جمعه ۷ ارديبهشت ۱۴۰۳ - 26 Apr 2024
 
۰

اینستاگرام چه بلایی سرمان می آورد؟

پنجشنبه ۴ آبان ۱۳۹۶ ساعت ۱۰:۱۹
کد مطلب: 560519
چند وقت پیش رسانه های خبری از طبقه بندی پنج شبکه اجتماعی محبوب را در میان کاربران دادند. همچنین اطلاعاتی هم در خصوص تاثیرات این شبکه های اجتماعی بر ذهن و روان را در اختیار عموم قرار دادند. در این مقاله به تاثیرات شبکه اجتماعی اینستاگرام بر ذهن و روان کاربران پرداخته ایم. با ما همراه شوید.
اینستاگرام چه بلایی سرمان می آورد؟
به گزارش جهان نيوز، رسانه‌ها چند وقت پیش از طبقه‌بندی پنج شبکه اجتماعی محبوب میان کاربران و تأثیرات ذهنی و روانی این شبکه‌ها بر افراد خبر دادند که از سوی انجمن سلطنتی بهداشت عمومی بریتانیا صورت گرفته بود. به گفته رسانه‌ها: «این تحقیق بر روی ۱۴۷۹ کاربر در فاصله سنی ۱۴ تا ۲۴ سال انجام شده و جنبه‌های مثبت و منفی شبکه‌های اجتماعی در آن در نظر گرفته شده است. جنبه‌های مثبت شامل مواردی مانند آگاهی از تجربیات دیگران، حمایت‌های احساسی و روحی، بیان نظرات و هویت خود در بین دیگران می‌شود. جنبه‌های منفی اما شامل مواردی مانند تنهایی، افسردگی، مسائل مربوط به تصاویر بدنی، ترس از دست رفتن، کیفیت خواب و آزار و اذیت سایبری می‌شود.» در این طبقه‌بندی مشخص شده که اینستاگرام بدترین شبکه اجتماعی محبوب در میان کاربران است. چرا اما این گونه است؟ چرا اینستاگرام بدترین شبکه اجتماعی است؟ به خاطر اینکه دایره تنهایی و افسردگی انسان‌ها را توسعه می‌دهد. چندی پیش مجله اینترنتی «ترجمان» به نقل از «لس‌آنجلس ریویو آو بوکز» مقاله قابل توجهی از آلن دوباتن درباره نابود شدن حس‌های واقعی زندگی در اینستاگرام منتشر کرده بود. در بخشی از این مقاله می‌خوانیم: «خیلی‌هایمان می‌دانیم زندگی آدم‌ها به شادی و طراوتِ صفحه‌های اینستاگرام‌شان نیست. با این‌حال، مگر می‌شود جلوی آرزوها را گرفت؟ مگر بهتر نیست که به‌جای صبح تا شب کار کردن، دور دنیا سفر کنیم و خوش بگذرانیم؟ شاید مسئله همین است. اینکه لذت‌ها را کجا باید پیدا کرد؟ در همراهی با چه کسانی؟ در تقلید از کدام نوع سبک‌زندگی؟ شاید این لذت‌هایی که دنبالشان می‌گردیم، در همین تجربه‌های معمولی پنهان شده باشند.»
ما زیر بمباران پیشنهادهای متنوع لذت هستیم

