18 ساله ، بچه تهرون ، خوش تیپ با خانواده نسبتاّ مرفّه ،رتبه قبولی کنکورشو می پرسم، می خورد تهران قبول شه ،میگم چرا اومدی تبریز دور از بابا مامان و ...؟
به گزارش جهان، وبلاگ "آی شلوغ" نوشت: تبریز رو آوردم انتخاب اوّل (دقایقی با کاروان راهیان نور بسیج دانشگاه تبریز) نمی دونم دعای مادرم بود یا چه حکمتی داشت که بعدِ سالها ، با دو تا از دوستان توفیقِ سفر به مناطق عملیاتی جنوب نصیبم شد ، و مهم تر از اون همراهی با بچه های بسیج دانشجویی دانشگاه تبریز . تو راه با بعضی از بچه ها به رسمِ سفر ، گرم میگیرم ، 18 ساله ، بچه تهرون ، خوش تیپ با خانواده نسبتاّ مرفّه ،رتبه قبولی کنکورشو می پرسم، می خورد تهران قبول شه ،میگم چرا اومدی تبریز دور از بابا مامان و ...؟ میگه تهران وضعیّتش خرابه آقا و شهر گناهه ، اینجا باز بهتره ، میگم چه جوری بابا مامانت قبول کردن تبریزو بزنی و تهرون نمونی؟ میگه بعد انتخابِ رشته توسط مشاورم ، دور از چشم مشاور و پدر مادرم اولویّت های انتخاب رشته ام رو عوض کردم ، تبریز رو آوردم انتخاب اوّل ..... یاد نوجوونهای زمان جنگ می افتم که برا رفتن به جبهه دور از چشم پدر مادر ، دست می بردن تو شناسنامه هاشون ...... می پرسم میدونستی تو دانشگاه تبریز همچین فضای معنوی هست و اساتید اخلاق قوی میان تو حلقه های صالحینشون و .... ؟ میگه نه ..... و با تبسُم ادامه میده من از گناه فرار کردم و خدا هم به وعدش عمل کرد و هدایتم کرد توی این مجموعه توحیدی .....