يکشنبه ۹ ارديبهشت ۱۴۰۳ - 28 Apr 2024
 
۰

یک دیدار و یک دنیا حرف!

شنبه ۶ تير ۱۳۹۴ ساعت ۰۹:۰۶
کد مطلب: 430096
پسرم پنج‌ساله و دخترم سه‌ساله بود، به‌طوری که یک مرتبه همسرم از جبهه آمده بود، دخترم آمد به من گفت: «یک آقایی آمده با شما کار دارد.»
به گزارش جهان به نقل از فارس، در هر کوچه و خیابان شهرستان فریدونکنار چند خانواده شهید، رزمنده، جانباز و ... وجود دارد، اگر بخواهی با چند نفرشان ظرف یک‌ساعت دیدار داشته باشی لازم است یکی از آنها را بیابی، یافتن بقیه آنها دیگر کارت نباشد! آنقدر به‌هم نزدیک و تنیده‌اند که هر کسی از این ارتباط و هم‌دلی مبهوت می‌ماند، گفت‌وگویی که در ادامه می‌خوانید ماحصل نشستی با جانباز ۶۰ درصد شیرآقا اصغری است که از خاطرتان می‌گذرد.

آقای اصغری! چند بار به جبهه رفتید و چند بار مجروح شدید؟

پنج مرتبه به جبهه رفتم و دو بار مجروح شدم، یک‌بار در عملیات کربلای ۵ از ناحیه پا و سر، یک‌بار هم در عملیات کربلای ۱۰ از ناحیه چشم راست.

 وضعیت بینایی‌تان در حال حاضر چگونه است؟

چشمی‌ که مجروح شده است، که هیچ، ولی با چشم دیگرم خیلی ضعیف می‌توانم ببینم.

شغل‌تان قبل از جانبازی چه بود؟

معلم؛ البته بعد از جانبازی هم معلم بودم، من در حال حاضر بعد از ۳۰ سال کار در اداره آموزش و پرورش بازنشسته شده‌ام.

برادر شهید هم هستید، درسته؟

بله! برادرم لطف‌الله اصغری که از من بزرگ‌تر بود در عملیات نصر ۴، درست دو ماه بعد از جانبازی‌ام به شهادت رسید، پنج فرزند داشت و در شالیکوبی‌ای که متعلق به خودش بود کار می‌کرد، البته شوهر دخترش نیز به شهادت رسید، «شهید کاظم سیفایی.»

کسی دیگر از خانواده شما هم هست که به جبهه رفته باشد؟

بله! برادرم علی‌اصغر که خودش جانباز ۳۵ درصد است، سال ۶۰ از ناحیه یک چشم مجروح شد.

آقای اصغری! سهم همسرتان از ایثارگری‌تان چقدر است؟

همه سهمم متعلق به او است.

حاج‌خانم! خودتان را معرفی کنید، بعد اگر مطلبی درباره پاسخ همسرتان دارید، بفرمایید.

من پروین رستمی هستم ولی همه مرا به اسم زهرا صدا می‌زنند، حاج‌آقا به من لطف دارند.

چرا آقای اصغری می‌گویند همه سهم ایثارگری‌ام متعلق به همسرم است؟

شاید به‌دلیل این باشد که من هیچ‌وقت از رفتن به جبهه‌اش جلوگیری نکردم.

حاج‌آقا! صحبت همسرتان را تایید می‌کنید؟

بله! صد در صد، همسرم همیشه مشوق من بوده، در همه عرصه‌ها او پشتیبانم است.

حاج‌خانم! مگر در جبهه چه چیزی می‌دیدید که همسرتان را تشویق به حضور در جنگ می‌کردید؟ بچه‌های‌تان آن‌وقت چندساله بودند؟

پسرم پنج‌ساله و دخترم سه‌ساله بود، به‌طوری که یک مرتبه همسرم از جبهه آمده بود، دخترم آمد به من گفت: «یک آقایی آمده با شما کار دارد.» و اما چرا من همسرم را تشویق به حضور در جبهه می‌کردم، به‌نظرم این سوال‌تان جوابش کاملاً مشخص است، به‌ویژه نسل امروز اگر به وضعیت زندگی در عراق و افغانستان بعد از اشغال دشمن توجه کنند، به‌راحتی پی می‌برند که چرا برای یک زن ایرانی حفظ امنیت کشور آنقدر مهم بود که حتی برای حضور فرزندان و همسرش در جنگ ممانعتی به وجود نمی‌آورد، یک اصل دیگر هم هست که اصلی‌ترین است، و آن حفظ انقلاب اسلامی بود که برای به ثمر نشستن آن جان هزاران جوان فدا شد، مگر می‌شد امام خمینی (ره) فرمانی را صادر کند و ما که پیرو ولایت او بودیم چشم‌ها و گوش‌های‌مان را می‌بستیم، ولایت پذیری شرط اول مسلمانی ما است.