او در بخشی از مقاله به تشتت و سرگردانی‌ای که دنیای مدرن در ما ایجاد می‌کند اشاره کرده و می‌نویسد: «ما در معرض بمبارانِ مداومِ پیشنهادهایی هستیم دربارۀ کارهایی که خوب است انجام دهیم (برویم جت‌اسکی، در کلرادو تحصیل کنیم، سفر کنیم به جزایر مالدیو، یا به تماشای اهرام ثلاثه برویم). دائماً خبر کارهای جذابی که دوستانمان انجام داده‌اند یا قرار است انجام دهند به گوشمان می‌رسد: «یک کافۀ خیلی خوبی بود که دست‌جمعی رفتیم…»؛ «فلانی قرار است در بَهمان کلیسای کوچک شهر با من ازدواج کند و بعدش می‌رویم ماه‌ عسل…»؛ «خورشید داشت بر فراز بندر سیدنی می‌درخشید…». بی‌نهایت چیز درکارند تا وسوسه شویم جای دیگری زندگی کنیم: رفتن به رستوران باصفایی در بروکلین؛ خواندن رمانی جنایی که ماجرایش در شهر ترئیست اتفاق می‌افتد؛ ایستادن در برابر تابلوی خروجِ فرودگاه، با فهرستی در دست که تا مسکو، بانکوک یا آدیس‌آبابا فقط به اندازۀ یک نشست‌ و برخاست هواپیما فاصله وجود دارد. دنیای مدرن کاری می‌کند که همیشه حواسمان به این باشد که چقدر فرصت از دست می‌دهیم، و این فرهنگی است که در آن از حجم دردناک و انبوهی از «ترس فقدان» نسبتاً گریزی نداریم. دنیای مدرن کاری می‌کند که همیشه حواسمان به این باشد که چقدر فرصت از دست می‌دهیم.»
این خیالات کاری با شما می‌کنند که می‌خواهید بلندبلند گریه کنید

در واقع این حس محرومیت به واسطه غوطه‌ور شدن در عکس‌های کاربران است که در ما تزریق می‌شود و آثار و تبعات خاص خود را بر جای می‌گذارد. نویسنده اسم زندگی‌هایی که امروز در اینستاگرام در جریان است را زندگی‌های رمانتیک می‌گذارد، آدم‌هایی که حتی اگر در دنیای واقعی رمانتیک و عاشقانه زندگی نمی‌کنند. این حس‌ها را در محیط‌های لاکچری بازسازی می‌کنند و به خورد من و تو می‌دهند. آدم‌هایی که نمی‌توانند از لذت‌های کوچک رایج بهره ببرند چون این لذت‌ها قابلیت تولید عکس و فیلم ندارند اما در عوض سفر به یک ساحل رؤیایی در فلان منطقه از دنیا می‌تواند مثل یک معدن طلا برای گرفتن عکس‌ها و فیلم‌ها باشد و تصویری رمانتیک و رؤیایی از لذت تولید کند. رستوران‌های شیک و مجلل و غذاهایی که به طرز ماهرانه‌ای دیزاین شده‌اند و رنگ و لعاب‌هایی دارند که می‌توانند پیج شخصی ما را در اینستاگرام رنگین‌کمانی کنند بهترین سوژه هستند تا مثلاً خوردن غذا در یک رستوران یا دکه کوچک خیابانی: «ما می‌توانیم به دو شیوۀ بنیادی ببینیم: یکی رویکرد رمانتیک و دیگری رویکرد کلاسیک. برای خلق ‌و خوی رمانتیک، فقدان رنج انبوهی آورَد. در نقطۀ دیگری از زمین، افراد شریف، باشکوه و پرجاذبه دارند دقیقاً زندگی‌ای را تجربه می‌کنند که می‌بایست از آنِ شما می‌بود. شما نیز به همان اندازه سعادتمند بودید اگر می‌توانستید جای آنها باشید، مثلاً در مهمانی با دیگران خوش بگذرانید، در ادارۀ واشنگتن اسکوئر کار کنید یا در کلبه‌ای در یوتلند تعطیلات را سپری کنید. گاهی اوقات، این خیالاتْ کاری با شما می‌کنند که می‌خواهید بلندبلند گریه کنید. آدم‌های رمانتیک فکر می‌کنند مرکز معینی وجود دارد که در آن مرکز، اتفاقات هیجان‌انگیزی در حال رخ دادن است. زمانی این مرکز، نیویورک بود، چند سال بعد به برلین رفت، بعد هم نوبت لندن شد. هم‌اینک نیز شاید سن‌فرانسیسکو باشد و شاید، پنج سال آینده، به اوکلند یا ریودوژانیرو برود.»
چگونه خوشبختی‌های آدم‌های اصیل را بدبختی می‌بینید؟

