان آن روزگار را به نمایش می‌گذارند. این ترانه‌ها به فضای صلح و آشی ایروان همیشه متکثر (ارمنی- مسلمان) اشاره دارند. وقتی به ترانه آذری ای عروسی که از ایروان می آیی (ایراوان دان گلن گلین) گوش می‌سپارم، به خوبی می‌توانم به گسستی خشونت بار که ناسیونال فوندامنتالیسم جنگ افروز بین دیروز و امروز قفقاز ایجاد کرده است، پی ببرم: اکنون سالهاست که از ایروان به باکو، نه عروس که انبوه آواره می آید.

پس از یکصد هزار آواره مسلمانی که در فاصله سالهای ۸۸ تا ۹۰ به باکو رانده شدند و نزدیک به یک میلیون آواره دیگری که در سالهای پس از فروپاشی از ارمنستان به آذربایجان فرستاده شدند، حالا نوبت اهالی منطقه خودمختار قره باغ است. جایی که به آذربایجان تعلق داشته، ولی ارمن ها بدان چشم دوخته اند و حالا بلوک شرق و غرب می خواهند از آذربایجان جدا شود. مدافعان تجزیه طلبی در منطقه و مشخصا روسای گروه مینسک سازمان امنیت و همکاری اروپا ( آمریکا، روسیه و فرانسه) یعنی حامیان سنتی تجزیه طلبی ارامنه در قره باغ علیه جمهوری آذربایجان در نقش میانجیگران صلح پای خود را بر گلوی باکو فشار می دهند که با رسمیت بخشیدن به تجزیه ۲۰ ساله این منطقه از جمهوری آذربایجان موافقت رسمی و سند مربوطه را امضا کند. بخصوص دیمیتری مدودیوف رییس جمهوری روسیه طی ماه های اخیر شخصا وارد گود شده است و پس از ترتیب دادن برنامه های تفریحی مشترک برای الهام علی اف و سرژ سارکیسیان روسای جمهوری آذربایجان و ارمنستان برای آماده سازی آنها جهت امضای سند آماده شده توسط سرگئی لاوروف وزیرامورخارجه روسیه برای رسمیت بخشیدن به جدایی قره باغ از جمهوری آذربایجان و اتصال آن به ارمنستان از طریق دهلیز لاچین و نیز استقرار نیروهای خارجی در مناطق اطراف این منطقه بنام نیروهای حافظ صلح، در هفته های اخیر به اصطلاح چماق خود را نیز به الهام علی اف نشان داده است که این سند را امضا کند.

اکنون چند سالی است که با آواره شدن قریب یک میلیون آذری در آن سوی ارس، دیگر کسی نمانده که در زنگه زور، شوشا (یا شهر شیشه ]که در زمان جنگ های ایران و روسیه شوشی نامیده می شد[)، اقدام و شهرهایی که توسط نیروهای ناسیونالیسم فوندمنتالیسم ارمنی به اشغال درآمده و اهالی آن در معرض پاکسازی قومی قرار گرفته اند، نوروز را جشن بگیرد. بیدمشک ها در همان دره ها، در دل همان برف ها شکوفا می شوند، بی آنکه کسی مژده نوروز را بر شاخه آنها بار کند…
«قره باغ» با آواره های آذری تبار مسلمانش که به تحریک روسیه و تشویق امریکا و فرانسه، دو دستی به ارمنستان تقدیم می شود، تجسم امروزین کوزوو است با آواره های مسلمان آلبانیایی تبارش که قربانی قساوت و تجاوز گری صرب ها بودند. ارمنی ها که خود را قربانی قساوت ترک های عثمانی می‌دانند، انتقام از ترک های آذربایجان می گیرند. اما برای روسای دولت آذربایجان این موضوع جای اندوه و نگانی ندارد، نگرانی اصلی آنها، مذهب تشیع و فرهنگ ایرانی است. کاش شیعیان و ایرانیان هم نگران آذربایجان و قره باغش باشند. کاش ملا احمد نراقی فتوای جهاد دهد و عباس میرزا فرمان جنگ.

منابع
اعتلاء حزب اسلامی جمهوری آذربایجان: آرمان حاج علی اکرام اف، حسین گلی، ویزه نامه ابوذر قفقاز.

جمالِ نگار؛ واسطه‌ی حراج غیرت/ این روزها، «یوروویژن» با «آذربایجان» چه می کند؟، هادی ناصح، سایت برهان، ۴ خرداد ۱۳۹۱

درس مبارزه را از امام حسین (ع) فراگرفته ایم، گفتگو با حاج علی اکرام علی اف، ویزه نامه ابوذر قفقاز.

گزارش بهار مقام در ذهن زمستان آوارگان، نادر صدیقی، ماهنامه آیین، شماره ۱۱-۱۲، اسفند ۱۳۸۶

واکنشهای عصبی مقامات و رسانه های آذربایجان به سخنان سرلشگر فیروزآبادی، جهان نيوز، مرداد ۱۳۹۰٫

یک خمینی چی تمام عیار، ولی جباری، ویزه نامه ابوذر قفقاز. دفتر مطالعات جبهه فرهنگی انقلاب، اردیبهشت ۹۰٫

رضا نساجی

منبع: سایت خبری ـ تحلیلی تریبون مستضعفین
نام شما

آدرس ايميل شما
برای ارتقای فرهنگ نقد و انتقاد و کمک به پیشرفت فرهنگ و اخلاق جامعه، تلاش کنیم به جای توهین و تمسخر دیگران، نظرات و استدلال هایمان را در رد یا قبول مطالب عنوان کنیم.
نظر شما *


Iran, Islamic Republic of
من این مسابقات را دنبال می کردم و می دیدم که متاسفانه همان هیات داوران در عین حال که نام دستگاههای موسیقی مقامی ریشه فارسی دارند آنها را متعلق به خود می دانستند تا جایی که مرغ سحر را ( بیزیم گوزل مورغ سحریمیز ) می نامیدند در عین حال که می گفتند (مرغ سحر ) آن را متعلق به خود می دانستند و اینها همه گناه و تقصیر متولیان فرهنگ و هنر در کشورماست اگر موسیقی دستگاهی و یا مقامی در ایران رشد می کرد شاید دیگر شاهد موسیقی های عجیب و غریب زیر زمینی نبودیم و .................
البته شاید رفتار اذری های اونجا از این بابته که خودشونو جزو ایران می دونن برا همین مرغ سحرو از خودشون می دونن