حاج‌خانم! مدرک تحصیلی‌تان چیست؟

من تا دوم دبیرستان خواندم.

حاج‌آقا! انگار مدرسه را به منزل هم آوردی.

البته نمی‌خواهم منکر این شوم که منزل ما هم یک مدرسه بود و در حال حاضر هم هست، ولی این حرفم ربطی به منظور شما ندارد، همسرم اهل مطالعه است، هیچ‌وقت از کتاب و مطالعه دست برنداشته و همین امر باعث شده که در محافل و مجالس بتواند خوش ظاهر شود.

باور کنید وقتی حاج‌خانم داشتند صحبت می‌کردند من خیال کردم او هم فرهنگی است ولی وقتی گفتند خانه‌دارم خودم به این نتیجه رسیدم که می‌بایست اهل مطالعه باشد، خُب آقای اصغری به این سوال ما شما پاسخ دهید که فرق بین یک جانباز و یک شهید چیست؟

همان طور که خودتان می‌دانید مردن و جراحت برداشتن در جنگ، وقتی به شهادت و جانبازی تغییر نام می‌یابد که نیت خدایی باشد، وقتی که نیت خدایی شد، ما کشته در جنگ را شهید می‌نامیم و معلول و مجروح جنگ را جانباز، البته کلمه شهید یک کلمه قرآنی است ولی کلمه جانباز یک لفظ بشری است که به‌ویژه در کشور ما ایران تقدس یافته و آن هم به‌دلیل نیت این افراد است، وقتی مردم دیدند دو نفر برای حفظ دین و مملکت‌شان به دفاع برخاستند، یکی کشته شد و یکی معلول، با در نظر گرفتن نیت‌شان این دو کلمه را برای‌شان در نظر گرفتند، به یکی گفتند شهید، به یکی گفتند جانباز.

به‌نظر من اگر جانبازی تا پایان زندگی صبر پیشه کند و نیتش را با ناملایمات دنیوی آلوده نکند، وقتی چشم بر چشم نهاد، شهید است، ولی اگر آن نیت اولیه را آلوده به مسائل دنیوی کند، به یقین از مقام شهادت نزول می‌کند، حفظ مقام شهادت برای یک جانباز، برای این که زنده است، سخت است ولی به یقین خداوند به بندگان خالص خود صبر هم می‌دهد.

حاج‌خانم! شما اگر در این‌باره مطلبی دارید، بفرمایید.

چیز خاصی ندارم، من کاملاً صحبت حاج‌آقا را تایید می‌کنم، تنها نگرانی من همین است که تا پایان راه نتوانیم مقاومت کنیم، البته از لطف خدا هم مأیوس نیستم، ولی نباید زیاد هم خوشبین باشیم، شیطان در کمین همه افراد است، از زمین زدن انسان‌های مومن بیشتر لذت می‌برد، من وقتی لغزش افرادی را که قبلاً در کسوت یک فرد انقلابی و یا یک رزمنده بودند را می‌بینم، همیشه پناه به خدا می‌برم، از خدا می‌خواهم ما را عاقبت به‌خیر کند.

آقای اصغری چقدر به آینده امیدوارید؟ آیا شده است با دیدن ناملایمات مأیوس هم شوید؟

اگر بگویم سراسر وجودم پر از امید است دروغ نگفته‌ام، البته این امید موجب این نباید شود که توهم خوشبینی در من به‌وجود بیاید، امید همراه با مجاهدت و تلاش است که ما را به آینده‌ای روشن رهنمون می‌کند.

و شما حاج‌خانم در پایان چه توصیه‌ای به دارید؟

من همین صحبت حاج‌آقا را گوشزد می‌کنم، امید و مجاهدت را زندگی‌تان از دست ندهید، چون اهل رسانه هستید آن را در کالبد جامعه جاری کنید، دشمن امروز تمام هم و غمش این است که امید را از مردم و به‌ویژه جوانان ما بگیرد، شما رسالت‌تان آن باشد که آن را به روح جامعه بدمید.
نام شما

آدرس ايميل شما
برای ارتقای فرهنگ نقد و انتقاد و کمک به پیشرفت فرهنگ و اخلاق جامعه، تلاش کنیم به جای توهین و تمسخر دیگران، نظرات و استدلال هایمان را در رد یا قبول مطالب عنوان کنیم.
نظر شما *