در واقع از منظر نگاه این محقق که به درستی بیان می‌شود ارائه وجه رمانتیک از زندگی در شبکه‌های اجتماعی به ویژه در اینستاگرام باعث می‌شود شما از لذت‌های بسیار پایدار و عمیق زندگی‌تان محروم شوید و حتی آن لذت‌ها را به چشم یک درد ببینید، مثلاً از اینکه ببینید پدرتان با گلدان‌هایش حال می‌کند و در لذت تماشای یک گل غرق شده او را یک بدبخت بدانید که نمی‌داند در دنیا چه خبر است و چه تفریح‌ها و لذت‌های بزرگ‌تری وجود دارد، در حالی که همه ما به لحاظ روانی می‌دانیم که گران و لاکچری بودن لذت به این معنا نیست که حتماً تولید لذت بیشتری کند. در واقع اتیکت لذت در دنیای درون ما با آنچه در بیرون رواج دارد کاملاً متفاوت است. من ممکن است با یک لباس غیرمارک به احساس لذت بیشتری برسم تا کسی که لباس مارک پوشیده و به تن کرده است اما فریبی که در شبکه‌های اجتماعی رخ می‌دهد و به تدریج مثل سیلی آدم‌ها را با خودش می‌برد القای این حس به آدم‌هاست که لذت فقط زمانی میسر است که تولید رنگ‌های بیشتری کند و به اندازه کافی در دسترس همگان نباشد و همگان نتوانند به راحتی به آن پایه لذت برسند. به تعبیر نویسنده: «گاهی مادرتان شما را کلافه می‌کند: زندگی‌اش بسیار ملال‌آور است. چگونه می‌تواند این شرایط را بپذیرد؟ چرا بی‌تاب این نیست که به خلیج سن‌فرانسیسکو سفر کند؟ دائم در گوشتان می‌خواند که کاری در بیرمنگام پیدا کنید یا اینکه شما را، روز تعطیل، به پیاده‌روی در لیک‌لند دعوت می‌کند. گاهی هم حرمتش را نگه نمی‌دارید. از افراد مشخصی دوری می‌کنید، همان‌طور که از طاعون فراری هستید. مثلاً رفیق مدرسه‌ای تنبلتان که دائم با اضافه‌وزنش کلنجار می‌رود؛ هم‌خانه‌تان که مهندس مخابرات است و می‌خواهد از سیاست‌های منطقه‌ای سر دربیاورد. وقت گذراندن با آدم‌هایی که بی‌حال و کوتاه‌همت‌اند واقعاً می‌تواند حس نابودی به شما بدهد. آدم‌هایی که ذهنیتی کلاسیک دارند اذعان می‌کنند که اگرچه در دنیا اتفاقات حقیقتاً شگفت‌آوری رخ می‌دهد ولی شک دارند که نشانه‌های آشکار زرق‌ و برقِ دنیا راهنمای خوبی برای یافتن آن اتفاقات شگفت‌انگیز باشد. بهترین رمان دنیا، در نظر آنها، آن رمانی نیست که جایزه‌ها را ببرد و فهرستِ پرفروش‌های کتاب را درنوردد. ممکن است زن بیماری، که در شهرک بی‌روح لاتوینِ لیپایا زندگی می‌کند، دارد آن را در همین لحظه می‌نویسد. افراد کلاسیک عمیقاً از این امر آگاهند که چیزهای خوب با برخی افرادِ به‌شدت عادی همزیستی دارند. همه‌چیز درهم و برهم است.»

منبع: روزنامه جوان
 
نام شما

آدرس ايميل شما
برای ارتقای فرهنگ نقد و انتقاد و کمک به پیشرفت فرهنگ و اخلاق جامعه، تلاش کنیم به جای توهین و تمسخر دیگران، نظرات و استدلال هایمان را در رد یا قبول مطالب عنوان کنیم.
نظر شما *