دلش میخواست برود جبهه ولی به خاطره سن کمش نمیزاشتن .
جنگ که شروع شد ، علیرضا هفده سالش بود . دلش میخواست برود جبهه ولی به خاطره سن کمش نمیزاشتن . به هر زحمتی بود مخفیانه رفت جبهه ، توی منطقه کارهای عجیبی انجام میداد ، ادوات جنگی اختراع میکرد . یه چیزی ساخته بود به نام تیربار آرپی جی ،با این دستگاه میتونستند پشت سرهم تعدادی آر پی جی شلیک کنند . اونقدر خوش فکر بود که با اون سن کمش شد فرمانده تخریب ، توی بیست و چهار سالگی هم در حال خنثی کردن یه مین پودر شد ... رفت پیش معشوقش... شهید سردار علیرضا عاصمی