دولت و نهادهای متولی فرهنگ باید در کل زنجیره حضور داشته باشند. در بخش هایی از زنجیره به عنوان مجری و در بخش هایی به صورت سیاست گذار و ناظر. عموما مدیران فرهنگی فکر می کنند صنایع فرهنگی فقط تولید محصول (بعد فنی) است و به سایر بخش ها توجه کافی نمی شود.
افزايش توليد محصولات فرهنگي تا حد هزار برابر هستيم و به عبارتي اگر مديريت فرهنگي در دهههاي گذشته را نهاد محور بدانيم، رويكرد مديريت فرهنگي در آينده، محصول محور خواهد بود.
سازمان های متولی و مدعی حمایت از فرهنگ، بودجه های میلیاردی حمایت از محصولات فرهنگی را به چه صورتی هزینه می کنند؟ آیا اینطور نیست که عمده بودجه صرف حمایت از تولید محصولات (جنبه فنی تولید و نه تولید محتوی) می شود؟ چند درصد بودجه ها صرف حمایت از توزیع محصولات ارزشی می شود؟ چه میزان به تبلیغات توجه می شود؟
مجموعه ای از قواعد و الزامات فرهنگی، صنعت، کارآفرینی، بازاریابی، مالی و ... را باید در سیاست گذاری و برنامه ریزی این حوزه مد نظر داشت. این زنجیره فقط مدیران با تخصص های فرهنگی نمی خواهد بلکه گاهی یک کارآفرین که مهارتهای کسب و کار را به خوبی می داند بهتر می تواند کمک کند.
بعضی از آقایان فکر می کنند کار فرهنگی یعنی خرید چند هزار جلد کتاب و انبار کردن آنها، پرداخت ۲ میلیارد تومان به یک کارگردان برای تولید انیمیشن، پرداخت چند صد میلیون تومان به تهیه کننده یک نرم افزار مذهبی، پرداخت چند صد میلیون تومان به یک مهندس کامپیوتر برای ساخت بازی رایانه ای، سفارش تولید فیلم بدون توجه به محتوا و نحوه پخش و ده ها مورد دیگر که به وفور یافت می شود.
محصولات فرهنگی کافی نیست، بلکه باید از کل زنجیره حمایت شود. کجای زنجیره مهمتر است و بودجه های فرهنگی به چه صورت و چه نسبتی در بخش های مختلف زنجیره هزینه شود. آیا حمایت مستقیم از تولید کننده باعث نمی شود تولید کننده تنبل شده و همیشه منتظر حمایت های دولتی باشد. اگر مشکل توزیع حل شود و ارتباط بین تولید تا مشتری برقرار شود در بلند مدت به نفع تولید خواهد بود. باید به جای فشار عرضه کنندگان، سمت تقاضا را فعال کنیم. اگر به جای اینکه ۵۰۰ میلیون در بخش تولید هزینه کنیم، ۲۰۰ میلیون در توزیع هزینه کنیم شاید تولید کننده بیش از ۵۰۰ میلیون سود ببرد.
خوبه که به فکر این موضوع بودید. خدا کنه مسؤولان فرهنگی به فکر بیفتند.