چهارشنبه ۱۹ ارديبهشت ۱۴۰۳ - 8 May 2024
 
۶
۲

لطفا گاهی به محسن خیره شوید / یک سؤال متفاوت از شهید محسن حججی

چهارشنبه ۱ شهريور ۱۳۹۶ ساعت ۱۸:۱۱
کد مطلب: 543658
درست در همین نقطه که ذهن های شرطی شده ما، به روزمرگی های مرگ آور خود بازگشته، می شود با خیال راحت یک سؤال جدی و جدید از شهید محسن حججی، پرسید: «تو خودت به ما بگو که از چه مسیری رفتی تا در آن نقطه نهایی، ترس در چشمانت رخنه نکرد؟»
لطفا گاهی به محسن خیره شوید / یک سؤال متفاوت از شهید محسن حججی
گروه فرهنگی جهان نيوز، سید مهدی سیدی: اولین بار که تصویر اسارت «شهید محسن حججی» در چنگال داعش منتشر شد، همه بر یک ایده، متفق القول شدند که در رد چشمان محسن، ذره ای «ترس و تردید» مشاهده نمی شود. این اتفاق نظر، همگانی بود؛ الا چند مگس نجاست خوار و پشه لجن خوار که در مرداب رسانه های گندیده شان، قدری وزوز کردند و چند کیلوبایت از پهنای باند اینترنت ما را اشغال کردند.

اما هنوز می شود این ادعا را آزمود. همین الان هم می توانید نگاهی به عکس محسن بیندازید، و در حالیکه خود را نسبت به عاقبت و عافیت او به فراموشی می زنید، باز چک کنید که آیا او در این عکس ترسیده است یا نه؟

اما حالا که دیگر آب از آسیاب افتاده و در بهترین حالت، خانواده معصوم و مظلوم محسن را در این جلسه و آن جلسه به عکس یادگاری و لوح و تندیس های رنگ و وارنگ گرفتار کرده ایم، درست در همین نقطه که ذهن های شرطی شده ما، به روزمرگی های مرگ آور خود بازگشته، می شود با خیال راحت یک سؤال جدی و جدید پرسید؛ از کی؟ از خود محسن:

«تو خودت به ما بگو که از چه مسیری رفتی تا در آن نقطه نهایی، ترس در چشمانت رخنه نکرد؟»
تجربه بشری می گوید آدم ها فقط وقتی نمی ترسند که تردید نداشته باشند. تردید، مادر ترس است و ترس زاییده شک. محسن بیست و خورده ای ساله می توانست در انبان آرزوهای خود، به اندازه ده ها پیرمرد هفتاد هشتاد ساله، شک و تردید داشته باشد، درست مثل بعضی جوانان معاصر که در مکافات اینترنت و شهوت، از ثانیه ثانیه زندگی شان می ترسند و با فرسنگ ها فاصله از مرگ، باز هراسناک اند.

چیزی که می شود با یقین ادعا کرد این است که محسن، خیلی پیشتر از این، جاده تردیدهایش را صاف کرده و برای خودش روشن کرده که با خود و خدای خود، چند چند است.

حالا خوب است همه ما – تأکید می شود همه ما – عکس محسن را قاب کرده و بر سینه دیواری از پر رفت و آمدترین نقطه زندگی مان، آویزش کنیم و روزی چندبار خودمان و ماجرای شک های مان را در آیینه آن بپاییم تا شاید در منزل ترس ها، آرام تر، جان بدهیم.

خوب است:
- وکیل و وزیر ما، «گاهی به محسن خیره شوند» و از خودشان بپرسند چقدر تردیدهایم را درمان کرده ام؛ تردید در حقانیت انقلاب، تردید در فضیلت مبارزه با استکبار، تردید در عظمت و نجابت مردم ایران، تردید در بی ارزشی قدرت و ماشین شیشه دودی و محافظ و حقوق و ویلا.

- مادران و پدران جامعه ما «گاهی به محسن خیره شوند» و از خودشان بپرسند چقدر مطمئن هستند که فرزندان شان را درست و اساسی تربیت کرده و برای شک ها و تردیدهایشان، معلمی کرده اند؟

- روحانیون و وعاظ و منبری ها و مداح های ما «گاهی به محسن خیره شوند» و از خودشان بپرسند چقدر توانسته اند دل مخاطب را با استدلال های روشن و عاطفه ورزی های پاک، به ساحت دین و دیانت کشانده و شک های آنان را در آوردگاه پاکیزه ذکر خدا، به آرامش برسانند؟

- تلویزیون و رادیو و سایت ها و نویسندگان و سینمای ما «گاهی به محسن خیره شوند» و از خودشان بپرسند این رسانه پر پول و پر آشوب، چقدر توانسته است به یک دانشگاه امن و اطمینان بخش تبدیل شود تا دل های ناآرام ایرانی مدرن را، به اطمینان و پیشرفت در آورد.

- اصلا خوب است همه ما – هم من و هم شما - «گاهی به محسن خیره شویم»
نام شما

آدرس ايميل شما
برای ارتقای فرهنگ نقد و انتقاد و کمک به پیشرفت فرهنگ و اخلاق جامعه، تلاش کنیم به جای توهین و تمسخر دیگران، نظرات و استدلال هایمان را در رد یا قبول مطالب عنوان کنیم.
نظر شما *


مهدی
Iran, Islamic Republic of
سردار شهید سر جدا شد حججی

با بسمل عشق همنوا شد حججی

جانش به کف دست سرش بی سامان

در راه حرم به حق فدا شد حججی

مانند تمام شهدا بی شک او

مهمان حسین و شهدا شد حججی

در راهِ دفاعِ حرم آلُ الله

یک جَوْن دگر به کربلا شد حججی

بر جمله جوانان غیور میهن

در سنگر عشق ، مقتدا شد حججی

در بیت ولا اگر که سلمان داریم

سلمانِ سلیمانی ما شد حججی

فرموده امام ما چنین در وصفش

پیش چشم همه حجت خدا شد حججی

مهدی ر کاشمری
Iran, Islamic Republic of
از جهان میخام این شعرو نشر بده
ممنون
شاعر گمنام، نشرش بدون نام شاعر اشکال نداره


حسین جان این کلام ماست
پیام سرخ عاشوراست
سر پاکت به نی بالاست
عقیله در اسارت هاست
ولایت هر کجا تنهاست

دو مفهوم است و یکسان است
امامت نص قرآن است
اگر دوران هجران است
ولایت با فقیهان است
امام و رهبرم آقاست

سزای فتنه گر نار است
سرش آخر سر دار است
خدا از فتنه بیزار است
دل رهبر شرر بار است
ولیکن پرچمش بالاست

نفاق اکنون که در حصر است
نه در حصرست،در قصر است
یزیدی در همین عصر است
ستیزش با ولیعصر است
دفاع از او چه واویلاست

کشم از سینه این فریاد
الا ای خصم بد بنیاد
اگر نوکر سرش را داد
سر زینب سلامت باد
حرم سرلشکرش سقاست

خوشا بر حال محسن ها
به خون شسته محاسن ها
بریده سر، موذن ها
همان اعلاترین ژن ها
سرش در دامن زهراست