دوشنبه ۳۱ ارديبهشت ۱۴۰۳ - 20 May 2024
 
۰

درسی که یک پیرمرد به جوانان داد

سه شنبه ۸ تير ۱۴۰۰ ساعت ۱۲:۱۶
کد مطلب: 768327
پیرمرد گفت: همسرم در خانه سالمندان است. هر روز صبح به آنجا می‌روم و صبحانه را با او می‌خورم. نمی‌خواهم دیر شود!
درسی که یک پیرمرد به جوانان داد
به گزارش جهان نيوز به نقل از آخرین خبر، پیرمردی صبح زود از خانه‌اش خارج شد...در راه با یک ماشین تصادف کرد و آسیب دید. عابرانی که رد می‌شدند به سرعت او را به اولین درمانگاه رساندند. پرستاران ابتدا زخم‌های پیرمرد را پانسمان کردند. سپس به او گفتند: ((باید ازت عکسبرداری بشه تا مطمئن بشیم جائی از بدنت آسیب ندیده)) پیرمرد غمگین شد،گفت عجله دارد و نیازی به عکس برداری نیست.

پرستاران از او دلیل عجله‌اش را پرسیدند. پیرمرد گفت: همسرم در خانه سالمندان است. هر روز صبح به آنجا می‌روم و صبحانه را با او می‌خورم. نمی‌خواهم دیر شود!

پرستاری به او گفت: خودمان به او خبر می‌دهیم. پیرمرد با اندوه گفت: خیلی متاسفم، او آلزایمر دارد. چیزی را متوجه نخواهد شد! حتی مرا نمی‌شناسد!!

پرستار با حیرت گفت: وقتی نمیداند شما چه کسی هستید، چرا هر روز صبح برای صرف صبحانه پیش او می‌روید؟

پیرمرد با صدایی گرفته، به آرامی گفت: اما من که می‌دانم او چه کسی است.
برچسب ها: همسر پیرمرد جوان
نام شما

آدرس ايميل شما
برای ارتقای فرهنگ نقد و انتقاد و کمک به پیشرفت فرهنگ و اخلاق جامعه، تلاش کنیم به جای توهین و تمسخر دیگران، نظرات و استدلال هایمان را در رد یا قبول مطالب عنوان کنیم.
نظر شما *