به گزارش جهان نيوز به نقل از روزنامه جوان، سعید حجاریان، از تئوریسینهای اصلاح طلب اخیراً در یادداشتی با عنوان نظام چیست؟ به تعریف واژگانی از قبیل نظام، رژیم، حکومت و دولت پرداخته و از دولت فرانسه به عنوان آنچه «بازگرداندن کشور به نقطه تعادل» نامیده به عنوان یک دولت مقتدر یاد کرده است.
او، اما در بخش اصلی یادداشت خود و پس از تعاریفی که ارائه میدهد، مینویسد: پرسش مهمتر آن است که چه زمانی باید «نظام» را «نانظام» بخوانیم. یعنی درباره لحظهای تأمل کنیم که ساختار بهقدری استحاله شده باشد که نهتنها حفظ آن اوجب واجبات نباشد بلکه اسقاط آن واجب شود. وضعیت دولت شاپور بختیار را تصور کنیم.
این دولت بهرغم آنکه ظاهراً از پشتوانه حاکمیت وقت برخوردار بود و از قدرت آن تغذیه میکرد، اما فاقد اقتدار بود. در مقابل وضعیت فعلی دولت فرانسه را در نظر بگیریم.
بهرغم اینکه میزان نارضایتی در فرانسه رو به افزایش بوده و این کشور در درون خود با بحرانهایی روبهروست، اما همزمان از دو فاکتور قدرت و اقتدار برخوردار است و به سرعت نقطه تعادل خود را بازمییابد. با در نظر گرفتن این دو وضعیت (دولت بختیار/دولت فرانسه) میتوان وضعیتی را تصور کرد مانند آنچه در رومانی اتفاق افتاد.
وضعیتی که یکباره ظرف اقتدار حاکمیت فروپاشید و رئیسجمهوری که گمان میکرد در اوج محبوبیت قرار دارد، از سوی مردمِ بهظاهر هوادار، اما در باطن ناراضی بازداشت شد. بنابراین میتوان نتیجه گرفت چنانکه ارکان وجودی دولت شامل قلمرو، جمعیت، حکومت و حاکمیت با اختلال مواجه شود، وضعیت یکباره از «نظام» به «نانظام» بدل خواهد شد.
حجاریان میافزاید: بر این سازه، فارغ از نامی که بر آن بگذاریم، علاوه بر مسائل شکلی کارکردهایی مترتب است. بهعنوان مثال ممکن است در واقعیت قدرت دوگانه شده باشد و وضعیتی خطرناک را به بار بیاورد چرا که قدرت دوگانه بهتعبیر هابز، مانند انسان دو سر است که اگر بتواند زنده بماند، دچار کشمکش دائمی خواهد بود؛ نقطهای که نظام از کارکرد «سیستمی» خود باز میماند. وضعیت دیگر، فرسودگی است که در آن نهادهای اصلی نظام ناکارکرد میشوند. او یادداشت خود را نیز با این جملات به پایان میرساند: در آخر، و بهعنوان مهمترین وجه، دستکم بهزعم نگارنده وضعیتی را باید در نظر بگیریم که میان ملت و دولت شکافی غیرقابل ترمیم پدید بیاید.
بهعبارتی وضعیت دولت-ملت با اختلال شدید مواجه شود. این موقعیت زمانی پدید میآید که دولت تمامی ظرفیتاش را بهکار بسته، اما نمیتواند خوفاً یا رجاءً یا با دستگاه ایدئولوژیکاش جامعه را جذب یا مدیریت کند. در این صورت لاجرم عنصر زور باقی میماند یعنی از اقتدار به قدرت گذر میشود و آنگاه ممکن است در لحظهای فروپاشی اتفاق بیفتاد.
سایت مشرق در نقد سخنان کنایهآمیز حجاریان نوشته است: قصد نیت خوانی نداریم و از آنچه در ذهن حجاریان میگذرد، اطلاع نداریم، اما این اظهارات شاید در ذهن کسانی موجب این تداعی شود که نظام جمهوری اسلامی نیز دچار یکی از بلایای مورد اشاره حجاریان است و چه بسا در لحظه فرو بپاشد! بماند که سابقه حجاریان در طعنه زدن به نظام اسلامی، اظهارات ساختار شکن و تشویق مردم به حضور در خیابان جملگی سبب همان تداعیها نیز خواهد شد. در این باره لازم به بیان است که نظام جمهوری اسلامی ایران اتفاقاً و پس از گذشت ۴۴ سال از عمرش نشان داده و اثبات کرده که یک نظام مستقر است. جالب آنکه گزینه استقرار کمتر از سوی دوستان و دشمنان نظام اسلامی مورد توجه قرار گرفته در حالی که یکی از اصلیترین دستاوردهای انقلاب اسلامی سال ۵۷ است. نظام اسلامی در اوج جنگی نابرابر در دهه شصت نه تنها یکپارچگی خود را حفظ کرد و بلکه در اوج انزوا و تحریم مطلق نیز بر دشمنانش پیروز شد. این نظام توانست به صورت میانگین در هر سال یک انتخابات قانونی برگزار کند و دولتهایی با مزاجهای مختلف را بر اساس خواست مردم به قوه مجریه بفرستد.
آشوبها و فتنههای داخلی نیز البته نتوانست نظام اسلامی را از پای درآورد و جالب آنکه در پیامد این پیروزیها شاهد رسوایی بانیان آشوب بوده ایم. چه بانیان آشوب سال ۸۸ که بعدها اعتراف کردند تقلبی در کار نبوده و چه بانیان آشوب سال گذشته که اثبات کردند مسئلهشان آدمکشی و نظام سوزی بود نه حجاب! به این رخدادها البته بایستی دستاوردهایی مثل کاستن از اثر تحریم ها، رسیدن به شعوب مختلف فناوری، شاخصهای مطلوب غذایی و درمانی و... را نیز افزود. در واقع به زعم ما آقای حجاریان به جای التجا به فرانسه و کاخ الیزهاش برای مثال یک دولت مستقر، خوبتر بود که نیم نگاهی به فضای پیرامون خودشان میکردند و نظامی را میدیدند که در مقابل انواع توطئههای رنگارنگ داخلی و خارجی مقتدرانه سر بر آورده و از وادی احتمالات اضمحلال به سرزمین استقرار پا گذاشته است.
ان تنصراله ینصرکم